تولد من
برای من همیشه بهار یه حس متفاوتی با فصلهای دیگه داشته آخه من در بهار متولد شدم اونم درست اول فروردین و احتمالا” بهترین عیدی اون سال به پدر و مادرم بودم!!!!یا شایدم به قول خواهرم بدترین مزاحم درست تو اوج کارهای عید و درست موقعی که همه دوست داشتن سر سفره باشن به خاطر آمدن من تو بیمارستان بودن !! در هر حال من اومدم و از این که اومدم خیلی شادم!!! و به همین دلیل همیشه قبل از تحویل سال یه حس خاصی دارم یه جوری احساس میکنم نو میشم و اصلا” هم نمیخوام به روی خودم بیارم که داره یه سال به سالهای عمرم اضافه میشه…من فکر میکنم فکر پیری یا اینکه داریم از جوانی دور میشیم به شناسنامه مون ربط نداره و فقط به احساسات درونی مون مربوط میشه… اون موقع ها که که بچه دبیرستانی بودم به نظرم آدمهای ۳۷ ساله دیگه از رده خارج بودن و نمیشد اسم جوان روشون گذاشت ولی حالا که خودم رفتم تو ۳۷ سال فکر میکنم حالا حالا ها واسه جوان بودن و حس جوونی وقت دارم… به هر حال من معتقدم هر لحظه از عمر ما فرصتی است کوتاه برای کسب تجربه ای بزرگ پس ازش به نحو احسن استفاده کنیم …..