زلزله بم…..

دلتنگ زلزله بودم که خدا بهم گفت فکر میکنی بهشت جای بدیه؟گفتم نه! گفت پس چرا برای اونهایی که اومدن پیش من غصه میخوری؟ گفتم برای اونها نیست دلتنگ اونهایی هستم که عزیزانشون رو از دست دادن.. گفت مگه تو کتاب در آغوش نور رو نخوندی؟ گفتم چرا.. گفت مگه نمیگفتی میدونم که اون کتاب عین حقیقته؟ گفتم درسته.. گفت مگه ایمان نداری به اینکه شما آدمها روح هایی هستید که در بهشت با دیدن کتاب زندگی تون و قبول اتفاقات بد و خوبش این زندگی را پذیرفتید و در کالبد یک انسان پا به این دنیا گذاشتید تا روحتون با تجربه کردن اون اتفاقات متعالی بشه ؟ گفتم چرا به این مسئله با تمام وجودم ایمان دارم..گفت ولی غصه خوردنت خلاف این رو ثابت میکنه!!!! تو در مقام یک انسان الان ۲ تا کار میتونی بکنی ..یکی این که برای اونا دعا بکنی(چه اونهایی که رفتن و چه اونهایی که موندن) و دیگه این که اگر کمکی از دستت بر میاد دریغ نکنی… یادت نره که بخشش یکی از راههای ساختن روح …. گفتم برادرم داره میره کرمان برای کمک به زلزله زده ها و من کمی نگرانم.به پدرم بگم که نذاره اون بره؟ گفت بدترین کار اینه که جلوی کمک کردن دیگران رو بگیری … تلفن بزن ولی نه برای اون کار برای این که به مادرت بگی که نگران نباشه و بدونه که من همه جا هستم ….

ادامه مطب

فونت

دوستان خوبم سلام
میخواستم بهم بگید فونتم رو چه سایزی انتخاب کنم خوندنش براتون راحت تره؟  از نسرین عزیزم که بهم  این مسئله رو گوشزد کرد ممنونم…. اونم یکی از همین فرشته های خوبه…

ادامه مطب

فرشته های زندگیم…

   سلام یه سلام پر از محبت و انرژی به همه اون عزیزانی که لطف دارن و نوشته هام رو میخونن… حالا چه نظر میدن چه نمیدن.. که البته هر نظری بدن کمکی است به من برای پیدا کردن راه درست… امروز میخوام برای پویا پسر پونزده ساله ای که لطف کرده بود نظرش را برام نوشته بود بنویسم… پویا و حامد و همه فرشته های خوبی که خودشون و خوبی های درونشون رو باور ندارن… باور کنید که حرفهای من شعار نیست.. ای کاش قلب ما آدمها مثل اکواریوم شیشه ای بود تا ماهی های  عشق و نفرت..  شادی و غم  … دوستی و دشمنی … صداقت و ناراستی و… همه ماهیهای دیگه در درونش دیده میشد اونوقت شما باور میکردید که ماهی  عشق و محبت هنوز  نسلش برچیده نشده و وجود داره… برادر کوچولوی من بزار بهت بگم که من تو زندگیم خیلی اوقات جواب خوبیها و مهربونیهام رو با نامهربونی و نامردی گرفتم… باور کن از کسایی تو زندگیم ضربه خوردم که تصورش رو نمیکردم..کسانی با رفتار و حرفاشون دلم رو سوزوندن که هرگز باورم نمیشدکه یه همچین رفتاری ازشون سر بزنه…. دلم نمیخواد اصلا” به اون روز ها فکر کنم چون دلتنگی و غم و کینه جا رو واسه عشق خدا کم میکنه و سطح انرژی مثبت در درونم میاد پایین و من مدتهاست که همه شون رو بخشیدم…. خدا میگه اونهایی که جواب خوبیهام را با بدی دادن فرشته هایی بودن که میخواستن من و عشقم و پایداریم رو محک بزنن و باز هم در طول زندگیم از این امتحان ها باید بدم و این خیلی مهمه که بتونم از امتحان های الهی سر بلند بیام بیرون… تو فکر میکنی اگه خوبی و مهربونی و صداقت تو دلها کمه دلیلش چیه؟ آیا دلیلش این نیست که ما همه منتظریم که دیگران خوب وصادق و مهربون بشن و ما بعد از اونها؟و آیا بهتر نیست که برای ساختن از خودمون شروع کنیم؟ بهش کمی فکر کنید .. تا بعد بگم چطور باید شروع به ساختن خودمون کنیم…

 

ادامه مطب