میگم از کی سیگار میکشی؟ میگه از چهارم ابتدایی! همه تو خونه می کشیدن و منم یواشکی میکشیدم اما دیگه از دوم راهنمایی علنی شد و جلوی مامانم هم کشیدم! اما خوب الان دارم ترک میکنم. میگم مامانت چیزی نگفت؟ میگه نه مامانم اصلا براش من مهم نیستم. میگم چطور؟ میگه:  مثلا یه بارساعت ۱۱ شب  تو خونه دعوام شد و زدم از خونه بیرون چون علف هم کشیده بودم!!!! خیلی قاطی بودم،  (وقتی قیافه هنگ کرده منو میبینه میگه دومین بار بود که علف کشیدم) زنگ زدم به پسری که باهاش دوست بودم اونم گفت آژانس بگیر بیا خونه ای که ما هستیم.
منم رفتم اونجا و سه ماه اونجا موندم! میگم مامانت چی ؟ میگه مامانم هیچی. یه عده دختر و پسر بودیم که خونه یه خانوم طلاق گرفته زندگی میکردیم و اونجا کلاس رقص داشتیم …. اون حرف میزنه اما من دیگه هیچی نمیشنوم تو صورتش فقط معصومیت میبینم و وقتی از چیزهایی که دیده و تجربه کرده میگه من له میشم و مچاله میشم از این که یه دختر ۱۵ ساله چه چیزهایی دیده که نباید میدیده و چه تجربه هایی داشته که برای سنش سم بوه … با یه حالتی میگه باور کنید من نذاشتم کسی دست بهم بزنه… میگم مادرت معتاده؟ میگه نه … فکر میکنم یه مادر چطور میتونه بشینه ببینه دختر کلاس چهارمش داره سیگار میکشه یا دختر اول دبیرستان سه ماه تو یه خونه با یه عده آدم مشکل دار زندگی میکنه و عین خیالش نباشه. میگم گفتی مادرته دیگه نه؟ یا نامادریته؟ میگه مادرمه خانوم اما اصلا منو دوست نداره…  شما نمیدونید چه بلاهایی به سرم اومده که آستینشو میکشه بالا  تموم دستش رد تیغه که مونده. میگه تازه یه مدت هم بیمارستان روانی بستری شدم… اما الان تصمیمو گرفتم میخوام برم مدرسه که دیپلممو بگیرم آخه درسمو ول کردم اما الان علی عاشقمه و میخواهیم با هم ازدواج کنیم و من از این خونه لعنتی برم …دلم براش میسوزه دلم میخواد تو آغوش بگیرمش و همه عشقم رو بدم به دختری که عشق مادری رو تو خیابونها جستجو کرده… برای دختری که نگاهش اونقدر معصومه که باورم نمیشه اینهمه بلا سرش اومده باشه… برای دختری که قراره یه روز خودش مادر شه… بلند میشم و بغلش میکنم میگم من مطمئنم که موفق میشی مطمئنم ….. باورش نمیشه که یه نفر بعد از این که اینهمه از گنده کاریهاش گفته باورش کرده و بوسیدتش انگار اصلا این عشقو نمیفهمه منو محکم بغل میکنه و میگه دوستتون دارم…. وجودم بغض میشه میگم منم دوستت دارم عزیزم و تو دلم لعنت میفرستم به همه آدمهای که دست به دست هم دادن تا یه دختر تو این سن اینهمه بدبختی رو یه جا تجربه کنه….
* این خانواده یخچال ندارن…
*فرشته جون هزینه تعمیر یخچال اون خانواده رو ریختی حسابم؟

* ممنونم از مریم ترکمن عزیز برای هدیه یه بوفه به خانواده ای نیازمند.
* ممنونم از دوست خوبم خانوم همایونی برای هدیه مبلغی پول به خانواده ای که ماشینشون گم شده بود.
* ممنونم از مریم عزیز ، فرشید ملکان (جواهری ملکان) ، علیشاه صمدی، احمد قانعان  هاله عزیزم و پدرشون، ندا قویدل، مریم ترکمن و شهرام مالکی عزیز برای کمک جهت خرید مواد غذایی شب یلدا برای سی و چهار خانواده نیازمند.