یادمون باشه که تو این روزهای سرد خیلی ها لباس گرم ندارن….

شال قهوه ای رنگ بافتنی مو محکم تر می بندم دور سرم  اما سرما از لای سوراخهای ریز و درشت شال رد میشه و گونه و گوشمو میسوزونه.  دستهامو می چپونم تو جیب پالتوم اما بازم احساس میکنم از سرما بی حس شدن. با این که  پاهام تو جوراب حوله ای و تو کفشه  اما دلشون برای چسبیدن به سرامیکهای گرم کنار بخاری لک زده…  اونقدر هوا سرده که حس میکنم هیچ آرزویی ندارم جز یه دوش آب داغ که تا مغز استخونمو گرم کنه…  یه دفعه یاد حرفهای مامان الهام میفتم. دیشب زنگ زد که بگه هر چی میگرده نمیتونه  یه خونه با صنار پولی که داره  پیدا کنه آخرحرفهاش گفت خانوم رمضانی جون قربونت برم این بچه ها هیچ لباس گرمی ندارن. میگن مامان سردمونه  میگم به مامان دومتون بگین!!!… به خانوم رمضانی!!!  خدا شاهده هر چی کار میکنم نمیتونم شکمشونو سیر کنم چه برسه به خواسته هاشون که تمومی نداره برا این کفش میگیرم اون شلوارش پاره شده واسه اون شلوار میگیرم اون یکی ژاکت نداره… ای کاش پدرشون بالای سرشون بود… فکر حرفای مامان الهام حالمو دگرگون میکنه  یه لحظه خودمو میزارم جای اونی که مجبوره تو این سرما پیاده بیاد و هیچ لباس گرمی نداره….

*ممنونم از الهام عزیزم برای هدیه یه گوسفند واسه عید قربون به خانواده های نیازمندمون.
*متشکرم از ندای عزیز که هزینه تهیه مواد غذایی و مرغ  برای  ۷ خانواده نیازمند رو به حسابم ریخت. ندا باور نمیکنی که این ۷ تا خانواده وقتی اومدن مواد غذایی شونو بگیرن چقدر دعاتون کردن.
*ممنون از سارینای  نازنین بابت کمک به خانواد ه ای نیازمند.
**این دختر که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی میکنه چون رشته اش خیاطیه برای انجام کارهای مدرسه اش توی خونه، به یه چرخ خیاطی نیاز داره.
**این دانش آموزخیاطی برای انجام دادن تکالیف خیاطیش پارچه نداره…

ادامه مطب

به یاد مری پاپینز زن رویایی دوران کودکیم که میگفت بعضی از آدمها فقط جلوی دماغشونو میبینن نه بیشتر

نتونستم دلیلی برای این کارش پیدا کنم. کدوم کار؟
اینکه دنبال بهونه میگرده که بگه خانواده هایی که میگین نیازمند هستن اونجور که شما میگین نیستن! تا میبینه یه جورایی داره بهشون کمک میشه منو میکشه کنارو میگه  این دوست پسر داره اونوقت تو میگی محتاجن! انگار آدم نیازمند نباید قلب داشته باشه، نباید عاشق بشه، نباید عین بقیه دخترها ی هم سن و سالش شیطونی کنه، اصلا نباید احساس داشته باشه. بارها خواستم بگم عزیزم عشق  که دیگه ثروت حالیش نیست. یعنی تموم فقیرها و نیازمندها باید دلهاشون از سنگ باشه؟!

پریروز میگه ببین اگه این یارو که تو میگی نیازمنده پس چرا ننه اش رژ لب زده!  چطورپول داره رژ لب بخره؟ نگاهم رو رژلب صورتی رنگ زنی که بدبختی تو نگاهش موج میزنه خشک میشه.
 از نوع کلامش چندشم میشه! از این که به مادر دانش آموزا میگه “ننه” متنفرم. نگاهش میکنم. نگاهی تلخ…  دلم براش میسوزه تو دلم دعا میکنم که خدا ، خورده شیشه هاشو کم کنه، تا کمی روحش آروم بگیره. فکر میکنم من که درشرایطی بزرگ شدم که هرگز نفهمیدم بی پولی چیه و هیچوقت حسرت داشتن چیزی رو نخوردم و خدا رو شکر زندگی خوب و خانواده سالم و عاشق داشتم ، میتونم این خانواده ها رو با تموم مشکلاتشون بفهمم، پا به پاشون اشک بریزم و همه هم و غمم بشه حل کردن مشکلاتشون اما اون که تازگیها اونم به یمن سیاست هر طرف باد آید خوش آید به نون و نوایی رسیده و متاسفانه دایم هم تو خونه شون جنگ و دعواست نمیتونه اونا رو بفهمه؟ با لبخندی تلخ میگم: خوب شاید یکی بهش رژ لب رو کادو داده! و از اتاق میام بیرون…
دوست دارم بهش بگم: چیه نکنه فکر میکنی فقط سهم من و تو، لذت بردن از زندگیه و زنی که شوهر معتادش سالها عذابش داده و تا تونسته کتکش زده بعدم با دو تا بچه رهاش کرده و رفته، یا اونی که پدر و مادرش رفتن دنبال عشق و کیفشون و گذاشتنش پیش یه مادربزرگ پیر و آخرش از سر ناچاری زن یه آدم عوضی شده یا ….  باید تا آخر عمر رخت عزا بر تن کنن، موهاشونم شونه نکنن، یه گوشه کز کنن اشک بریزن؟ چرا متوجه نمیشی که ما همه مون با هم یکسانیم. همه انسانیم چه اونی که رژ لب میزنه و آرایش میکنه چه اونی که روبنده میزنه.  همه به یک اندازه از این زندگی سهم داریم! خدایا کمک کن تا اینجور آدمها کمی فقط کمی جلوتر از دماغشون رو هم ببینند.

 متشکرم از خانم رشدیه عزیز برای کمک جهت پول پیش خانواده ای نیازمند.
ممنونم از اینموریکس مهربان برای هدیه مبلغی پول جهت دادن وام به خانواده های نیازمندمون.
متشکرم از فرشته عزیز دوستی که یک تلویزیون ۲۹ اینچ فلت سونی نو با میز عالی کادو داد به خانواده ای که داشتن همچین تلویزیونی جزو آرزوهای بزرگشون بود . بچه ها در حالی که شادی کنون دور تلویزیون میگشتند میگفتند مامان الحق که این خانوم فرشته است.
و من چقدر خوشبختم که خدا بهترین فرشته هاشو از همه جای دنیا جمع میکنه و میگذاره سر راهم… 

ما همچنان در حال جمع کردن جهاز برای چندعروس نیازمندیم.
*یه خانم با لیسانس حقوق دنبال کاره.
*یک خانوم دنبال کاره…
 *یه نفر اسپانسر جشن بانوان برتر وبلاگ نویس شده بود و من متوجه نشدم کدوم وبلاگ نویس بود کسی میدونه.؟ میخواستم صمیمانه ازشون بابت این کار قشنگ تشکر کنم.

*یه سری به اینجا بزنید. تو این روزهای سرد کمی هم به فکر حیوونهایی باشیم که نگاهشون به دستهای ماست.

ادامه مطب

نرم افزار آخرشی!!!

نرم افزار محترم ، نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای تو رو نوشته! اما یه چیزو خوب میدونم و اونم اینه که من ۱۸ ساله که نیروی رسمی آموزش و پرورشم و از این مدت ۱۵ سالشو نیروی کار و دانش بودم و تو این سالها کارآفرینی و بهداشت کار و قانون کار درس دادم. اون موقعی که تو هنوز به ذهنتم نمیرسید که یه موقعی بخوای پا به دنیای ما بزاری! و هیچکس هم نمیدونست کار آفرینی چیه  من دوره هاشو گذروندم تا به آدمهایی که قراره یه روزی تو رو بسازن آموزشش بدم! نرم افزار جان من الان ۱۵ ساله که حکمم استادکاره و رسته ام هنر آموز یعنی چی که برای تو رشته پرستاری تعریف نشده! و حالا نمیتونی منو وارد سیستم کنی؟ خوب عزیز دلم اونوقت نمیشه که بنده بدون ابلاغ کار کنم! مدیرمون که فوق العاده هم دوستش دارم نگاهی به قیافه ناراحت من میندازه و میگه: ببین من محاله تو رو از دست بدم. من دنبال تقدیرنامه ام  برات اونوقت بزارم به این راحتی تو رو از ازم بگیرن؟…
و مسئول مقطع تو اداره هم میگه ناراحت نباشید فقط شما نیستید .
ما حتما مشکلو حل میکنیم

.میدونم که کائنات همیشه برام بهترینها رو خواسته …..

 *جلسه دوم فرا درمانی هم با اضافه شدن  ۴ تا از دوستان خوب اینترنتی ام تشکیل شد و به نظرم فوق العاده بود اتفاقاتی که زمان وصل شدن برام میفته واقعا روحمو پالایش میکنه چیزی که مدتها بود بهش نیاز داشتم یه آرامش معنوی… مریم جون بازم ممنون.
* یه خانوم مهندس کشاورزی دنبال کار میگرده.
* دو تا جهاز باید جور کنیم. ظروف نوی شما رو هم پذیراییم!!!
* دستگاه توکنم که باهاش موجوی بانکی مو تو خونه چک میکردم توسط اشکان عزیزم پوکونده شده! (انقدر زمز اشتباه بهش داده که قفل شده!) لطفا اگه مبلغی به حسابم میریزید تا باز شدن قفل توکن توسط بانک مرکزی! حتما برام تو کامنتها بنویسید.
*من تازه دیروز فهمیدم مسعود رسام فوت کرده بسیار متاسف شدم هنرمندی بود که اسمش پای هر فیلمی بود میفهمیدی که اون فیلم حتما ارزش دیدن داره. برای آرامش روحش دعا کنیم.
*علت سوزش زبونم معلوم شد! کمبود کلسیم که منجر به هیپوگلیسمی می شد! ممنونم از دکتر فرشیدمولازاده که با تشخیص درستش منو از این بلا ی دوماهه رها کرد اونم رایگان…
 *خیلی وقته به سی خانواده نیازمندمون برنج ندادیم. کسی رو نمیشناسید بخواد چند صد کیلو برنج بهمون هدیه بده؟

ادامه مطب