این فرشته هایی که میبینین همون بچه های کارن همونایی که سر چهار راهها به زور میخوان از شما حمایت بگیرن … یادتونه تابستون با کمک شما و با استارتی که سارای عزیزم زد یه خونه تو احمد أباد مستوفی براشون اجاره شد ؟ و باز با کمک شماها میز و نیمکت و … براشون تهیه شد ؟ این بچه ها الان با کمک فرشته های مهربونی عین شما دارن با سواد میشن اگه دوست دارین از نزدیک برید ببینید و حمایتی کنین بهم خبر بدین ممنون از همه شما و ممنون از دوست خوب عزیزم سارا برای این حرکت ارزشمند ….
میگه خانوم بدبختی که یکی دو تا نیست شوهرم بیماره تو خونه خودم هم کلستومی کردم سالها و ماهی چند تا کیسه کلستومی باید عوض کنم البته هر دو در حد توان کار میکنیم تا خرج زندگی رو در بیاریم و اجاره خونه رو بدیم. و خرج بچه ها رو . میگم چیکار میکنی ؟ میگه والله اینجا زری خانوم و همکاراش پارچه هایی که باید تکه دوزی بشه روش رو میدن دندون موشی بزنم. میگم باشه بزارین ببینم چکار میتونم بکنم شاید بتونم از یه جایی کیسه کلستومی براتون گیر بیارم . میگه خدا خیرت بده خانوم اگه کیسه برام جور کنین که ممنونتون میشم ….
تلفن رو قطع میکنه اما من هنوز گوشی تو دستمه ! الکی انگار دلم میخواد از اونور خط بگه خانوم شوخی کردم من سالمم دلم خوشه شوهرم سالمه تو خرجمون نموندیم خونه مال خودمونه بچه هامون خوشبختن … دلم میخواد بخنده و من انرژی خنده هاشو بگیره … دلم میخواد … چشمامو میبندم در حالی که هنوز گوشی تو دستمه و به گوشم چسبیده دلم میخواد چشمامو باز کنم و ببینم خواب بودم … دلم میخواد همه ی ادمهای سرزمینم شاد و سالم باشن دلم میخواد ….
