قوانین حمایت از حقوق زنان

 

در حالی که قطره اشکشو پاک میکنه تا کسی متوجه گریه کردنش نشه ، میگه ۳۰ ساله که کتکم میزنه! تموم زندگیش خلاصه شده تو شیشه مشروبش و فیلمهایی که تنهایی تا نیمه شب میبینه! تازگی هم یه دخترو صیغه کرده هم سن دخترمون! حرفم بزنیم هم منو میزنه هم دخترمو…  دختر بزرگمونو ۱۴ سالش که بود به خاطر یه تجدید  به زور داد به کارگرش!  نگاهی به کارنامه دخترش میندازه و  با بغض میگه اگه بفهمه این یکی هم نمره هاش خوب نشده به زور شوهرش میده!! در حالی که سعی میکنه بغضشو قورت بده میگه: اما این یکی عین بزرگه نیست به دوستاش گفته میخوام از خونه فرار کنم….و میزنه زیر گریه….

.

.

حالم از این مردهای حیوون صفت به هم میخوره! به نظرتون یه زن چرا باید سالها خفت رو تحمل کنه؟… کتک بخوره… تحقیر بشه … توهین بهش بشه … عین یه حیوون باهاش رفتار بشه و به خاطر بچه هاش زندگی کنه؟

 میدونید چرا ؟ چون حمایت نمیشه… فرض کن جدا شد از کجا باید بیاره بخوره؟ شکم بچه هاشو سیر کنه؟رخت و لباس بخره؟ اجاره خونه بده و از گزند نگاههای شرم آور مردهای گرسنه ای که دنبال یه زن تنها و بی کس هستن در امون بمونه؟…

 

خدایا چرا هیچ قانونی نیست که از آدمهایی که بهشون ظلم میشه حمایت کنه؟

 

پی نوشت باربط: خجالت نمیکشه اومده برای پدر ۷۰ ساله اش از همکار متعلقه ۴۰ ساله اش  خواستگاری! تازه با افتخارم میگه بابام خیلی سرحاله اصلا بهش نمیخوره ۷۰ ساله باشه!!!

 

پی نوشت بی ربط: میگن جوینده یابنده است! من بلاخره دوستم فریبا قنبری رو پیدا کردم… نمیدونم چقدر تلفنی با هم حرف زدیم  به اندازه ۱۹ سال بی خبری! دقیقا ۱۹ ساله که همو ندیدیم ولی انگار همین دیروز همو دیده بودیم… همونجور بی غل و غش ساده و صمیمی… فریبای قشنگم خیلی خوشحالم که پیدات کردم… و چشم انتظار دیدنتم…

 

پی نوشت بی ربط تر: ممنون از نازمهر عزیزم برای بانی خیر شدن جهت یه خانواده نیازمند…  ممنون از دوستان عزیز فرشید ملکان و  علی خالقی بابت کمک مالی جهت خرید مواد غذایی برای چند خانواده نیازمند .

پی نوشت آخر: جمعه عروسی دایی علی عزیزمه… دلم میخواد برای خوشبختیش از ته دل دعا کنید… آرزو میکنم که دیگه هرگز غم نبینه و شادی و خوشبختی و سلامت و ثروت بک گراند زندگیش باشه…

 

فردا  پنج شنبه ۲۶/۲/۸۷ دایی ( مهدی اولیایی) اصفهان همایش داره

مکان:

اصفهان- میدان لاله- جنب پل هوایی اتوبان شهید بابایی- ورزشگاه قدس از ساعت  هشت و نیم صبح  الی ۶ بعدازظهر  (البته زمان سخنرانی دایی ۳تا ۶ عصره و نمیدونم مراسم دیگه ای که از صبح هست شامل چه  چیزاییه اما یکیش انگار نهاره!!!)

ادامه مطب

اندر مزایای تهمت زدن!

صداش میلرزه و تقریبا از اونور تلفن فریاد میزنه… انگار این فریاد ماههاست در گلوش خفه شده..

میگه: من که نمیگذرم از همه اونایی که به این آتیش دامن زدن… رفتم امام زاده صالح و از خدا خواستم که این بلا رو به سر عزیزترین کساشون در بیاره… آبرومو بردن… میدونی به یه نفر تهمت زدن یعنی چی؟ تهمت حق الناسه و خدا ازش نمیگذره…

سعی میکنم با کلامی که نهایت آرامش رو داره باهاش حرف بزنم. میگم: عزیز دلم ایمان داشته باش که کائنات کاری به حرف تو نداره کائنات هوشمنده… و حتی اگه تو ببخشیشون، اون کار خودشو میکنه. باور کن بهشت و جهنم تو این دنیا هم هست… ما باور نداریم که در رفتارمون با هر کسی، بذری رو برای خودمون میکاریم… عشق بکاریم آرامش و خوشبختی درو میکنیم و نفرت بکاریم غصه و ناراحتی و بدبختی و… درو میکنیم. استاد میگه: اگه زمانی از کسی اردنگی خوردی برو فکر کن ببین کجا به یکی پس گردنی زدی که حالا تبدیل شده به اردنگی!!!! .... تو ایمان داشته باش که این کارشون بی جواب نمیمونه….. بلاخره آروم میشه و خداحافظی میکنه….

.

.

.

گاهی لازمه به گذشته مون نگاه کنیم… اونچه امروز داریم حاصل رفتارهای گذشته مونه… اگه امروز احساس میکنی که عرصه بهت تنگ شده بشین و روی رفتارهایی که سالهای گذشته داشتی مراقبه کن… بگرد و عامل دلتنگی ها و غصه های امروزتو ، تو رفتارهای گذشته ات پیدا کن… شاید سالها پیش دل کسی رو شکستی که امروز دلت بی دلیل شکسته شده… زندگی عین بازی شطرنجه گاهی یک حرکت اشتباه باعث میشه کیش و مات شی…

 

 پی نوشت: ممنون از علیرضای نازنین  به خاطر محبتش و کمک مالی بسیار بزرگش به یه خانواده نیازمند…

 پی نوشت دو: در تاریخ ۱۲ اردیبهشت مبلغی از بانک چهار راه فرزانه (خیابان پیروزی) به حسابم ریخته شده… ممنون میشم اگه کسی که پول رو به حسابم ریخته بگه پول باید به دست کدوم خانواده برسه…

پی نوشت سه: ممنون از سرکار خانوم زرافشار برای تهیه کولر برای یک خانواده نیازمند. 

 و اما:

همایش رایگان دایی( مهدی اولیایی)  در رابطه با اعتیاد چهارشنبه ۲۵ /۲/۸۷

شیراز – جاده سپیدان  بعد از پمپ بنزین دو کوهک – سالن پذیرایی  قصر خاطره زمان ۵ بعداز ظهر تا ۸ شب

همایش بعدی  اصفهان که به محض مطلع شدن از مکانش آدرسشو میگذارم.

ادامه مطب

هر گونه مشاوره رایگان را میپذیرم!

نشستم پیش یکی از همکارا که میاد و با ژستی خاص میگه: خانوم مشاور! خانوم مشاور! سرمو بلند می کنم می بینم نگاهش به منه. فکر می کنم داره شوخی می کنه چون مشاوره سِمَت خودشه!

میگم: جان؟ میگه: تشریف بیارید بازدید کننده از نمایشگاه داریم مشاوره درسی بفرمایید!!! در مورد رشته های تحصیلی!!! هاج و واج نگاهش میکنم. تو صداش اصلا لحن شوخی نیست. طعم کلامش بیشتر تلخه تا شیرین… نگاهش میکنم و می گم: من؟ من که مشاوره تحصیلی بلد نیستم… با کلامی که گزندگی توش موج میزنه میگه: شما که خیلی به مشاوره علاقمندید بفرمایید تو رو خدا بچه ها منتظرن!!!  میرم پیشش و میگم: آخه من بلد نیستم! تو دفتر هم کسی نیست اگه نیازه و تنهایی بمونم اگه نه برم اگه مراجعه کننده بیاد … نمیزاره جمله ام تموم شه  میگه: اِه!! چطور با خانوم مدیر میرید مشاوره خوب به ما هم کمک کنید!!! فقط اونجا کمک می کنید؟ بازم نمیفهمم از این همه تیکه پروندن چه منظوری داره! اونقدر متحیر نگاهش میکنم که میگه: منظورمو نفهمیدی؟ میگم: نه! میگه: ول کن بابا برو سر کارت!!!

میام تو دفتر… تازه دوزاریم میفته. یاد دیروز میفتم که به درخواست مدیرمون به دیدن دختری رفتیم که هیچ کس رو نداره تا براش کمی مواد غذایی و پول ببریم و کمی ازش دلجویی کنیم و تشویقش کنیم که درسو رها نکنه و بیاد مدرسه… تو دلم میگم احتمالا از اون دلخور شده… فکر کرده من رفتم مشاوره با دخترک!!! خنده ای تلخ روی لبهام نقش میبنده… فکر می کنم تو این دنیا سر بهشت رفتن دعواست!!! یا سر امتیاز گرفتن؟ سر خوب بودن؟ یا مطرح بودن؟ سر دلی رو به دست آوردن یا سر دل مدیرو به دست آوردن!!! سر انسان بودن دعواست یا سر تقدیر نامه گرفتن؟ به خودم میگم دنیای بدی شده یاسمن… اونقدر تو این دنیا صداقت کم شده که آدمها باور نمیکنن کسی برای دل خودش محبت میکنه… دلم میخواد برم بهش بگم عزیز دلم اولا من به خواست خودم نرفتم من بُرده شدم!! دوما غصه نخور دنیا بزرگه و اونقدر آدم نیازمند کمک و راهنمایی هست که سر تو بی کلاه نمونه… اما نمیرم و  مثل همیشه لال میمونم!

باور نمی کنید اما دلم میگیره… اینجور موقع ها دلم میسوزه برای آدمهایی  که روحشون اونقدر کوچیکه… و از ته دل برای آرامش روحشون دعا میکنم…

.

.

دوستان عزیز کسی یه تعمیرکار یخچال خیّر میشناسه؟ بنده خداها یخچالشون خراب شده و تو این هوای گرم آب سرد هم ندارن چه برسه به یخ!! پنکه یا کولر هم ندارن اگه کسی کولری داره که نمیخواد یا میتونه یه کولر براشون جور کنه خبرم کنه… مادرشون میگفت: به خدا از دو بعداز ظهر که میشه بچه ها از گرما بال بال میزنن…

*ممنون از زهرای عزیزم برای فرستادن یه عالمه مواد غذایی برای یه خانواده نیازمند و اهدای کتاب و سی دی به مدرسه مون…

مرجان عزیزم و پیشول خان  مبلغ ارسالی به دستم رسید… واقعا ممنونم. ایمان دارم که کائنات این محبت بزرگتون رو بی جواب نمیزاره…

* نازمهر قشنگم لینکتو پیدا نمیکنم شماره کارتمو تو کامنتهای پست قبل برات گذاشتم…

ساغر عزیزم شماره حساب رسید؟

* ممنون از جناب آقای بیگی و صندوق خیریه ایران خودرو برای کمک به خانواده های نیازمندمون…

*ممنون از جناب آقای دکتر سید محسن فاضل متخصص زنان برای ویزیت رایگان یک بیمار نیازمند…

*ممنون از جناب آقای دکتر سعید توکلی (ارتوپد) برای ویزیت رایگان یک بیمار نیازمند… 

و آخرین * هر کس  شماره موبایل دایی مهدی  رو میخواد بگه که براش بفرستم. ضمنا یه همایش هم روز جمعه داره که طبق معمول رایگانه اگه کسی خواست بگه آدرس و زمانشو بگم.

و دیگه واقعا آخرین*: روز معلم مبارک هم به خودم هم به بقیه معلم ها

ادامه مطب