دهش عشق

میگه یاسمن جون بهش قول ندادم اما دارم تموم تلاشم رو میکنم که براش ده تومن جور کنم که بتونه بده پول پیش خونه … ماهی ۶٠٠ حقوقشه و شاید بتونه مبلغی به عنوان اجاره بده … میگم کسی رو نداره ؟ میگه هیچ کس! سالها پیش از همسرش. جدا شده و پدر و مادر و کسی رو هم نداره که حمایتش کنن مبلغی پول پیش یه نفر داشت که باهاش کار میکرد و بهش سود میداد که کل پول رو بالا کشید و این بنده خدا گرفتار شد . الان هم یه نفر قبول کرده که تا یه مدتی تو خونه اش بمونه تا بتونیم پول پیش خونه شو جور کنیم … میگم جور میشه انشالله نازی جون … میگه ببخشید به تو گفتم ها … زنگ صدای قشنگش توی گوشم میپیچه ببخشم ؟ تو دلم میگم عزیزم چیو ببخشم ؟ این که ما همه مون به نوعی مسئولیم در مقابل همه ی آدمها ؟ این که من تو خونه ی گرم و نرمم دراز کشیدم رو مبل جلوی تلویزیون و دارم فیلم کمدی میبینم و از غم هم نوعم بی خبرم ؟ این که شامم رو خوردم و شکمم سیره و پیش دستی انگور کنارمه و دارم هوسونه ناصرالدین شاهی میخورم ! این که ….
مهم نیست کجای این دنیا باشیم یا اونی که نیازمنده کی باشه مهم اینه که الان یه انسان تو این کره خاکی نیاز به حمایت داره و ما اگه بتونیم قدمی براش برداریم به وظیفه انسانیمون عمل کردیم … دهش عشق به دیگران و شامل انسانهای دیگه شدن یه جور رشده … و من برای این رشد با همه ی وجودم قیام کردم …

ادامه مطب

معتاد شیشه ای !

مستاصل برگه های شهرداری رو میزاره رو میزم و میگه خانوم رمضانی با این همه بدبختی فقط اینو کم داشتیم اگه اینم ندیم کنتور رو میکنن میبرن … نگاهی به قبض ها میندازم ٣٨٩ هزار تومنه میگه اب رو که قطع کردن با دبه از تو پارکینگ اب میبریم تو خونه … بعد نگاهشو از روی برگه های شهرداری برمیداره و پهن میکنه رو صورت من … به چشمهاش نگاه میکنم ، زیباست یا حداقل روزی زیبا بوده ! فکر میکنم تو این نگاه اثری از حیات نیست انگار همه چی توش مرده ! میگم شوهرت چیکار میکنه ؟ با تلخی میگه اون تنه لش هم که فقط خوابیده کف هال و همش دستور میده دریغ از یه قرون که بیاره تو خونه. میگم حالا چی میکشه ؟ پوزخندی میزنه و میگه شیشه! میگم واقعا چرا باهاش زندگی میکنی ؟ میگه به خدا رفتم دنبال طلاق همون اول ده هزار تومن برای نامه ازم گرفتن بعدم گفتن برای اجرا گذاشتن مهر بالای چهار پنج تومن باید خرج کنی و بعد با بغض میگه از کجا بیارم ؟!! باهاش حرف میزنم و بهش میگم که مسئول تموم اتفاقات زندگیش خودشه و اگه از این شرایط خسته شده لازمه که برای تغییر قیام کنه … موقع رفتن میگه خانوم رمضانی فرصتم برای جور کردن پول خیلی کمه … من خیلی زرنگ باشم بتونم با کار تو خونه ها شکم بچه ها رو سیر کنم … میگم بسپر به کائنات … خیلی أروم و با شرم در حالی که صداش به سختی در میاد میگه راستی لباس دست دوم برای بچه ها ندارین ؟ یه چیزی در درونم میشکنه میگم به خدا نه اما اگه کسی چیزی داد حتما …
اون میره و نگاه من جای قدمهاش ثابت میمونه . کاش که یه قانونی بود که طبق اون یه زن بی پناه بی پول بتونه شوهر معتاد تنبل بیعار بیکار شیشه ای شو از خونه پرت کنه بیرون و مهرش هم تا قرون اخر ازش بگیره …
برای عروسی در شهریار که بسیار مستحقه جهاز جمع میکنیم …

ادامه مطب

باور نمیکنم

وارد سومین هفته ای میشم که لب به قند و شکر ، فست فود ، نوشابه ،کره ، سیب زمینی سرخ کرده و خلاصه چیزهایی که برای سلامتی مضر هستند نزدم . هرگز فکر نمیکردم که بتونم چلوکباب رو بدون کره بخورم و ازش لذت ببرم ! باورم نمیشد که هفته ای ۴ روز جدی ورزش کنم ! و همه اینها رو مدیون مربی هستم که بهم آموخت که بدن ما منزلکاه حقیقی روح ماست … با همه وجودم ازش قدردانی میکنم و امیدوارم خداوند بهترین ها رو در مسیرش قرار بده ….

ادامه مطب