از طرف روحم به یه بازی دعوت شدم بازی سوتی ها!!!! یا شایدم سوء تفاهم ها!!! گاهی اوقات آدم نیاز داره لبریز خنده و شادی بشه و الان حس میکنم وقتشه… همیشه یادآوری اشتباهات خنده دارمون میتونه ما رو به اوج شادی بکشونه…
*یه روز که تو مدرسه مون مراسم داشتیم و خیلی شلوغ پلوغ بود سرایدار مدرسه مون منو تو راهرو دید و گفت: لطفا به خانوم مدیر بگید آقا اسماعیل اومده و میخواد بره تو اتاقشون. منم رفتم تو مراسم و یواشکی در گوش مدیرمون گفتم کلید اتاقتون رو میدید اسماعیل اومده. (اسم پسر دفتردارمون هم اسماعیل بود یه پسر تقریبا ۲۵ ساله که گاهی میومد مدرسه مون و کمک مادرش میکرد. مونده بودم که تو اتاق مدیر چه کاری میتونه داشته باشه!!! ) مدیرمون با تعجب نگاهی به من کرد و گفت:اسماعیل تو اتاق من چی کار داره؟!!!! گفتم: نمیدونم بزارید بپرسم… اومدم تو حیاط و دیدم سرایدارمون با یه آقایی ایستاده دم در. گفتم: کو اسماعیل؟ سرایدارمون با تعجب گفت: اسماعیل؟ گفتم : آره دیگه مگه نگفتی اسماعیل اومده؟
در حالی که به زور جلوی خنده اشو گرفته بود… گفت اسماعیل نه و اشاره کرد به آقایی که کنارش بود و گفت: آقای اسماعیلی رو میگم رییس انجمن و… قیافه من دیدنی بود….
*مدتها بود که نگار دنبال یه هفته نامه به نام پوپک میگشت . هفته نامه رو شمال دیده بود ولی اینجا از هر کیوسکی که میپرسیدیم میگفت نداریم. تا یه روز دم یه کیوسک روزنامه فروشی نگار چند تا مجله خرید و گفت مامان می پرسی پوپک هم داره یا نه؟ گفتم باشه و به فروشنده گفتم: آقا ببخشید پوپک دارید؟ گفت:بله.
خوشی تو نگاه نگار موج میزد … فروشنده دولا شد و از اون پایین یه چیزی برداشت و وقتی دستشو دراز کرد به طرف ما قیافه نگار دیدنی بود یه بسته پفک تو دست فروشنده بود… تا مدتها با نگار میخندیدیم می گفتیم یارو تو دلش گفته اینا چقدر دهاتین به پفک میگن پوپک!!!!
* اوایل ازدواجم یه روز رفتم از سوپر بغل خونه مون جو پرک بخرم سوپ جو درست کنم. گفتم: آقا سید جو پرک دارید؟ اونم گفت داریم داریم (همیشه داریم رو دو بار تکرار میکرد) و رفت یه جعبه کوچولو آورد گرفت به طرفم گفت: چند تا میخواهید؟ با تعجب نگاهش کردم … باورم نمیشد مگه میشد جو پرک دونه ای بفروشن… وقتی نگاه متعجبمو دید جعبه رو گذاشت رو پیشخون و گفت: چند تا؟ گفتم این چیه؟
گفت: رول پلاک دیگه مگه نگفتی رول پلاک میخوام….. و تا بیام از سوء تفاهم درش بیارم ریز ریز شدم از خنده!!!
من بنفشه…. سروناز… نگار… ساحل… نگار سپید….ویولت ..سانی …کاوه و الهام رو به ابن بازی دعوت میکنم… باشد که کمی دلهایمان در این روزای پاییز شاد شه…
من
سلام!
بیا و آدرس ایملت رو در قسمت نظرات وبلاگ این حقیر واسم بنویس تا از اون طریق یک ایمیل خاص تقدیم حضورتون کنم
آلبالو
خیلی جالب بود بازم از این پستا بزن
سانی
خیلی جالب بود سوتی ها.
چشم در اسرع وقت می نویسم ولی یاسمن جون من قبلا از دسته گلام گفتماااا
علی
عیبی نیست همه افراد سوتی می دهند
بهار
خیلی بامزه بودن. واسه آقا اسماعیل خیلی خندیدم.
مریم
سلام یاسمن جون … خیلی بانمک بود به خصوص سوتی دوم

راستی یک سوال داشتم و تو اون یکی وبلاگت کامنت گذاشتم ( فکر کردم سوالی که دارم به مطالب اون یکی وبلاگت نزدیک تره ) که اگه جواب بدی ممنون میشم
کاوه- روزمرگی
سلام بر یاسمن بانو ( مامان اشکان ) همراه با درودی سبز .
بر ما منت نهادید ازینکه ما را به بازی دوستانه دعوت نمودید . مایی که مرده و زنده مون چندان توفیری نداره به حال دوستان کلی مشعوف شدیم وقتی لینک خودمان را رویت نمودیم و جهت اسباب اطمینان خاطر دو بار هم روی لینکمان کلیک نمودیم تا ببینم همان صفحه غبار گرفته روزمرگی باز میشود یا خیر که دیدیم بله.
یاسمن بانوی مهربان . زندگی این حقیر خود مصداق بارز بزرگترین سوتی بی صدای این دنیاست و دیگر اینکه ما از ابتدای خلقت سر کار بودیم و همچنان هم که گاهی میبینید این ایدی همیشه روشن ما تا پاسی از شب کور سوئی دارد .
زندگی انسانهای عضبی ( یا عذب = مجرد ) چون ما مصداق : خور و خواب و خشم و شهوت – شغب است و جهل و ظلمت است دیگر .
آنچنانکه که : حَیَوان (ما) خبر ندارند ز جهان آدمیت .
خب حالا خودتون قضاوت بفرمایید . مایی که ز جهان آدمیت بی خبریم چطور سوتی های دوران آدمیت مان را درج کنیم ؟؟!!
ما را به کاری بس سخت فرا خواندی بانو .
ولی به دیده منت . سعی میکنم حتی اگر این مخیله ی خسته یاری ام نکرد ظرف چند روز آینده حد اقل چند تا سوتی بدهم تا قابل درج باشد .
در کنار خانواده ی کوچولو و گرمتونو در پناه دادار پایدار انشالله
هانیه
تولد همه مامانای خوب مبارک


هانیه
خدا کنه همه ی سو تفاهم ها اینجوری با خوشی و خنده تموم بشه


ممد
یاسمن خانم اینا که شما نوشتی سوتی نیست که من اگر سوتی هامو بنویسم که اینا که چیزی نیست که بابا….

راستی وبلاگتون تو فایرفاکس من یکم بهم می ریزه حالا گفتم یه تستی بکنید…
سروی
سلام خاله جون…..
مرسی که منو به این بازی دعوت کردین…
یه بار غرق در طبیعت بودم که یه بویی اومد در همون حال و هوا به مامانم گفتم:مامان چه بو سوب چوخته یی میاد(البته به زبان آدمیزاد میشه:چه بو چوب سوخته یی میاد ).
یه بار هم یه بنده ی خدا (از اقوام ) می خواست بره خونه ی خواهرش که از قرار توی خیابان دبستان بود بعد از مدت ها ایستادن بالاخره یه ماشین بوق می زنه راننده می گه خانوم کجا اون بنده ی خدا هم از حولش می گه : میرم اول دبستان
یه بار هم این حقیر کنفرانس زبان فارسی داشتم …همه در چرت بودند من هم سعی داشتم زودتر سرو ته قضیه را هم بیارم …موضوع بر سر نام آوا بود(مثل : جیک جیک گنجشک )…….رسیده بودم به مثال ها و در کمال جدیت گفتم : نام آوا ها مثل واق واق کلاغ و قار قار سگ………
مهاجر
سلام یاسمن جونم


شرمنده از اینکه دیر اومندم
بچه های دسته گلت چطورن؟
ممنون که توی این مدت به یادم بودی و سر زدی
راستی به روزم خوشحال می شم از پیشنهاداتت استفاده کنم.
آسمونی باشی…
محمد (قایق)
تا باشه از این سوتی ها
موفق باشین
طنین
ابوالفضل
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
بالای خود در آینهی چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه ممن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
………………………………..
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
من اولین باریه اومدم وبلاگ شما
وبلاگ قشنگیه منم به روزم
سر بزنید خوشحال میشیم
امیدوارم موفق و شاد باشید
هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه ی هیچیم …
فریمهر
سلام. جالب بود!
عبداله رحیمی
سلام دوست عزیز این که نمی شود که اگر کسی سوتی داد ان را به حساب دهاتی بودن بگذارید از کجا معلوم ان شهری این کار را نکند و بعد شما خوب می دانید که ما در ایران شهری نداریم که دارای فرهنگ شهری باشد این تهران هم فقط ۲۰۰ سال تاریخ دارد و این تهرانی ها که از اساس روستایی هستند و تاریخ تهران این را می گوید و از ان گذشته واقعا شما فکر می کنید شهری ها انسان های با هوشی هستند که امار ها هم نشان می دهد این طور نیست و بیشتر قبول شدگان کنکور هم همان زادگان شهرهای کوچکند و از اتفاق تهرانی نیستن باور کنید ببخشید که این طور نوشتم خوب سری هم به وب من بزنید و اگردو ست داشتید لینک هم بشویم شب خوش و اگر اشتباهی هم داشتم ان را به حساب دهاتی بودن من بگذارید بای
بابک
سلام.من وبلاگ شما رو اولین باره که می خونم.عالی بود.موفق باشید دوست عزیز
المیرا
عسل
بامزه بود
فرانکلین
شب نویس
من خیلی مخلصم. نه برنداشتم. یعنی مدتهاست نه میتونم بردارم و نه بگذارم چون پسورد بلاگرولینگ رو گم کردم یا فراموش کردم!!!! همینجوری دات کام های پرشین بلاگ هم دات آی آر نشدن متاسفانه. بازم ارادت.
مصطفی
salam

jaleb bood
movafagh bashid
مصطفی
پریسا در دریای خوشبختی
سلام……..پفک خیلی باحال بود……..
پریسا در دریای خوشبختی
راستی من هنوز ۴۰ نشدم ولی فکر کنم طی یکی دو ماه اینده بتونم یک مهمونی با شرکت بچه های دانشگاه امون ترتیب بدم!! باید بگردم تلفن هاشونو ژیدا کنم
پریسا در دریای خوشبختی
انگاری دستت تو کارهای خیر هم هستا……………..قربون ابجی بزرگه
تند و تند اپدیتاتو نگاهی انداختم
آخرین ترانه ی باران
یاسی جان بادرودی گرم
امیدوارم همگی خوب باشید
منهم دلم دراین روز پائیزی با این نوشته شما کمی شاد شد
تندرست وموفق وبهروزباشید
داریوش چهاردولی-دف
سلام.سپاس
آسمونی دات کام
درود . وبلاگ جالب داری. بهت تبریک میگم بابت وبلاگ زیبات … به آسمونی منم یه سر بزن . خوشحال می شم … آسمونی باشی. بدرود
ارام
جالب بود…
خوب شد منو دعوت نکردی چون سوتی های من عموما نگفتنین
شاد باشی تا همیشه
سری بزن به کمکت نیاز دارم

خانمه
ما یه فامیل داریم استاد سوتی دادن… همیشه وقتی یه چیزی میگه خودش اماده است که بهش بخندیم
حسنی
خانم اجازه ؟ حسنی به شما سلام میکند و از شما متشکر است و مملی به کمک حسنی می آید و متفقا از شما میخواهند که آنها را به لینکدانی خود اضافه فرمائید مضافا اینکه قول میدهند بچه های خوبی باشند و شما را اذیت نکنند
بعد اینهمه سلام تازه میرسیم به والسلام !
در به در
سلام
جالب بود مخصوصا دومیش
قربانت
حمید
سلام
به حضورتان گلتان عارضم حالا با ید بگیم یه اسفند برای خودتون دود کنید
…
موسم مهر به سر شد ومن هنوز منتظر حضور مهربان و نظر صادقتان بر این مطلبم
هستم…http://karaj400.blogsky.com/?PostID=67
پارسینا
آقا اسماعیل خیلی بامزه بود! 🙂
من هم آپ کردم.
مهسا
سلام خاله یاسمن قشنگم من امروز زیادی سرحا لم شما چطور؟مطلبتونم خیلی با نمک بود بازم از این طنزا بنویسین!میشه به این وبلاگhttp://www.mdanesh.blogfa.com/ یه سری بزنین؟قول میدم نه پشیمون بشین و نه وقتتون تلف شه …..بعدش میشه تو قسمت پینوشت بذارینش تا همه استفاده کنن؟ اخه اگه تبادل لینک کنین بین وبلاگای دیگه که بزنم به تخته خیلی زیادن گم وگور میشه!!مرسی خاله…….
mrkhalili
ساده.صادقانه.منصفانه.
ویولت
یاسمن جون ممنون از دعوتت
ولی فکر کنم من تا دلت بخواد تو پستهای عادیم از این سوتی ها نوشتم و احتیاج به پست خاص نوشتن نباشه از بس که زیاد بودن
تپش ثانیه ها(محبوبه)
سلام یاسمن عزیز….
ممنونم …اگر شماره تلفن بزاری که ممنون میشم این یکی که به خیر گذشت ولی من فکر نمی کردم شما این طوری فکر کرده باشی یعنی اصلا یک درصد هم احتمال این فکر و نمی دادم…
تپش ثانیه ها(محبوبه)
در ضمن اگر می خوای اسم شکلات رو بدونی برات بزارم چون باید از خواهرم بپرسم…ولی یاسمن جان فکر میکنی اگه به کارخونه زنگ میزدیم چه برخوردی میشد…
ضد پسر
سلام جیمررررررررررررر بهم سر بزنی ذوق می کنم
پسر نگو اسکل و کله خر بگو
محدثه
سلام یاسمن جان بعد از یه غیبت طولانی ……….به روزم.منتظرتم
mohi
این قسمت پوپک خنده دار بود
تصور اینکه آدم با لهجه به پفک بگه پوپک جدا خنده داره !
این که چیزی نیست من یه بار توی جمعی بودم که همشون خدای کارشناس فوتبال بودن منم برای اینکه کم نیارم یه چیزی بگم گفتم من آخر نفهمیدم این فریدون زندی مامانش ایرانی بوده یا باباش؟ که تا بیام بفهمم چی گفتم و ماست مالیش کنم سالن رفته بود رو هوا !!
علیرضا
سلام سلام
خوب هستید شما؟
خیلی پسته جالبی بود بازم از این پستا بذارین
رز
سلام من تازه با وبلاگ شما آشنا دم.راستش وقتی بچه بودم پوپک می خوندم و
ولی برای من یه خاطرست
وا قعا هفته نامه خوبی بود برای بچه ها بعد که یه ذره بزرگتر شدم خود پوپک به ماها سفارش می کرد سلام بچه ها رو بخونید من الان ۱۹ سالمه از هیچکدومم خبر ندارم
تپش ثانیه ها(محبوبه)
یاسمن عزیزم ممنون
یه دل خاکی با کلی پاکی
آخییییییییییی…از مدرسه که میگیا دلم تنگ که هست تنگ تر میشه و میرم تو ایام اون دوران…یادش به خیر…چه زود گذشت…
من مدرسه مونو میخواااااااااااااااام…

آقای اسماعیلی یادش به خیر بابای نداست و یادمه همیشه هم روزنامه اطلاعات میاورد واسه دبیرا…
حسنی و مملی
خانم اجازه ؟ حسنی و مملی اسم شما را با رول پلاک “آقا سید” محکم به دیوار کلاسمان کوبیدند تا خاطره سوپر بغل خانه شما نیز پایدار ماند وجود نازنین شما و خانواده محترم نیز سلامت باشد سلامات و کرامات ما را به همه ابلاغ بفرمائید
تا درودی دیگر بدرود
sepideh
سلام دوست عزیز، خسته نباشی …
دلتنگ ناصر آپدیت شد با :
بغض نشکسته ……
http://www.deltange-naseria.blogsky.com
موفق باشید.