دخترک تپل که ده ساله به نظر میرسه با حسرت نگاهی به هیکل باریک و قلمی طرف مقابلش میندازه (اونم ۱۰ ساله به نظر میاد) و با ناز میگه : بلدی با پاهات از میله بارفیکس آویزون شی؟ و لاغره با قیافه ای که انگار بندباز یکی از سیرکهای معروف دنیاست میگه: آره که بلدم تازه کلاسم نرفتم! و عین یک میمون دست آموز از میله ها سر و ته آویزون میشه… بعد پیروزمندانه می ایسته و میگه : میای با هم دوست شیم؟ و تپله با ابرو میگه نه و میره…
نیم ساعت بعد می بینمشون دست در دست هم شادی کنان دارن میدون که تاب سوار شن… یه احساس خوب و دوست داشتنی عین شوق کودکی مثل خون زیر پوستم میدوه… فکر میکنم چقدر کودکی پاک و دوست داشتنی و لذت بخشه… ای کاش هرگز حسمون بزرگ نمیشد!
—————————————————————————————————
پی نوشت برای دوست خوب مهدی کمالی: دوست خوبم در کامنت پست قبلی نوشتی: همه به خاطر خودشون تصمیم میگیرن و فکر میکنن بزار بره هر جا که دوست داره . چرا تو بندی که خودت هستی و نمیتونی بری اونم باید بمونه و بسوزه ؟
برادر و دوست خوبم مهدی جان من اگه دلتنگ رفتن برادرم هستم به خاطر این نیست که خودم نمیتونم برم! نگرانم که نتونه به چیزایی که ایده آلشه برسه و دست خالی برگرده … نگرانم که اگه نتونه بره همیشه بین زمین و آسمون آویزونه… بین رفتن و موندن که بدترین حالته… نگران روزهایی هستم که این برادر مهربون و عاطفیم از دوری دچار مشکل روحی بشه و غرورش نزاره که برگرده… نگران نگران نگران…..
کی میگه من نمیتونم برم… اصلا کی گفته من میخوام برم؟ دوست خوبم نوشته تو منو به باد روزای نوجوونیم انداخت اون موقع که یه دختر ۱۸ ساله بودم… تموم کارهامو برای رفتن کرده بودن (البته بگم این خواست پدر و مادرم بود که برم ) حتی از یکی از دانشگاههای معتبر امریکا پذیرش داشتم اما زد و اینجا دانشگاه قبول شدم و تصمیممو گرفتم که نرم. من داشتم میرفتم اونجا درس بخونم و حالا که قبول شده بودم دلیلی برای رفتن و قطع کردن ریشه ها نبود… هرگز پشیمون نشدم که چرا نرفتم چون اینجا چیزهایی رو دارم که اونجا هرگز نخواهم داشت… ۱۰ سال پیش هم رامین زمزمه های رفتن به استرالیا رو کرد با شرایطی که داشت به راحتی میتونستیم بریم خصوصا که داشتن زن پرستار (آخه من پرستاری خوندم) برای یک دامپزشک یک پوئن بود اما من متقاعدش کردم که نریم و باز هم پشیمون نیستم… من ایرانو با تموم کم و کاستی هاش دوست دارم و حاضر نیستم ولش کنم و برم و به ایرونی بودنم هم افتخار میکنم……. درست مثل مادری که بچه عقب افتاده اشو میبوسه در آغوش میگیره تمسخرهای دوست و همسایه رو به جون میخره حتی در خلوتش از نگاههای ترحم آمیز مردم اشک میریزه ولی به خاطر عشقی که به فرزندش داره حاضر نمیشه که جگر گوشه شو به مرکزی بسپاره و فراموشش کنه…
نامرد
حیف دختر قلمیه سنش پاییین بود وگرنه آمارشو ازت می گرفتم !
ولی من از کودکی خوشم نمی اومد
فر هاد
یاسمن مهربان…خواهر عزیز احساسات دربا ره ایران خیلی قشنگ بود وتشبیه ات به بچه ومادرهم…. ولی چرا بخاطر دلخوشی بعضیا عقب موندش کردی…؟؟چی شده..؟
بی سرزمین
سلام
بازم مثل همیشه ..خوب نوشتی
خوب دیگه زندگی هم یه جور بازیه ………………………
پیش منم بیا
مهناز
سلام
جالب بید
منم اپم خوشحال میشم بیا یی
غزال
سلام
تا حالا با وبلاگ شما برخورد نداشتم
جالب بود ولی واقعا نباید ایرانو به یه بچه ی عقب مونده تشبیه میکردین
راستی شما کی هستین که انقد از وبلاگتون بازدید شده بهم میگین؟
غزال
دوباره سلام
من یه قسمت از وبلا گتونو خوندم میدونین این دفعه چه احساسی داشتم؟
این بار کلی ناراحت شدم شما به قول خودتون ماتمکده راه انداختین…اما خیلی قشنگ بود.
جالبه حرفاتون عقایدتون عینه خود منه
نمیشناسمتون اما انگار صد ساله با شما اشنام!
حس عجیبیه مگه نه؟
مونا
منم ایران رو دوست دارم
اما نمی نمی تونم …………..
جوینده
اگه خودمون بخوایم می تونیم حسمون رو دویاره توی خودمون بوجود بیاریم. حتی اگر به مرور زمان در اثر تجربیاتی که در زندگی کسب کردیم این حسها کمرنگ شده باشه.
سلامت و شاد باشی.
برکت باشد.
ناوال آرش کبیر
معرفت مثل ذراتی ازغبار طلایی شناور به سوی سالک مبارز
می آید، درست از همان غبار که بالهای شب پره را پوشانده
است. به همین جهت معرفت برای سالک مبارز همچون
دوش گرفتن است یا همچون بارانی از ذرات طلایی تیره که بر
او می بارد.
New up date
درود بر شما دوست من
نوشته های جالبی داری
باز هم به من سر بزن
درود……..درود….
محسن
سلام خوبی خیلی خوب زندگی تو بچگی رو شرح دادی
درباره لینک من شرمنده ام دوباره قرار میدم
بچهمخفي
حالا خدا کنه هیکل ِ اون یکی رو چاق نکنه!
زهره
سلام یاسمن جان !
عزیزم خودتو اذیت نکن انشاالله که برادرت به خوبی و خوشی میره و با دست پر بر می گرده …شاید منم اگه جای تو بودم عکس العملی رو که تو نشون دادی نشون می دادم .
سامان
سلام عزیزم نوشته قشنگی بود ولی من همین سنی که هستم رو خیلی دوست دارم دلم نمی خواد بزرگتر شم
تارا
یاسمن عزیزم منم دقیقا ین حسو که نوشتی عین یه مادر که بچه عقب افتادشو میپرسته و حاضره تمام نیشخندارو به جون بخره دارم و با اینکه همیشه سر همین موضوع با خیلیها بحث کردم اما اعتقادم همینه و باهات کاملا موافقم ولی شاید این حس برای خیلیهای دیگه درک نشدنی باشه
تارا
در مورد برادرت هم دعا میکنم هر چی که براش بهتره اتفاق بیفته و همیشه سالم و موفق براتون بمونه
بنده ای از بندگان خدا
چه توصیف وحشتناکی از ایران کردی!
کودک عقب افتاده.
آدمهایی که میمونن و میسازن هم مادرهای مهربون این کودک عقب افتاده ان!!!
وای برما!
عزیز دلم ایران برخلاف مثل تو یه کودک سالم بود که خیلی هم زیبا و باهوش بود ولی گیر یه مادر بیسواد و کودن افتاد.
شبی که ایران تب کرد مادرش نتونست تبش رو با استامینوفن پایین بیاره.
ایران هم تشنج کرد و دچار عارضه مغزی شد.
ایران از اولش عقب افتاده نبود.
حالا هم اگر امثال شما توجیهشون برای موندن اینه که دارن از طفل عقب موندشون نگهداری میکنن مشکای نیست.اما خوبه اقلا آدم خودش با خودش رو راست باشه.
بچه ی دست گل رو با ندونم کاری دچار عارضه مغزی کردند و حالا میخوان نگهش دارن و به مرکز حمایت از کودکان عقب افتاده نسپارن!
دستتون درد نکنه.
لطف میکنید.
پس اقلا یه کمی بیشتر به این طفل بدبخت برسید.طفلی که الان یه تفنگ هم دادن دستش و با اون عقل ناقصش فرستادنش مهمونی!!!!!
بنده ای از بندگان خدا
چه توصیف وحشتناکی از ایران کردی!
کودک عقب افتاده.
آدمهایی که میمونن و میسازن هم مادرهای مهربون این کودک عقب افتاده ان!!!
وای برما!
عزیز دلم ایران برخلاف مثل تو یه کودک سالم بود که خیلی هم زیبا و باهوش بود ولی گیر یه مادر بیسواد و کودن افتاد.
شبی که ایران تب کرد مادرش نتونست تبش رو با استامینوفن پایین بیاره.
ایران هم تشنج کرد و دچار عارضه مغزی شد.
ایران از اولش عقب افتاده نبود.
حالا هم اگر امثال شما توجیهشون برای موندن اینه که دارن از طفل عقب موندشون نگهداری میکنن مشکای نیست.اما خوبه اقلا آدم خودش با خودش رو راست باشه.
بچه ی دست گل رو با ندونم کاری دچار عارضه مغزی کردند و حالا میخوان نگهش دارن و به مرکز حمایت از کودکان عقب افتاده نسپارن!
دستتون درد نکنه.
لطف میکنید.
پس اقلا یه کمی بیشتر به این طفل بدبخت برسید.طفلی که الان یه تفنگ هم دادن دستش و با اون عقل ناقصش فرستادنش مهمونی!!!!!
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
دوست خوبم من نگفتم ایران از اول عقب افتاده بوده که . اتفاقا تو بهترین توصیف رو کردی ایران همون بچه خوشگله بود که خیلی ها ارزوی داشتنشو داشتن اما به قول تو اگه عقب افتاده شد شاید دلیلش این بود که پزشک حاذقی دم دست نبود که به موقع به دادش برسه. منم تا اونجا که بتونم سعی میکنم به اندازه خودم کمکی در بالا بردن سطح اگاهی کسانی بکنم که به نوعی باهاش در ارتباطن.( نمیگم خیلی حالیمه ولی اطلاعاتم به درد بچه دبیرستانی ها که میخوره) ضمنا در مقابل کشورهای پیشرفته ای که وجود داره فکر میکنی ایران با اینهمه بدبختی و فقر و فساد و اعتیاد و دزدی خیلی جلو افتاده است؟ سرمون رو عین کبک نکنیم تو برف…. ضمنا من نگفتم صرفا به خاطر خاک ایران موندم من نرفتم به خاطر این که ریشه هام اینجان پدرم مادرم خانواده ام و… خیلی چیزای دیگه…
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
و یه چیز دیگه منظورم هم این نیست که اونایی که رفتن …ایران و ول کردن و رفتن یا چرا رفتن .خیلی ها مجبور شدن برن …..خیلی ها هم هدف والایی داشتن که برای رسیدنش باید میرفتن…. من به هیچ کس کاری ندارم من فقط خودمو و احساسمو نوشتم که ظاهرا اینجا هم نباید از احساسات واقعیت حرف بزنی!
بنده ای از بندگان خدا
چرا خانم جان .همه جا میشه از احساسات واقعیتون حرف بزنید.
اما ایران بیچاره که حالا یه گوشه افتاده و داره مورچه ها رو میشمره و گاهی سرش رو بلند میکنه و یه لبنخد با اون دهن کج و کوله و گشادش تحویلمون میده و یا موقع غذا خوردن تموم لباسهاش رو به گند میکشه و کثافت کاری میکنه یا خیلی وقتها وقتی ادرار یا مدفوعش رو تو لباسش میکنه آتیش به جونمون میزنه.
آتیش
ایران طفلکیه.
یه آدم بیماره که وارث یه عالمه ثروته (فکر کن سارا کوروئه که یهو زدن تو سرش و حالا مونگل شده)و ولی و قیم این بچه ی بدبخت و بی ننه و بابا هم یه گروه …. هست.
تو-من-ما بمونیم یا نمونیم حق سرژرستی این بچه باهامون نیست.بهتره خودمونو گول نزنیم.
من-تو-ما
در مورد بچه های خودمون مسئولیم.
حالا تو پا رو فراتر گذاشتی و به بچه های مردم هم فکر میکنی،دستت درد نکنه.
امیدوارم روزی دخترت یا پسرت ازت گله نکنن که چرا به خاطر کدوک همسایه حق من رو برای زندگی در استرالیا-آمریکا-کانادا و…. ازم گرفتی.
ایران بینوا رو هم بهتره بذاریم به عهده همین قیم های رنگ و به رنگش.
کاش ایران به جای کودک عقب افتاده مریض محتضری بود که هرچند به بهبودش امیدی نداشتم اقلا به یه سره شدن کارش و ندیدن دردش امید داشتم.
کاش…کاش….کاش
بنده ای از بندگان خدا
چرا همه جا میشه از احساسات واقعیتون حرف بزنید اما ایران بیچاره که حالا یه گوشه افتاده و داره مورچه ها رو میشمره و گاهی سرش رو بلند میکنه و یه لبنخد با اون دهن کج و کوله و گشادش تحویلمون میده و یا موقع غذا خوردن تموم لباسهاش رو به گند میکشه و کثافت کاری میکنه یا خیلی وقتها وقتی ادرار یا مدفوعش رو تو لباسش میکنه آتیش به جونمون میزنه.
آتیش
ایران طفلکیه.
یه آدم بیماره که وارث یه عالمه ثروته (فکر کن سارا کوروئه که یهو زدن تو سرش و حالا مونگل شده)و ولی و قیم این بچه ی بدبخت و بی ننه و بابا هم یه گروه …. هست.
تو-من-ما بمونیم یا نمونیم حق سرژرستی این بچه باهامون نیست.بهتره خودمونو گول نزنیم.
من-تو-ما
در مورد بچه های خودمون مسئولیم.
حالا تو پا رو فراتر گذاشتی و به بچه های مردم هم فکر میکنی،دستت درد نکنه.
امیدوارم روزی دخترت یا پسرت ازت گله نکنن که چرا به خاطر کدوک همسایه حق من رو برای زندگی در استرالیا-آمریکا-کانادا و…. ازم گرفتی.
ایران بینوا رو هم بهتره بذاریم به عهده همین قیم های رنگ و به رنگش.
کاش ایران به جای کودک عقب افتاده مریض محتضری بود که هرچند به بهبودش امیدی نداشتم اقلا به یه سره شدن کارش و ندیدن دردش امید داشتم.
کاش…کاش….کاش
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
اتفاقا این بیماره از اون نوعیه که اگه ولش کنیم ممکنه خیلی وضعش وخیم تر شه اما میشه با کمک داروها و علم پزشکی جدید مشکلشو حل کرد یا بهتره بگم درمانش کرد. راستش نمیفهمم منظورتو … این که بلاخره باید رهاش کرد یا موند و کمکش کرد…اما در مورد بچه هام. هیچی در آینده معلوم نیست. نسل جدید متاسفانه اکثرا ناراضی هستن. اگه از صد تا خواسته شون صدمی رو نتونی یا نخوای براورده کنی میشی مامان بده یا بابا بده! این که در آینده چی بگن نمیدونم. مهم اینه که من به خواسته دلم جواب دادم. احساسات درونیم به من که ادمی فوق العاده عاطفی هستم اجازه رفتن و رها کردنو نمیداد… هیچم پشیمون نیستم . تلاشمو میکنم که توی همین ایران احساس خوشبختی رو در دل بچه هام ایجاد کنم… گاهی یه بوته گل یاس توی یه باغچه کوچیک بیشتر از یه باغ بزرگ میتونه دل ادمو شاد کنه. راستی من به خاطر کودک همسایه نیست که نرفتم. منت سر کسی نمیزارم من برای دل خودم موندم. برای اونایی که دیدنشون بوسیدن و در آغوش کشیدنشون از تموم لذتهای دنیا شیرین تر و ولچسب تره… به خاطر خانواده ام…
وحید
خب اونجوری هم خوب میشد مثل آدم بزرگی که پاهاش رشد نکرده و اندازهی بچگیش مونده!
رضا
با سلام
با تشکر از شما دوست عزیز
بسیار عالی بود مطالبتان
مسافر (قهوه ی تلخ)
سلام همسایه
من اعتقاد دارم آدم وقتی بره درسته یه سری از ریشه هاش قظع می شه ولی جاشو چیزای دیگه ای می گیره که خیلی مهم تره من احساس می کنم که از دور ایران و بهتر می شه شناخت
رفتن سخته همسایه خیلی سخته اون لحظه آدم احساس طرف مقابلشو بهتر از هر موقع دیگه ای درک می کنه اشکالی نداره که نگفتی مطمنا خودش می دونه برا همینه که آدم دو قدم میره و هی بر می گرده به عقب نگاه می کنه
بد جوری با خوندن مطلبت قاتی کردم همسایه ببخشید اگه بی ربط حرف زدم
موفق باشی
یاسین کوچولو
خاله جون تولدم شروع شده . پس چرا نمی یاین؟
فلبی از فولاد
سلام خوبی یادت باشه ما تو این دنیا صاحب هیچ چیز نیستیم که با از دست دادنش نا راحت بشیم اومدم بهت سر زدم گه نگی یارو بی معرفت بودراستی اگه به من سر زدی لطف کن و قسمتی رو که نظر می دی شاره ی جمله ای رو که خوندی یا به نظرت بهتر هست رو بنویس
مریم(خواهرت)
یاسی جون واقعا حال کردم
بالاخره یکی حرف دل منو در مورد ایران موندن و نداشتن آرزوی رفتن(به هر جا که باشه ) زد..نمی دونم چرا همیشه برای موندنت , نخواستنت باید توضیح بدی …انگار رفتن انقدر کار بدیهی و درستیه که نیازی به آوردن دلیل نداره…یادم افتاد چند سال پیش یکی که تو هم خوب می شناسیش و همیشه هم آرزوی پرواز داشت بهم گفت:چرا دوست نداری بری؟!! حتما دلت گیره..!!می خواستم بهش بگه آره دلم گیره..دلم گیر هزاران سال تاریخ نهفته توی این خاک.دلم گیر میلیونها نشونه آشناست , دلم گیر هویتمه…ولی نگفتم…
اون رفت و من موندم…من پشیمون نیستم و مطمئنم اونم پشیمون نیست…مثل خیلی ها که میگن ۱۰ سال زندگی اونور بهتر از ۲۰ سال زندگی اینوره….!!!
الهام
سلام یاسی جان. به نظر من آدمهایی که میمونند همون اندازه حق دارند که خیلی ها میرند.
من دارم میرم و خودت هم میدونی .خیلی خیلی هم رفتن سخته . بیشتر از اونی که تو بخوای احساس کنی. مامان گریه میکنه و تو ناراحتی چون خودت رو مسئول میدونی.
پدر آه میکشه و …. .
کندن ریشه ها خیلی سخته حتی برای منی که شاید مریم بیشتر بدونه چقدر تو این مسائل بی غیرتم .
ولی خودم رو نمیخواهم گول بزنم. تاریخ و عظمت ایران برای من به تف سگ نمی ارزه . الان ایران رو کسی به اسم داریوش نمیشناسه . ما هم شدیم مثل این پیر زن پیر مردهایی که دارند از گشنگی میمیرند بعد هی میشینند میگند ما پدر مون خان بود. مثل همسایمون که هیچ وقت دلم نمیخواد همصحبتش بشم چون چیزی جز یه لبخند تمسخر آمیز که پنهان میکنم ندارم که تحویلش بدم.
من الهام هستم و هر جا که برم هویتم همینه که هست.
ولی میخوام یه چیزی بهت بگم .مطمئن باش اونی که میره دردش خیلی بیشتز اونیه که میمونه.
نیکی ( شوهر الهام )
سلام . چرا اینقدر فکر می کنییم که ایران مال ماست ؟ چرا وقتی که تو بم زلزله می شه گریه می کنیم ؟ چرا وقتی که سونامی یا زلزله هر جای دیگه دنیا می آد فقط می گیم لابد عذاب الهی بوده ؟ چرا ما بهترین نژاد بشر خودمون رو می دونیم ؟ چرا اگه یه رزمنده حزب الله کشته بشه شهید شده اما یه نوزاد سه ماهه اسراییلی موشک ساخت ایران بخوره وسط خونش به هلاکت رسیده ؟ تا کی فقط حق با ماست ؟ ایا واقعا باید به اینکه ما وارثان کورش و داریوش هستیم افتخار کنیم ؟ ایا ما کار بزرگی انجام دادیم که اون تمدن رو اینجوری به فنا دادیم ؟ یا امریکا که هیچ تاریخی نداره و امروز آقای دنیاست ؟ یا استرالیا که قدمت همون میدون نقش جهان اصفهان ما از تاریخ کل کشورشون بیشتره ؟ ایا ما هنر کردیم که الان به اینجا رسیدیم یا اونا از هیچ کشورشون رو ساختن و الان خیلی ها در آرزوی رفتن به اونجا هستند؟ اصلا ما رو چه به داریوش و کورش ؟ ایا الان هر جای دنیا بگیم ما ایرانی هستیم بخ ما میگن به به نواده های کورش و داریوش یا می گن تروریست ؟ چرا الان باید وقتی که تو هواپیما نشستی و یه خانم دکتر تحصیل کرده خارجی هم بغل دستت نشته وقتی بهش می گی من ایرانی هستم اولین چیزی که ازت می پرسه این باشه که بمب که هم راهت نداری ؟ واقعا ایا باید موند و ساخت و تمام این تحقیر های در و همسایه رو تحمل کرد ؟ یا می شه رفت و توناییهای این بچه به قول شما عقب افتاده رو به بقیه هم نشون داد ؟ ایا جهان تصویر خوبی از ما خواهد داشت وقتی مستر پرزدینت ما می گه اسراییل باید از صحنه روزگار محو بشه ؟ یا اینکه همین مهاجران از ریشه کنده باید تو دنیا توضیح بدن که کورش اولین پادشاهی بود که به کمک قوم یهود رفت و به اونها پناه داد ؟ این بی ریشه ها اگه پیش ریشه شون مونده بودن که فوقش می تونستن از ناراحتی سری تکون بدن و چند کلمه ای تو وبلاگ هاشون بنویسند ! نه عزیز من درسته که خودتو مادر یه بچه عقب افتاده می دونی اما اگه چشمهاتو باز کنی می بینی که این بچه عقب افتاده سالهاست که مرده و الان چیزی که ازش مونده یه مردار و لاشه با بوی گنده که فقط داره خودت و همسایه هات رو اذیت می کنه . باید از دست این لاشه راحت شد نه اینکه بیشتر تو خونه نگه داشتش چون هیچ مادری هم حاضر نمی شه که پیش یه مردار زندگی کنه !
نیکی
خ.شحال می شم تو وبلاگ خودم جوابتون رو داشته باشم .
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
نیکی جان خوب دیدگاهها متفاوته. باید ببینیم که هر کدوم از ما با چه هدفی داریم زندگی میکنیم مسلما دلیل شما برای خودتون قانع کننده است . میدونی در هر لحظه از زندگیت در قبال چیزی که به دست میاری چیزی رو هم از دست میدی این دیگه بستگی به خودت داره که ببینی چیزی رو که به دست اوردی ارزش چیزایی رو که از دست دادی داره یا نه؟ برای من ارزششو نداشت… من حاضر نشدم آغوش گرم پدرم رو با درس خوندن در دانشگاه اوهایو عوض کنم…. نمی ارزید. حاضر نشدم گرمای نگاه مادرمو با مانتو نپوشیدن و ازاد گشتن تو امریکا معاوضه کنم. ارزششو نداشت… من حاضر نشدم دستای مهربون و نگاههای عاشقونه خواهرامو با تفریحات اونجا عوض کنم… واقعا قابل معاوضه نبود…من آغوش پر مهر برادرمو با هیچ گوهر ارزنده ای اونور آب عوض نمیکردم… اما … شاید چون اینجا هر چی میخواستم داشتم… شاید اگه شرایطم یا خواسته هام فرق میکرد ارزش گذاریهام هم دستخوش تغییر میشد! من اینجا گم کرده ای نداشتم که بخوام اونجا دنبالش برم… من زیادی عاطفی هستم برای همین نتونستم تو پرستاری دوام بیارم…. اما این که من چه بودم یا چه کردم دلیلی بر درست بودنم نیست… من اونجوری فکر میکردم اونجوری تصمیم گرفتم و بسیار راضی ام! زخیلی ها هم دوست دارن برن چون فکر نمیکنن تو همون داد و ستدی که گفتم چیزی رو به دست میارن که خیلی ارزش داره و حتما هم درست فکر میکنن.اما در مورد بیمارمون که از دیدگاه شما مرده است. اونم به دیدگاهها بر میگرده. شاید من زیادی مثبت اندیشم… اما نه! من میبینم … ایران من هنوز نفس میکشه… و ته نگاهش امید موج میزنه… امید برای بهبود… ضمن این که یادت باشه چشم مادر دلشه… مادرا با دلاشون میبینن… نه با چشماشون… ممنون که اومدی … ممنون که نظر دادی. و امیدوارم که کار رفتنتون هر چه زودتر درست شه…و اونجا موفق بشید که موفقیت هر ایرونی هر جای دنییا برای ما افتخاره…
آخرین ترانه ی باران
یاسمن جان بادرودی گرم………..
دوست گرامی خوب… گاهی شرایط اجتماعی و دیگرعوامل بهانه ترک دیار می گردد وای این هرگزبه معنی قطع ریشه ها نیست…
کسانی که پیوند هایشان با جابجایی زیستی نازک وقطع شود اصولا آدمهای بی ریشه ای هستند…….
به باورمن شما چون با گروهی ازنوجوانان درپیوند نزدیک هستی می توانی مسائل آنها رابیشتردراین ورق مطرح نمایی و این کار مهمی است… یادت باشد هرکس به اندازه خود مسئول است تا دراین راه کوشش نماید..
هروقت یاد مهلت ازدست داده شده شما می افتم افسوس می خورم…
گاهی یک دیدارزکوتاه هم می تواند درایجاد پیوند های عمیق ترموثرافتد
برایت بهترین آرزوهارادارم نازنین
همیشه تندرست و موفق وبهروزباشی
سحر سکوت شبانه
سلام خوبی ؟جواب ایمیل ندادی؟
اره ایران ما با همه کم و کسری هاش بازم احساس امنیت میکنم.
آرام
هستم اگر می روم گر نروم نیستم …
الهام
سلام دوباره یاسی .
میدونی یاسی وقتی فقط پای خانواده وسط باشه حق با تو است . هیچ چیزی تو دنیا به اندازه خانواده نمی ارزه .
اما اگر پای ایران و ایرانی بودن و وفاداری به خاک و … وسط باشه من زیر بار نمیرم. البته چه میشه گفت ؟ شاید من هم بعد از یک سال اونجا موندن نظرم در مورد اینجا عوض بشه و باهات هم عقیده بشم .
سعیده
حالا اینجام میگم فقط خونواده پابندم کرده و بس…
اگه اونها بیان همه با هم بریم..هیچم دلم واسه ایران تنگ نمیشه….
اما نمیدونم اگه یه روز رفتم …اونهم نه تنها که با خونواده.. باز هم نظرم همینه یا نه …؟؟!!
شاید اون روز بگم هیچ جا خونه ادم …هیچ جا کشور آدم نمیشه
فراز
اتفاقا هنوز هم تو پیوندان هستی….خوب نگاه نکردی دیگه یاسمن خانوم…لینک وبلاگ شما به نام مهربونی و صداقت تو پیوندام هستش
فر هاد
یاسمن این پستت حسابی سیاسی شد…رفتن مهم نیست دلیل رفتن مهمه همه جا سرزمین خدا…همه ما مخلوقات خدا…یه کسی دنبال رفاه ودرامد بیشتر…یکی
برای بیکاری …تحصیل…ازادی پوشش…بعضیا خوشگذرونی…عده ای همینجوری واسه کلاس و…و…بحث مهاجرت یه پدیده جدید نیست تو تمام دنیا ازچین گرفته تاکشور های متر قی از وضعیت شون ناراضی اند.میرن تا به امال شون برسن …واین جور هم نیست…واسه ایرانی احترام قائل نباشن…ایران الان قطب سیاسی خاورمیانه در ثبات امنیته…خود ابر قدرتها هم میدونن..ونیاز دارن به این وضمنا ایرانی ها بهترین مغز های دنیا هستن…وعلت عقب موندگی اقتصادی ایران ربطی به رئیس جمهوری فعلی ووقبلی نداره ریشه تاریخی بالاخص مربوط به پیمان های ننگین دوران قجری است…ونیاز به همت همگانی دارد..من رفتم تورفتی اورفت…پس کی باید ایرانو بسازه…مشکلات…نامرادی ها…تبعیض ها هست اما همه جا هست…دوستی
می گفت یه ژا پنی در خارج از کشورش بر میخوره به یه تویوتا که شیشه اش غبار خاک گرفته تندو تند با استینش شیشه ماشین پارک شده رو پاک میکنه…میپرسن چرا این کارو کردی میگه نمیخوام محصول ژاپنی در بیرون بد جلوه کنه خوب ما به سهم خودمون برای کشورمون چکار کردیم ؟تابگوئیم کشورمون برامون چکار کرده؟ما اکه شب غذای گرم نخوریم اسمون به زمین میاد..کسی که خارج میره باید۱۸ساعت کار کنه ما اینجا که اکثرا مدعی هستیم واشر شیر اب رو میدیم تعمیر کار عوض کنه
حال نداریم با بچه هامون نیم ساعت حرف بزنیم…برا نون خریدن با ماشین می ریم ما دنبال رفاه انی ام بیاییم این غبارو ما از چهره کشورمون بگیر یم …دشمن یه غلطی می کنه ما چرا تصدیق و تبلیغش کنیم…ما مسلمانیم وباید بر اساس اعتقادمون عمل کنیم بی کم وکاست هر کجا باشیم…وگرنه صادقانه شنا سنا مه مون پاک کنیم.و ان وقت هر طور دلمون خواست عمل کنیم..!!!
رضا
سلام یاسمن خانوم.
من نمیدونم چرا تا اسم از خارج میاد همه میخواهند چهره خیلی بدی ازش نشون بدهند.
آقای فرهاد عزیز کی گفته که تو خارج باید ۱۸ ساعت کار کنی؟میشه لطف کنی و منبع آمارتو به من هم بگی؟ اونجایی که ۱۸ ساعت کار میکنند ایرانه برادر که کارمند صبح ساعت ۷ میره سر کار و ۷ شب تعطیل میشه تازه با ۱ پیکان قراضه میفته به مسافر کشی تا ۱۲ شب .در ثانی اگز تو خارج ۱۸ ساعت در روز بخوای کار کنی حداقلش اینه که رفاه نسبی رو بدست میاری ولی کارمند بد بخت ایرانی چی ؟
چرا واقعیاتی که تو کشور وجود داره به زور میخواهیم به دشمن نسبت بدیم؟ نیکی راست میگه تا کی همش حق با ماست ؟
آره این حرف درسته که تو خارج ایرانی رو با عراقی یکی میدونند و ما رو تروریست میشناسند. و ما باید دهنمون پاره بشه که ایران عراق نیست .که ما تروریست نیستیم. که وقتی تو فرودگاه ایتالیا میگی میخوای بری ایران بهت میگند از قیافت معلوم بود که تروریست هستی ..!!!! اینها تاسف باره. ابر قدرتها ما رو به عنوان قدرت منطقه میشناسند ؟ !!!! نه ما رو به عنوان مخل آسایش خاور میانه میشناسند.
آقا عقب موندگی ما چه ربطی به پیمانهای قاجار داره.بابا نگید این حرفها رو .خنده داره.از قاجار سالیان سال گذشته .تو این مدت یه کشوری مثل استرالیا از تبعید گاه انگلیس تبدیل شده به کشور جهان اولی و اونوقت ما هنوز مثل دایی جان ناپلئون می خواهیم بگیم کار انگلیسهاست ؟
کی میتونه تو ایران کاری برای کشورش انجام بده ؟ همون باطبی که تو زندان ام اس گرفت الگوی کسانی باشه که ایران بهتری میخواهند .
آره فرهاد عزیز ما واقعا باید شناسنامه هامون رو پاک کنیم .
مینا
سلام بر همکار محترم
موفق باشید
منتظر حضورتان هستم
رهگذر
بعضی وقتها حرفهایی که در مورد اونور آب میزنند به حدی بوی جهل میده که آدم به خودش میگه این آدم با این سطح و عمق دانش می خواهد ایران رو بسازه ؟نکنه ایران رو تا حالا همین آدمها ساختند که این شده ؟
یاسمن عزیز حرفت در مورد خانواده کاملا معقوله. خیلی ها هستند که وابستگی هاشون به خانواده زیاده .چون اصولا ایرانی ها خیلی وابستگی خانوادشون زیاده.
اما خواهش میکنم نیاید بگید باید ایران رو بسازیم .
خواهش میکنم دست از این شعار های سطحی و آرمانگرایانه بر دارید.اون رضا شاهش که اینهمه ایران رو ساخت و هنوز هم که هنوزه خیلی چیزهامون رو از اون داریم داریم براش لعنت میفرستیم .بعد میخواهیم شعار بدیم ….
بیایید واقعیات رو بپذیریم .ترسمون رو پشت کلمات آرمانگرایانه و قشنگ پنهان نکنیم.
راستی یه سوال :
یاسمن عزیز اگر فرزندتون توی ایران دچار مشکلاتی شد که فقط تو ایران برای آدم پیش میاد تو که مادری اون روز که اون انگشت اتهام رو به طرفت دراز کرد و گفت چرا تو ایران موندی ( همون کاری که من با پدر و مادرم کردم) چی بهش میگی ؟
میگی تو قربانی کوچکی برای فردای ایرانی؟
GSM
نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم…
چون دنیا یه روز تموم میشه…
نمیخوام بگم که مثل گلی…
چون گل هم یه روز پژمرده میشه…
نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس…
چون شب هم بالاخره تموم میشه…
،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×،×
سلام
مطالب پر محتوای هستش
جمله معروفی است که میگه:
((آدم های بی هدف محکومند تا آخر عمر برای آدم ههای با هدف کار کنند))
موفق باشی آپم سر بزن
محسن
سلام خیلی جالب هست
فقط یه چیز خیلی طولانی ادم خسته میشه
حامد
سلام ..
هرمز ممیزی
سلام/ بچه ها معنای صمیمیت را بهتر میفهمند !
HAZHIR
سلام یاسمن جان.اینو بدون برای بدست آوردن جیزی باید یک چیز را فدا کنی .چه تو ایران عزیزمان چه تو هر جای دیگه.باید دید اون چیزی که می خواهی بدست بیاری چقدر می ارزد
؟
پژرویز
دوران بچگی . .دوران ناشناخته . . . لینکتان در جعبه آچار نصب شد
محسن
سلام یاسمن جان …
خیلی قشنگ بود مرسی … جدن ایکاش همونجوری میموندیم ….
سجاد
سلام
اجازه خانووم!
در مورده خارج رفتن برادرتون که احیانا اینجا کلن تبدیل به مسئله فرق اینجا و اونجا شد!
چون از قبل یاد گرفتم که جواب سوالامون رو از سوالای مطرح شده تو کلاس بگیرم پس چیزی نمیگم!
===============
دوست دارم همیشه کودک بمانم!
نه برای بچگی کردنش!
برای معصوم باقی ماندنش!!!!!!!!!!!!!!!!