حالم خیلی بد بود خیلی خیلی … با این که سعی میکردم از تموم روش های درمانی و عرفانی که تو این۴۵ سال عمرم یاد گرفته بودم استفاده کنم اما باز گاهی از لحظه ها اونقدر بی رمق و بی انرژی میشدم که فقط حس میکردم که دارم زودتر از اونچه که باید زندگیمو ترک میکنم. یه دفعه تموم تنم داغ میشد و انگار برق بهم وصل کردی از تو تموم تنم میلرزید که البته این حس من بود و واقعا نمی لرزیدم. دندونهام خیلی آروم وریز به هم میخوردن و نوک قلبم تیر میکشید. گوشم کیپ میشد و بعد گونه ام سر و بی حس میشد. تهوع داشتم … حتی جون نداشتم چشمهامو باز کنم. حتی نمیتونستم توی دلم به اتفاقات خنده دار و بامزه ای که کنارم میفته بخندم… یک هفته ی پر از ترس رو گذروندم. گاهی که یه کم بهتر میشدم سعی میکردم به خودم تلقین کنم که خوبم و تموم لحظه ها از خدا تشکر میکردم که بدتر از این نشدم. فکر نمیکنم هرگز همچین احساس ترس و تلخی رو تجربه کرده باشم. فکر میکردم دلم برای همه تنگ میشه .. برای تموم لحظه های زندگیم… برای اینجا… برای شماها و گاهی اونقدر بی رمق می شدم که حتی فکر هم نمیتونستم بکنم انگار خالی و تهی بودم از همه چی حتی از فکر کردن… و همه ی این اتفاقات از این جا شروع شد که برای اولین بار در عمرم و بعد از ۳۰ سال میگرن تصمیم گرفتم برم دکتر تا میگرنم رو درمان کنم! دکتر بهم گفت که تا به حال با متد هزار سال پیش کار میکردم که موقع درد سوماتریپتان میخوردم و الان داروهای ضد میگرن اومده که باید هر روز بخورم و همون داروها داشت منو ازمیگرن رها میکرد منتهی با مرگ! من به دارو آلرژی دادم و متاسفانه دکتر اورژانس با این که خودم بهش گفتم که این حالتها بعد از خودن قرص بهم دست داده گفت مسمومیت غذاییه! و من دارو رو ادامه دادم! و خوشبختانه قبل از این که واقعا از بی جونی بمیرم دارو رو قطع کردم و الان زنده ام! البته خیلی بی جونم اما نمردم! از اون روز کذایی ۱۰ روز میگذره و فکر کنم باید خیلی تلاش کنم تا بشم یاسمن قبل…

ضمنا دوست عزیزم گلناز بر اثر تصادف خارج از کشور فوت شده براش یه تابوت خریدن ۴۰۰۰ دلار و جسد رو جمعه میارن ایران اگه کسی رو میشناسید که کارش خرید و فروش تابوت باشه میخوان تابوت رو به قیمت ارزون تر بفروشن و پولشو به خانواده های نیازمند کمک کنن.

• ممنونم از اشکان مزارعی عزیزم، مریم نازنین ، محمد عزیز، مامان عسلی گل و محدثه مهربون برای کمک به خانواده های نیازمندمون.
• در ماه دی این مبالغ به حسابم ریخته شده لطفا هر کی ریخته خبرم کنه ۱۴۰ ، ۵۰، ۳۰ تومن و در ماه آذر ۱۰۰ و ۵۰ تومن .
• بازم ممنونم از هاله گل که هر ماه برای خانواده ای نیازمند مواد غذایی میخره.

• راستی کسی تو روزنامه های کثیرالانتشار آشنا نداره یه مقاله دارم میخوام چاپ کنم. ممنونم.