صدای بابا تو گوشم میپیچه که میگه: علیرضا این بنده خدا گناه داره خسته است تازه کارش تو باغ تموم شده. علیرضا میگه کارم کمه بابا فقط میخوام این سنگها رو بریزه زیر تاب. بهش پول میدم راضیش میکنم… بابا میره اونور طوری که علیرضا نشنوه میگه رشید! علیرضا راضیت میکنه؟ و رشید با خوشحالی میگه: بله آقا راضیم میکنه…

صدای علف تراشش هنوز تو گوشم میپیچه  و با صدای مخلوط با بغض علیرضا قاطی میشه که میگه: یاسمن رشید مرد!

لحنش اصلا طوری نیست که فکر کنم شوخی میکنه میگم: مرد؟ چرا ؟ میگه: صبح زنگ زد گفت آقا علیرضا من خیلی معده ام میسوزه.. گفتم: من بیرونم الان برات یه آژانس میفرستم بیا دم در باغ.

گفت: نه خیلی میسوزه فکر کنم مال اینه که آب سرد زیاد خوردم! نمیتونم راه بیام. گفتم :خوب بیا دم گلخونه ها میگم آژانس بیاد اونجا .

.

.

 ظاهرا میره دکتر بهش سرم میزنن و پیاده  برمیگرده به سمت باغ. داشته بدهی شو با سوپر سر خیابون صاف میکرده. جسدشو سر خیابون پیدا کردن… تو کیسه ای که همراهش  بوده رانیتیدین بوده و سایمتدین ….! جسدو بردن پزشک قانونی… برای کالبد شکافی. با بغض میگه: خیلی کارگر خوبی بود خیلی … میگم: مطمئنم سکته قلبی کرده و اون سوزش اصلا ربطی به معده نداشته. میگه: میشه از دکتر شکایت کرد؟ میگم: برای یه افغانی که مجوز کار تو ایران نداشته نه! اما اگه مجوز داشته باشه چرا… میگه: همش ۳۴ سالش بود با ۴ تا بچه … خیلی بهتر از کارگرهای ایرانی کار میکرد . اصلا همه افغانی ها از کارگرهای ایرانی بهتر کار میکنن سریع تر دقیق تر ، بدون این که از وقت بدزدن… ای لعنت به اونایی که این افغانی ها رو از مملکت خودشون دربدر کردن…

.

.

دلم از مرگ تو غربت میگیره… یاد ایرونی هایی میفتم که اونور آب به هر دلیل رفتن برا کار… دلم از حق نداشتن انسانها میگیره… دلم از بی سوادی پزشکایی که با نداشتن تخصص خیلی ها رو راهی اون دنیا میکنن میگیره… تو دلم برای آرامش روحش دعا میکنم و برای خانواده بی گناهش طلب صبر …..   

 

ممنون از جناب آقای ثمره هاشمی مشاور ارشد رییس جمهور برای پیگیری مسئله کالو و کوچکترین مدرسه دنیا… 

کدوم دوست نازنین از بانک کوی دانشگاه تهران پول به حسابم ریخته؟ (این پول مال دنیاست؟)

 

 

                تابی که خود علیرضا سخته

 

اشکان مرداد 87