کلاه برداری به روش کارمند بیمه !

دیر اومدنمو ببخشید ازاون آنفلوآنزا های تپل شدم و تو تب می سوختم، هنوزم پنچرم… این روزها هر کی رو میبینم گرفتار این بیماریه خیلی مراقب خودتون باشین و اما

این اتفاق برای یکی از بستگان نزدیکم افتاده   …………       زمان حدودا دوهفته قبل. مکان پاسداران

زنگ در رو میزنن و آقایی از پشت آیفون میگه حاج خانوم از طرف بیمه اومدم لطفا مدارک بیمه تون بیارین دم در… حاج خانوم مدارک رو بر میدارن و میرن پایین. آقا که یه موتورسوار با کلاه کاسکته و نتیجتا صورتش خوب دیده نمیشه میگه من اومدم هزینه ام ام آی که کردید رو پرداخت کنم منتهی پونصدی دارم و شما باید ۱۸۰ تومن به من بدین. حاج خانوم میگن وا از کی تا حالا بیمه میاد در هزینه درمان رو پرداخت میکنه؟ آقای موتور سوار میگن خبر ندارین؟ الان یه هفته است این قانون اومده . حاج خانوم میگن سر کوچه بانکه برید اونجا خورد کنین موتور سوار میگه پارسیانه؟ چون باید برم پارسیان. حاج خانوم میگن نه ملی.  من نمیدونم پارسیان کجا این نزدیکی شعبه داره. موتورسوار میگه منم بلد نیستم و چند جا هم باید برم… مدارک رو میگیره و اطلاعاتی رو وارد دفتری که دستشه میکنه و میگه چون بیمه شده دخترتون هستین باید شماره بیمه اونم بدین . وقتی حاج خانوم دارن میرن بالا در رو پشت سرشون می بنده و میگه خانوم هیچ وقت در خونه تون رو روی کسی باز نذارین مملکت نا امنه… و حاج خانوم تو دلش میگه چه آدمهای خوبی پیدا میشن! وقتی همه مدارک کامل میشه آقا بعد از کلی عذرخواهی که مجبور شده چند بار حاج خانوم رو بفرسته از پله ها بالا!۱۸۰ تومن رو میگیره و میگه لطفا کارت ملی تونو بدین و تا حاج خانوم بر میگردن کارت ملی رو از تو راه پله بردارن آقا در خونه رو میزنن به هم و می پرن رو موتور و با ۱۸۰ تومنی که در عرض چند دقیقه صاحب شدن فلنگ رو میبندن…
لطفا این مطلب رو شیر کنین … اگه همه آگاه بشن که چه کلاهبردارهای زبده ای داریم دیگه سرشون با این مدل دزدی ها کلاه نمیره…

ممنونم از مردی از متروی عزیز برای هدیه یه گوسفند به خانواده های نیازمندمون.
متشکرم  از مرجان نازنین از کانادا برای هدیه مبلغی پول برای خرید شب عید خانواده های نیازمندمون. ممنونم از هاله و هدی عزیزم برای یه عالمه مواد غذایی و بهداشتی که به یکی از خانواده های نیازمندمون هدیه دادن.
یه دنیا تشکر از محمد عزیز برای هیدهی مبلغی پول برای تهیه تخت برای بچه ای که آرزوش داشتن تخت (حتی دست دوم) بود.
ممنونم از ماری و مریم عزیزم برای کمک مالی به خانواده هامون.
متشکرم از فاطمه عزیزم از مشهد برای هدیه مبلغی پول برای خرید یه گوسفند برای خانواده هامون.
ممنونم از پریسای گلم از یزد برای هدیه مبلغی پول برای بچه های سرطانی.
و یه دنیا تشکر از زهرای عزیزم که برای تهیه ی وام برای تعداد زیادی از خانواده های گرفتارمون کمکم کرد…

*ما همچنان نیاز به کمک شما برای تهیه جهاز یک عروس، هزینه شیمی درمانی دو پسر بچه داریم.
*این دختر خانوم که دانش آموز رشته کامپیوتره کامپیوتر نداره..
*اگه موکت اضافی تو خونه تون دارین این خانوم نیاز داره کف خونه اش موزاییکه و یه بچه یه ساله داره که هی میخوره زمین و….
*اگه گازی دارین که نمیخواهین این خانواده گاز ندارن…
*این خانوم دنبال کار میگرده (مثلا آبدارچی. ضمنا مدتها به عنون سیاهی لشکر تو سینما کار کرده و تجربه اینطوری هم داره، نون آور خونه است و اگه کسی بتونه براش کار جور کنه ثواب کرده)…

ادامه مطب

صبانت متشکرم

در عرض ۴۰ روز ۱۶ گیگمون پرید!
سالهاست که از صبانت اینترنت میگیرم. هر بار که خواهرم اصرار میکرد که بیا از فلان جا بگیرکه سرویس دهیش عالیه می گفتم حوصله این که دو هفته بدون نت سر کنم رو ندارم ، اتفاقا صبانت اوایل خیلی هم سرویس دهی جالبی نداشت هیچ کار خاصی هم نمی کرد حتی اوایل برای پایان ترافیک اس ام اس هم نمیزد. کم کم صبا نت عین بچه ای شد که داره بزرگ میشه و چیزهای مختف یاد میگیره… و کم کم همونی شد که باید می بود! تا یک ماه پیش که یک باره در عرض بیست روز ۸ گیمگون رفت… کاری نمیشد بکنی و فکر کردیم که خوب لابد دستگاههای  توی خونه ، تو آپدیتشون اینهمه مصرف داشتن. دوباره بیست روز نشده ۸ گیگ دیگه و اندفعه دیگه مطمئن بودیم که ما این مقدار مصرف نداشتیم خصوصا که ریز مصرف در زمانی که خونه نبودیم دانلودهای بالا رو نشون میداد. مسئول امنیت صبانت آقایی بود به نام آقای شانه ساز که واقعا با صبر و حوصله کارهامو پیگیری می کرد. اول یه برنامه به نام دیومتر برام ایمیل کرد تا رو کامپیوترهامون نصب کنیم که میزان دانلودهامون ثبت شه.تو همون روزها  یکی از دوستانم که از یه جای خیلی خیلی معروف اینترنت می گرفت همین بلا سرش اومده بود و اونا بهش گفته بودن که به ما ربطی نداره حتما یا هک شدی یا ویروس داری! اما آقای شانه ساز اونقدر سیستم های مختلف رو با من چک کرد تا معلوم شد یه اشکال فیزیکی تو مخابرات منطقه مون بوده و اشکال رفع شد و صد البته جبران خسارت هم شد … گفتم همین جا از شرکت صبانت و آقای شانه ساز و آقای فراهانی  و بقیه بچه های خوش اخلاق صبانت تو واحد پشتیبانی و فروش تشکر کنم که صبورانه تموم غرغرهای منو تحمل کردن و تو زمونه ای که خیلی ها کار خودشون رو هم به زور انجام میدن خارج از کارشون انقدر برام وقت گذاشتند تا مشکلم حل شه واقعا دست مریزاد…. حالا امروز خوشحالم از این که همچنان از صبا نت اینترنت می گیرم و به شماها هم پیشنهاد میکنم  اگه دوست دارید از جایی نت بگیرید که براتون ارزش قایل باشن  به جمع ما بپیوندید….

*ممنون از هاله و هدی عزیز برای هدیه یه عالمه مواد غذایی و وسایل شوینده و …. به دو تا از خانواده های نیازمندمون. هاله نمیدونید چقدر خوشحال بودن.
* ممنون از فاطمه عزیز و مریم ترکمن نازنین  برای هدیه ی دو تا گوسفند به خانواده هامون.
* ممنونم از محبوبه عزیزم و دوستای خوبش تو کانادا برای هدیه مبلغی پول برای زلزله زده های آذربایجان.
*متشکرم از دوست خوبم شبنم از کانادا برای هدیه ۱۴ پرس چلوکباب به سه خانوده نیازمند .
و باز هم ممنونم از اشکان مزارعی عزیز که دائم با کمک هاش به خانواده های نیازمندمون دل شون رو شاد میکنه.

** دو تا عروس داریم که با ساده ترین وسایل میخوان برن سر خونه زندگی شون اما هیچی ندارن…
**اگه برای شب عید خیال خرید تخت دارین و موندین تخت های قبلی تونو چکار کنین این دو تا بچه که ابتدایی هستن و یکی شون دختر و یکی شون پسره آرزوشون داشتن دو تا تخت که روی زمین نخوابن…
** دو تا بچه ۸ ساله داریم که برای شیمی درمانی شون هر کدوم نیاز به ۷۰۰ تومن پول دارن…

ادامه مطب

داروی میگرن یا داروی مرگ!

حالم خیلی بد بود خیلی خیلی … با این که سعی میکردم از تموم روش های درمانی و عرفانی که تو این۴۵ سال عمرم یاد گرفته بودم استفاده کنم اما باز گاهی از لحظه ها اونقدر بی رمق و بی انرژی میشدم که فقط حس میکردم که دارم زودتر از اونچه که باید زندگیمو ترک میکنم. یه دفعه تموم تنم داغ میشد و انگار برق بهم وصل کردی از تو تموم تنم میلرزید که البته این حس من بود و واقعا نمی لرزیدم. دندونهام خیلی آروم وریز به هم میخوردن و نوک قلبم تیر میکشید. گوشم کیپ میشد و بعد گونه ام سر و بی حس میشد. تهوع داشتم … حتی جون نداشتم چشمهامو باز کنم. حتی نمیتونستم توی دلم به اتفاقات خنده دار و بامزه ای که کنارم میفته بخندم… یک هفته ی پر از ترس رو گذروندم. گاهی که یه کم بهتر میشدم سعی میکردم به خودم تلقین کنم که خوبم و تموم لحظه ها از خدا تشکر میکردم که بدتر از این نشدم. فکر نمیکنم هرگز همچین احساس ترس و تلخی رو تجربه کرده باشم. فکر میکردم دلم برای همه تنگ میشه .. برای تموم لحظه های زندگیم… برای اینجا… برای شماها و گاهی اونقدر بی رمق می شدم که حتی فکر هم نمیتونستم بکنم انگار خالی و تهی بودم از همه چی حتی از فکر کردن… و همه ی این اتفاقات از این جا شروع شد که برای اولین بار در عمرم و بعد از ۳۰ سال میگرن تصمیم گرفتم برم دکتر تا میگرنم رو درمان کنم! دکتر بهم گفت که تا به حال با متد هزار سال پیش کار میکردم که موقع درد سوماتریپتان میخوردم و الان داروهای ضد میگرن اومده که باید هر روز بخورم و همون داروها داشت منو ازمیگرن رها میکرد منتهی با مرگ! من به دارو آلرژی دادم و متاسفانه دکتر اورژانس با این که خودم بهش گفتم که این حالتها بعد از خودن قرص بهم دست داده گفت مسمومیت غذاییه! و من دارو رو ادامه دادم! و خوشبختانه قبل از این که واقعا از بی جونی بمیرم دارو رو قطع کردم و الان زنده ام! البته خیلی بی جونم اما نمردم! از اون روز کذایی ۱۰ روز میگذره و فکر کنم باید خیلی تلاش کنم تا بشم یاسمن قبل…

ضمنا دوست عزیزم گلناز بر اثر تصادف خارج از کشور فوت شده براش یه تابوت خریدن ۴۰۰۰ دلار و جسد رو جمعه میارن ایران اگه کسی رو میشناسید که کارش خرید و فروش تابوت باشه میخوان تابوت رو به قیمت ارزون تر بفروشن و پولشو به خانواده های نیازمند کمک کنن.

• ممنونم از اشکان مزارعی عزیزم، مریم نازنین ، محمد عزیز، مامان عسلی گل و محدثه مهربون برای کمک به خانواده های نیازمندمون.
• در ماه دی این مبالغ به حسابم ریخته شده لطفا هر کی ریخته خبرم کنه ۱۴۰ ، ۵۰، ۳۰ تومن و در ماه آذر ۱۰۰ و ۵۰ تومن .
• بازم ممنونم از هاله گل که هر ماه برای خانواده ای نیازمند مواد غذایی میخره.

• راستی کسی تو روزنامه های کثیرالانتشار آشنا نداره یه مقاله دارم میخوام چاپ کنم. ممنونم.

ادامه مطب