همزمان با ما کارگر کلینیک هم وارد اتاق میشه پاکتی رو به دست دکتری که هیچ شباهتی به دکتر نداره میده. ظاهر و فیگور دکتر بیشتر شبیه بنگاهی ها ست.  برگه رو از تو پاکت در میاره و رو به کارگر میگه: همین؟ پس سودش چی؟ این که تاریخ هفتم بهمنه!

اونم میگه: والله نمیدونم. پاکتو در بسته به من دادن…

کارگره که از در میره بیرون، دکتر  نگاهی به من میندازه و میگه: مشکلتون؟ میگم: والله از صبح خیلی بی جونم. اصلا توان راه رفتن هم ندارم.انگار تموم تنم کوفته است. نگاهی سوالی به پلک چشمم میندازه  که متورمه… ادامه میدم: گل مژه شده ! صبح رفتم چشم پزشک که کلرآفنیکل و آنتی بیوتیک بهم داده… کاف (بازوبند) فشارخونو روی پالتوم میبنده! میگم: نمیخواد یه کم آستینمو بکشم بالاتر؟  از روی آستین پالتو فشار میگیرید؟ نگاه عاقل اندر سفیهی بهم میکنه و میگه: اونجایی که  لباس مخصوص معاینه به مریض هاشون میدن و توی اتاق معاینه ویزیتشون میکنن امریکاست خانوم! ویزیتش هم ۱۵۰ دلاره! نگاهی به سبیلهای از بناگوش در رفته اش میکنم. قیافه اش منو یاد کاریکاتور قصابها یا راننده کامیونها میندازه… با تبسم میگم: خوب منم ۱۵۰دلار میدم! میگه: شما دفعه بعد دلار بیار چشم!

 تو دلم میگم کلاهم هم اینجا بیفته خدمت شما نمیام! یه فشارخون نمادین میگیره!  و میگه فشارت ۱۱ هست همیشه همینقدره؟ (از دیدگاه منی که اصول درست فشارخون گرفتنو تو بیمارستان و در زمان دانشجویی آموختم اون فشارخون گرفتن دوزار هم ارزش نداره.) تو دلم میگم جون خودت چقدرم که اون فشار درسته و بلند میگم : بله! همیشه همین حدوده! گوشی رو میزاره کنار و شروع میکنه به نوشتن.

 با احتیاط میگم: ببخشید شما تشخیصتون چیه؟ میگه: شروع یه سرماخوردگی! شما تب دارید! (حاضرم به شرافتم قسم بخورم که یه عشر هم دمای بدنم بالاتر از حد نرمال نیست!) تو دلم میگم ممکنه این یارو دربونی چیزی باشه جای دکتر نشسته؟ دلم میخواد بگم ببخشید شما از کجا متوجه شدید من تب دارم خوبه فشارم رو هم از رو پالتو گرفتید! و نوک انگشتتون هم بهم نخورده! اما میبینم حرف نزنم بهتره. اونقدر بیحالم که ترجیح میدم انرژیمو بزارم برای حرف زدن با بچه هام …

دلم میخواد  موقع بیرون اومدن بگم آقای دکتر شما دیگه خیلی به قسم پزشکی تون پابندید انقدر هم نباید خودتون رو فدای مریضهاتون کنید!!! آخه تا این حد از خود گذشتگی!!! بابا یه ذره هم به مادیات فکر کنید دارید از دست میرید!!!! اینهمه وسواس به خرج دادن خسته تون نمیکنه؟

 نسخه مو که میپیچم میبینم برام استامینوفن داده با آنتی هیستامین و سرم شستشو  برای شستن سینوسهام! پشیمون میشم از پیچیدن نسخه و با خودم میگم کاش تو خونه ام یه شربت تمشک دست پخت مامان که با عصاره عشق پخته شده خورده بودم و پول ویزیت و داروها رو  داده بودم یه کتاب خریده بودم!

پی نوشت : به لطف قاط زدن بلاگفا قالب وبلاگم دچار مشکل شد!!!! اومدم درستش کنم تموم لینکایی که تو ویرایش قالب بود پرید. لطفا نگاهی به لینکها بندازید و اگه لینک شما جزو لینکهای ناپدید شده است کامنت بگذارید تا لینکتون کنم.

پی نوشت دو: در تاریخ ۲۳/۱۰ از شعبه ۳۰۷۳ (نمیدونم کدوم بانک) مبلغی با شماره حواله ۸۴۸۸۶۱ به حسابم ریخته شده…. ممکنه کسی که محبت کرده مبلغو ریخته بگه پولو باید به کدوم خانواده بدم؟