دندون فراری

 خداوند هرگز شکست نمیخورد.

پس من هم که جزیی از او هستم نمیتوانم شکست بخورم.

جنگاور درونم پیشاپیش به ظفر رسیده است…

میرم میشینم رو یونیت و خانوم دکتر با وسیله ای به نام آرشی کراون میزنه زیر روکشی که قراره کنده بشه. این همون دندونیه که باید هفته دیگه لثه اش جراحی بشه و باید از چند روز قبل لثه استراحت کنه تا التهابی نداشته باشه. هی میزنه زیر روکش ولی انگار این روکشو دوختن به دندون. بلاخره از درد چشمام پر اشک میشه. سعی میکنم بغض ناشی از دردمو قورت بدم. خانوم دکتر نازنین که واقعا ملاحظه کار هم هست با دلسوزی میگه یاسمن میخوای بی حس کنم؟ میگم نه  شما به من کاری نداشته باش کارتو بکن. میگه آخه منو که میشناسی نمیتونم و دو سه تا تقه که میزنه درد فکم غیر قابل تحمل میشه. تسلیم میشم و میگم بیحس کن. یه آمپول میزنه و بعد از چند دقیقه شروع میکنه. انگار نه انگار هنوز سر نشده. به ۵ جای دیگه دور تا دور دندون آمپول میزنه و بعد از چند دقیقه چه کیفی میده هیچ حسی ندارم. شروع میکنه تق تق تق… میگه عجیبه روکش لق شده پس چرا در نمیاد و دوباره تق تق تق و یه دفعه روکش میفته تو دهنم. برش میدارم که بدم به دکتر میبینم یه ریشه سفید و بلند و قشنگ بهش چسبیده اول نمیفهمم چه اتفاقی افتاده ولی بعد قیافه متعجب دکتر و صداش که تو گوشم میپیچه منو از ناباوری میاره بیرون…” اه دندونت از ریشه در اومد!!! باور کن من  تا حالا تو عمرم ندیده بودم دندون با آرشی کراون از ریشه در بیاد” و من میگم خوبه این فک من شده جزو عجایب خلقت چند سال پیش هم وقتی از یه محل برای دومین بار دندون عقل در آوردم دکتر داشت شاخ در میورد که خوب البته با عقل بسیار زیادی که من دارم کاملا طبیعی بود!!! خلاصه دکتر با دیدن دندون از ریشه در اومد من  هی یه چیزایی زیر لب زمزمه میکنه این کارو کنم نه اون کارو کنم؟ من میگم من که یک کلمه از حرفاتون رو نمیفهمم…. میگه چاره ای نیست میزاریمش سر جاش شاید فکت دوباره پذیرفتش!!! دندون رو در حالی که روکش نامرد چهار چنگولی چسبیده بهش میزاره سرجاش. میگم لا اقل روکشو ازش جدا کنه. میگه نه بزار سریع بزاریم سرجاش اینطوری امکان قبول کردنش بیشتره… و من با قیافه ای زار میام سوار ماشین میشم … و به ر امین میگم فقط بریم خونه گلناز (خواهرم) که بوی خونه بابا رو میده تا آرامش از دست رفته مو پیدا کنم…توی راه به  مانیا فکر میکنم به ویولت به سانی  به جوجوی عزیز  به دنیز و به همه بچه هایی که مشکلات من در مقابلشون هیچه و از خدا تشکر میکنم که این فرشته ها رو سر راه من قرار داده باید تا ۳ شنبه که جراحی دارم صبر کنم و به این امید بشینم که فکم این دندون فراری رو دوباره بپذیره…..و صد البته که نمیتونم هیچی بخورم جز مایعات چون دندون به خاطر خونریزی زیرش بالاتر از حد معمول قرار گرفته و تا میام با اون طرف فکم هم چیزی بجوم محکم میخوره به دندون بالایی و درد میگیره… از تموم خوانندگان محترم درخواست میشه که برای دندون رو به موت بنده شفای عاجل!!! بخوان بلکه با دعای دسته جمعی این دندون دوباره در خدمت فک نازنین قرار بگیره!!!

ادامه مطب

دلشوره…

مشیت خدا  برای من در حد کمال است.

شاید اگه لحظه هایی که دلشوره آینده رو داریم فکر کنیم که یه نفر هست که از ما بهتر صلاحمون رو میدونه و برای لحظه های سختمون بهتر از خودمون برنامه ریزی میکنه آرامش از دست رفته مون رو به دست بیاریم… یه دایی دارم به نام مهدی که تو پست های قبلیم در موردش نوشتم که چه موجود خاصی هست … اون همیشه میگه لحظه هایی که خوابی فکر میکنی کی دنیا رو می چرخونه؟ خدا… خوب پس اگه تو لحظه های خوابت اون میتونه همه چی رو اداره کنه تو لحظه های بیداریت هم بسپر دست اون… اما متاسفانه ما اکثر اوقات فراموش می کینیم که اون کنارمون هست… یادمون نره که خدای بزرگ و مهربونی داریم که سراسر وجودش عشق به بنده شه… و چیزی جز خوشبختی و صلاح بنده اش نمیخواد… خدایی که ما رو آفرید از روح مهربونش در ما دمید تا ما برای تعالی روحمون این دنیا رو با تموم خوبی ها و بدیهاش تجربه کنیم… اینا رو به خودم گفتم چون که هفته دیگه سه  شنبه باز جراحی  لثه دارم!!!! راستی اگه نتونستید  اینجا برام کامنت  بزارید من اینجا هم مینویسم…

ادامه مطب

دلشوره…

مشیت خدا  برای من در حد کمال است.

شاید اگه لحظه هایی که دلشوره آینده رو داریم فکر کنیم که یه نفر هست که از ما بهتر صلاحمون رو میدونه و برای لحظه های سختمون بهتر از خودمون برنامه ریزی میکنه آرامش از دست رفته مون رو به دست بیاریم… یه دایی دارم به نام مهدی که تو پست های قبلیم در موردش نوشتم که چه موجود خاصی هست … اون همیشه میگه لحظه هایی که خوابی فکر میکنی کی دنیا رو می چرخونه؟ خدا… خوب پس اگه تو لحظه های خوابت اون میتونه همه چی رو اداره کنه تو لحظه های بیداریت هم بسپر دست اون… اما متاسفانه ما اکثر اوقات فراموش می کینیم که اون کنارمون هست… یادمون نره که خدای بزرگ و مهربونی داریم که سراسر وجودش عشق به بنده شه… و چیزی جز خوشبختی و صلاح بنده اش نمیخواد… خدایی که ما رو آفرید از روح مهربونش در ما دمید تا ما برای تعالی روحمون این دنیا رو با تموم خوبی ها و بدیهاش تجربه کنیم… اینا رو به خودم گفتم چون که هفته دیگه سه  شنبه باز جراحی  لثه دارم!!!!

ادامه مطب