آیا مرگ پایان همه چیزه ؟

آیا مرگ پایان همه چیز در این دنیاست؟ نه! مرگ دریچه ایست به دنیایی جدید که محدودیتهای این زندگی رو هم نداره . اگر بخواهیم در این زندگی خوب باشیم و تمام تلاشمون رو هم برای خوب بودن بکنیم فکر نمی کنم دلیلی برای ترسیدن از مرگ وجود داشته باشه… من معتقدم که هر کدوم از ما به دلیل خاصی پا به این دنیا گذاشتیم که آخرش به تعالی روحمون منتهی میشه و باید دنبال این بگردیم که کدوم کردار و کدوم حرف یا کدوم حرکت ما رو به اون هدف نزدیکتر میکنن؟ پس از مرگمون با توجه به اعمال و کردارمون در درجه خاصی از دنیای جدید قرار می گیریم و بعد تمام کارهایی که در دنیای مادی انجام دادیم مثل یه فیلم دوباره تکرار میشن و ما هر لحظه حس افرادی رو که خوشحال کردیم یا ناراحت یا هر حس دیگری رو که با رفتارمون در طرف مقابل ایجاد کردیم رو تجربه میکنیم و من فکر میکنم بدترین تجربه وجهنمی ترین حس حس دل شکستن یا آزار دادن دیگرانه … پس بیاییم به خاطر خودمون هم که شده خوب باشیم و خوبی کنیم…..

ادامه مطب

پیاده روی در بهشت

خوب من رفتم دکتر و با توجه به سونوگرافیم بازم دکتر بهم اجازه کار نداد! فقط چون وزنم در یکماه گذشته بیش از حد نرمال اضافه شده گفت که باید روزانه اونم خیلی آروم قدری پیاده روی کنم که این برای من که بهار رو از پشت پنجره و در رویا لمس میکردم واقعا” یه هدیه بود که از خدا به خاطرش ممنونم. دیروز غروب بعد از سه ماه استراحت توی خونه که فقط به خاطر دکتر رفتن از خونه بیرون رفته بودم اونم با ماشین! یه مقدار توی خیابون قدم زدم. چقدر لذت بخش بود دلم می خواست لحظه ها کش بیان و من هی راه برم و راه برم و از این هوای لطیف و لذت بخش بهره ببرم حیف که زود خسته شدم و کمردرد بهم اجازه زیاده روی نداد …. دلتنگ شاگردام هستم و راستش دلشوره این رو دارم که با تغییر دبیرشون درس رو خوب میفهمن یا نه؟ ولی چاره ای ندارم و باید به برنامه ای که برام ریخته شده عمل کنم. اینم یه تجربه و یه درس که باید ازش درست استفاده کنم.دوستتون دارم….

 

ادامه مطب

من عوض شدم یا دیگران؟

وای نمیدونم از کجا بنویسم .امروز یه کم پنجرم از دیشب نصفه شب میگرن اومد سراغم و بلاخره با همون ترفند دارچین الان سبک شده. نمیدونم من تازگی ها حساس شدم یا آدمها تغییر کردن! ولی صددرصد این منم که یه کم حساس شدم انگار این بارداری به کلی همه چیز رو تغییر داده همونطور که حس بویایی و شنواییم قویتر شدن و قویتر شدنشون آزارم میده ا روحم هم حساس تر شده .. شایدم چون دو روح در یک جسم شدیم! همه چیمون دوبله حساب میشه!! به هر حال باید مثل همیشه از خدا کمک بگیرم تا بتونم همون یاسمن همیشگی بشم که آمادگی شنیدن هر حرفی  و هر عملی رو که آزاردهنده بود رو داشت و می بخشید و می بخشید و دعا می کرد که خدا تمام اونهایی رو که نمیدونن با حرفها و حرکات حساب نشده شون چه خدشه ای به روح اطرافیان  وارد میکنند به راه درست هدایت کنه. راستی ننوشتم که سونوگرافی هم کردم جنین سالمه و جنسیتش رو هم فهمیدم گرچه برای من فقط یک چیز مهم بود و اینکه این عضو جدید خانواده سالم باشه… فردا میرم دکتر و معلوم میشه که میتونم برم سر کار یا باز باید از پشت پنجره بهار رو تجربه کنم….

ادامه مطب