مادر یا زندانبان؟
به خدا نمیدونم چکار کنم. تو این دنیایی که انقدر نا امنیه که من که یه زن ۳۷ ساله هستم وقتی میرم بیرون باید دو تا چشم دارم دو تا دیگه هم قرض کنم… تو این دنیایی که هر کسی با هر شکل و شمایل میتونه دزد باشه یا یه تجاوزگر… تو این روزایی که از عمله تا دکتر دندانپزشکش ممکنه به علت بیماری روحی و مشکلات کودکی بخوان به روح و جسم دیگری تجاوز کنن نگارم هی غر میزنه به جونم که چرا نمیزاری من با دوستم برم تا خیابون بالایی دفتر بخرم؟ چرا نمیزاری دوستم میره تا نونوایی منم برم! به خدا خسته شدم با هر زبونی بهش میگم که مادر من شاید مادرای دیگه دل گنده باشن شاید خبر از اینهمه نا امنی نداشته باشن آخه اگه تو رفتی و یه دفعه یه ماشین درش باز شد و دستتت رو کشید و انداختت تو ماشین و با خودش برد من خاک برسر چه کنم؟ که تو همه زندگیمی؟ تا کی چشم انتظار اومدنت بمونم؟ ناراحت میشه و میره گریه میکنه و در به هم میکوبه (درست این قسمتش عین خودمه چون همیشه وقتی عصبانی میشدم در به هم میکوبیدم!) هر چی از خودم مثال میزنم که منم یه روزی مثل تو خیلی آزادی ها رو میخواستم که نداشتم و اون موقع فکر میکردم که مامان بابای فلانی که دخترشون اونقدر آزاده چقدر ماهن ولی حالا که خودم مادر شدم میفهمم که مادر و پدر من کار درست رو میکردن بازم دو روز دیگه میاد در گوشم هی وز وز میکنه که مامان چرا نمیگذاری من با دوستم برم تا کتابفروشی و بیام؟ میدونم دوستاش مسخره اش میکنن.آخه طبقه بالاییمون که اونم اسمش نگاره و دوم راهنمایی هست یه مسیر طولانی تا مدرسه رو به تنهایی میره… ولی چه کنم؟ خوب هر کس یه جور دوست داره بچه اشو تربیت کنه. آخه یه بچه کلاس پنجم که همیشه دستش تو دست مامان و بابا بوده یه دفعه رهاش کنی ؟ الانم اونقدر اومد موی دماغم شد که بره با نگار بالایی دفتر بخره تا دعوامون شد… دعوا که نه ولی آخرش همون در کذایی بهم خورد و خواست به باباش زنگ بزنه راضیش کنه که بابا هم خوشبختانه سمینار بود و با دلخوری گفت میرم پیش نگار …. چه کنم؟ به خدا نمیدونم. بگم برو. بعد میگه تو اون کوچه رو گذاشتی خوب حالا یه کوچه بالاتر چی میشه و یه کوچه یه کوچه یه روز میبینی که دیگه حرف نه تو خریداری نداره… تو رو خدا کمکم کنید …. فکر نمی کردم انقدر زود مشکلات بین دو نسل شروع بشه… بزارم بره و دل بسپرم به خدا؟ این نا امنی رو چه کنم؟ اونم منی که تو دبیرستانم و میدونم که چه خطراتی در کمینه! نزارم و از خودم براش تصویر یک زندان بان رو بسازم؟…..نمیدونم…