تولدم مبارک!

همیشه برای رسیدن این لحظه بی قرارم. حتی رفتن تو ۴۵ سال هم باعث نشده کمی از شور این لحظه برام کم شه… چند ثانیه مونده به سال تحویل و من  با لرزشی که از اضطراب تو صدامه داد میزنم :رامین بدو داره سال تحویل میشه و بعد همه (من و دو تا خواهرهام و شوهرهاشون و برادرم و مامان و بابا وارشیا پسر خواهرم ) کنار سفره ی هفت سین می ایستیم و با شلیک توپ قلبم میریزه پایین … شاید این همه شوق برای اینه که من همون موقع هم زمان با شروع سال جدید متولد میشم… واقعا این حس تولد یه جورایی همه ی وجودمو می لرزونه. با خودم فکر میکنم این یه موهبته که درست اول فروردین به دنیا اومده باشی. روی میز پر از کادوهاییه که همه برای هم خریدیم و من عین هر سال با دوربین فیلمبرداری  لحظات رو ثبت میکنم. از دیدن دوباره ی این لحظه ها که هر کسی با باز کردن کادوهاش چه حسی پیدا میکنه یه جوری غرق لذت میشم. همدیگه رو میبوسیم و حلول سال جدید رو به هم تبریک میگیم و بعد از این که  همه با شور و شوق کادوهاشونو باز میکنن ، دوربینو میدم دست رامین و میگم حالا من میخوام کادوهامو باز کنم. خوب من به خاطر تولدم کادوهام زیاده هم عیدی میگیرم و هم کادوی تولد. اونقدربالا و پایین می پرم و برای هر کادویی ذوق میکنم که انگار دو سالمه… کودک درونم عاشق این لحظه است و من با گذر از این لحظه وارد ۴۵ سالگی میشم. در دلم دعا میکنم که بتونم اشکالاتی روکه دارم و میدونم کم نیستن رفع کنم و آرزو میکنم که امسال بتونم عشق بیشتری نثار آدمهایی کنم که کائنات سر راهم قرار میده ،  برای همه ی جوونهای سرزمینم دعا میکنم… دعا میکنم که همه شون عشق رو که زیباترین هدیه خداونده تجربه کنن… دعا میکنم که احساس خوشبختی رو با ذره ذره وجودشون تجربه کنن ، به آرزوهایی که در مسیر درست قرارشون میده برسن، کمتر اشتباه کنن ودرست فکر کنن. که قدر لحظه لحظه ی زندگی شونو بدونن، که فکر نکنن دیگران باید این مملکت رو آباد کنن ، که فکر نکنن فرار از مشکلات و پاک کردن صورت مسئله بهترین راهه. که بمونن و برای بهتر شدن تلاش کنن. که لذت کمک کردن به دیگران رو تجربه کنن… که قدر داشته های زندگی شون خصوصا پدر و مادر رو که ارزشمندترین دارایی های آدم تو زندگی هستند رو بدونن…

و

برای همه ی شما دوستای خوبم که تو این یک سال منو تنها نگذاشتید سالی پر از عشق؛ سلامتی ، ثروت، آرامش، موفقیت و دل خوش آرزو کردم.

منونم از علیشاه صمدی عزیز ، طناز نازنین و آقای فریور مهربان برای هدیه ۴۳ بسته مواد غذایی شمل روغن، برنج، آجیل و حبوبات به خانواده های نیازمندمون.
*ممنونم از استاد عزیزم خانم نسرین خیری برای هدیه یه تلویزیون و مقداری لباس به خانواده های نیازمندمون.
*متشکرم از مریم انوری عزیزم که رابطی شد  برای هدیه یه گوسفند به تعدادی خانواده کارگر و نیازمند ،مریم جونم  تو اون برفی که یه روز مونده به عید تو شمال میومد نمیدونی با چه عشقی این گوسفند تقسیم شد.
*ممنونم از محمد عزیز برای هدیه ماشین لباسشویی به خانواده ای نیازمند.
یه دنیا تشکر از  دوستان خوبم که در تهیه مواد غذایی شب عید ما رو یاری کردند: فرشید ملکان عزیز (جواهری ملکان) ، اشکان مزارعی نازنین ،  دوست خوبم علیرضا (مردی از مترو)، سمن سجادی نازنینم ، محمد مهربان، دوست عزیزم مریم پدرام، و دوستای گلم  ندا قویدل و فاطمه جمشیدی، خانم قاسمپورعزیزم…. واقعا از همه تون ممنونم.

*متشکرم از پریسای عزیز، نرگس و ماری نازنین ، الهام عزیز و دوستاش  برای کمک به دختر سرطانی مون.
*ممنونم از نداعالمی گلم  که ایران هم نیست ، لیلی عزیز ، همای مهربان، ساناز واسقی گل ، ساناز عزیزم، میرای نازنین ، هاله عزیز، رهگذر مهربان، و زهره دوست داشتنی، ساحل عزیزم، مریم قربانی مهربون، لیلی نازنین و پسر گلم محمد که سرباز هم هست …  برای هدیه پول برای خانواده های نیازمندمون.
*متشکرم از محبوبه گلم از کانادا که هر سال شیرینی عید بچه هامون رو تامین میکنه.
*ممنونم از ندای گلم برای هدیه ۷ باکس مواد غذایی به خانواده هامون و کمک به دختر سرطانی مون. متشکرم از برادر خوبم مرتضی که از اون سر دنیا هنوز هم به فکر ماست و برای صندوق قرض الحسنه ای که خودش استارتشو زده بازم پول فرستاده.
*متشکرم از ماری نازنین برای هدیه مبلغی پول برای بچه های یتیم.(ماری جون تو کامنتهای پست قبل در مورد نحوه استفاده از پولت ازت کسب تکلیف کردم اگه ممکنه جوابموبده)

*ممنونم از سیما حسینی عزیز و دوتان خوبش گروه پرواز برای کمک مالی  جهت خرید عید بچه ها و کمک به خانواده های نیازمندمون.
*یه دنیا تشکر از سارینای گلم که همیشه نیازمندهامون رو با کمک مالیش حمایت میکنه.

واقعا امیدوارم کسی از قلم نیفتاده باشه….

من یه تشکر ویژه بدهکارم به همه اونایی که تا حالا نه منو دیدن نه صدامو شنیدن و صرفا به خاطر ندای قلبشون به حسابم پول ریختن، تو دنیایی که صداقت و اعتماد خیلی کم رنگ شده من جزو آدمهای خوشبختی هستم که دائم دارم این حس اعتماد رو تجربه میکنم. حسی که لبریز از لذته. دستهای همه تون رو به پاس عشق به هم نوع و اعتماد به من که یک غریبه هستم میبوسم. امیدوارم یه روزی یه جایی بتونیم همه مون هم دیگه رو ببینیم ….

میدونید که از تابستون ۸۹ میرم کلاس نقاشی … این نقاشی اولین پرتره ای هست که اون اوایل با رنگ روغن کشیدم… تقدیم به شما …

لطفا هر کسی پول به حسابم میریزه حتما برام کامنت بزاره که بدونم باید با اون پول چه کاری انجام بدم. حتی اونهایی که قسط میریزن . دوستای خوبی که قسط هاشونو نریختن یادتون باشه که این صندوق اگه شما قسط هاتونو ندین دیگه نمیتونه هیچ گرهی باز کنه. تاکسی تاکسی نازنین حداقل جواب ایمیلهامو بدین یا پیام هایی که رو گوشی تون میزارم. آقای دریاباری امیدورام مشکلاتتون حل شده باشه و بتونین جوابمو بدین.

ادامه مطب

حراج لباس های مارک دار ….

کارتون دوم رو باز میکنم توش مقداری لباس دست دومه. خیلی چنگی به دل نمیزنن… خصوصا که با بی سلیقگی و پشت و رو تا شدن… نگاهش لابلای لباسها می چرخه…. حس خوبی ندارم… با شرمندگی از این که خبرش کردم میگم : من نمیدونم این لباس ها چی هستن خودم هم الان دارم میبینم میخوای نگاه کن ببینی چیزیش به دردت میخوره؟ میگه هر چی باشه… بچه ها لباس ندارن. به خدا موندم چکار کنم… و از توی همون لباس های نیم دار دو سه تا کیسه لباس جمع میکنه.  با یه ذوقی لباس ها رو سوا میکنه انگار اومده تو حراجی بنتون یا دبنهامز یا باس یا…… الباقی لباسها رو تا میکنم و میزارم تو کیسه برای نفر بعد… میره اما من جای خوشحال بودن انگار یه غم سنگین اومده رو دلم… همش سه هفته تا عید مونده و تموم این بچه ها عین ما عید دارن. عین ما حق دارن شاد باشن حق دارن از اومدن سال جدید لذت ببرن  اما با این شرایطی که هست جزو محالاته که بتونن به آرزوهای کوچیکشون برسن…
چشمهامو میبندم و تکیه میدم به دیوار نمازخونه مدرسه مون، تصور میکنم لحظه ای رو که مامان یکی از این بچه ها میره خونه و به دخترش میگه پاشو بریم لباس عید بخریم و در جواب نگاه پرسشگر دخترش که میگه پول از کجا آوردی میخنده و میگه من که گفتم خدا بزرگه…. حتی از فکرش هم غرق لذت میشم، از جام بلند میشم سرایدارمون رو صدا میکنم تا الباقی لباسهای دست دوم رو ببره تو انباری بزاره ، تصمیمو گرفتم این عید باید خنده رو لب همه شون بشینه … باید ….
هر کی برای نشوندن این لبخند  پر از عشق با منه یا علی…..

* این دخترخانوم که فوق دیپلم کامپیوتره و الانم دانشجوست با ۶ سال سابقه کار اداری دنبال کار میگرده…
*این دختر خانوم که پدر هم نداره و ساکن قم هست و ظاهرا سرطان گرفته و کلیه هاش حسابی درگیر شدن برای این که بتونه بیمه بشه تا لااقل درمانش یه مقداری ارزون تر تموم شه  ۱۰۶ تومن نیاز داره…
*این دختر خانوم دانشجو برای پرداخت شهریه این ترمش واقعا در مضیقه است… تا حالا با کمک شماها تونسته هر ترم واحد بگیره. این ترم ۲۲۸ تومن میخواد تا بتونه ثبت نام کنه.

**متشکرم  از دوست و برادر گلم فتاح جبلی و صیدای نازنینم  برای هدیه مبلغی پول برای خانوم سرطانی .
* ممنونم ازنزهت عزیزم برای کمک مبلغی پول به بچه های یتیم.
* آرام عزیزم مبلغی رو برای تهیه جهیزیه به حسابم ریخته ممنونم آرام جون.
*ممنونم از دوست ندیده ام کیانای گل و مامان مهربونش برای هدیه یه گوسفند به خانواده های نیازمندمون. (کیانا جون نمیدونی چقدر خوشحال شدم از دیدن مامان نازت…)

* یه دنیا تشکر ازمریم قربانی برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
*از پوپک گلم ممنونم برای هدیه یه چمدوان لباس و پارچه نو مقداری طرف به خانواده های نیازمندمون.
*** بهم زنگ زد و گفت خانوم رمضانی تو رو خدا این روزها هر کی خواست وسیله نو بخره و کهنه هاشو بندازه دور بگیر واسه ما…. منم پیغامشو بی هیچ تغییری براتون نوشتم… گاهی اون وسیله ای که برای ما قدیمی شده و دیگه دوستش نداریم میتونه آرزوی یه نفر باشه در همسایگی مون…

ادامه مطب

دعا

نگاهمو میدوزم تو چشمهای عسلی همیشه مهربونش… اون حرف میزنه و من فقط نگاهش میکنم. دلم میخواد گم شم تو عمق چشمهاش… دلم میخواد تصویراین دو تا چشم مهربون همیشه تو قاب خاطره هام حفظ شن… صدای گرم و مهربونش مثل همیشه بهم آرامش میده. مثل همه ی روزهایی که نمیدونم چمه، انگار یه جوری دلم گرفته و هیچ دلیلی هم برای اون گرفتگی پیدا نمیکنم و یه باره به یادم میفته که یه تلفن بهش بزنم… میدونم که به محض این که گوشی رو برداره و من صداشو بشنوم حالم عوض میشه. انگار وسط هوای بارونی یه دفعه خورشید مهربون از پشت ابرها بیاد بیرون…
میگه: حواست به من هست؟ میگم آره عزیزم و میخوام بگم همه ی وجودم الان شده تو..چطور ممکنه حواسم بهت نباشه و میگه خدا کنه این سنگ دفع شه دیگه تحمل دردشو ندارم…میگم میشه عزیزم و تو دلم میگم خدایا تو میدونی که مامانم چقدر برام عزیزه، میدونی که چقدر برای همه مون سخته که ببینیم داره درد میکشه، برای تو که کاری نداره داره؟ نه نداره و من با همه ی وجودم به تو و قدرت لایزالت ایمان دارم…
فکر میکنم بزرگترین و ارزشمندترین ثروت دنیا پدر و مادر آدمن ، یه دنیا عشق و تجربه در کنار هم … از ته دلم برای سلامتی جفتشون دعا میکنم… برای مامان و بابای مهربونم که با قلب مهربون ، دستهای بخشنده ، آغوش باز و کمکهای قشنگ فکری شون هرگز ما رو تنها نگذاشتن… و عاجزانه ازتون میخوام اگه یه روزی یه جایی ناخواسته دلهای مهربونشون رو شکستید همین امروز با یه شاخه گل برید سراغشون دستهای زحمتکششون رو تو دستهاتون بگیرید ، تو چشمهای مهربونشون نگاه کنید،  ببوسیدشون و بهشون بگید که چقدر دوستشون دارید و معجزه این ابراز عشق رو تو زندگی تون ببینید  … یادتون باشه ما بابت تموم عشق های بدون توقعی که سالها نثارمون کردن تا آخر عمر مدیونشون هستیم…

***در تاریخ  ۶ ساله ی وبلاگ نویسیم هرگز انقدر دیر به روز نکرده بودم! این روزها خیلی مشغول بودم اما همش فکرم اینجا بود. دوباره تند تند میام.

*این دوست نازنین ما برای رستورانش  به یه خانوم خدمه احتیاج داره ، رستوران نزدیک مینی سیتی هست واین دوست نازنین از خیر های بسیار دوست داشتنی ماست. جهت اطلاعات بیشتر کامنت بزارین تا سوالتون رو جواب بدم.
* برای عروسی در حال جمع کردن جهازیم…
* ممنونم از اشکان مزارعی عزیز برای هدیه مبلغی به خانواده ای نیازمند.
* یه دنیا تشکر از یلدای عزیزم بابت هدیه مقداری لباس به خانواده های نیازمندمون.
* ممنونم از حسین مرادی عزیز برای هدیه مبلغی پول  برای خاله سوری که کنار خیابون آش میفروشه …
*متشکرم از ماری عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای بچه های یتیم…
*ممنونم از دوست خوبم فتاح جبلی برای هدیه مبلغی پول برای شیمی درمانی خانمی که سرطان سینه داشتند..
*متشکرم از خانم رسولی عزیز برای هدیه مقداری لباس به خانواده های نیازمندمون.

*ممنونم از کامران قانعان عزیز برای خرید مقداری ترشی  (جهت هدیه دادن به دوستان) از خانومی که برای حل مشکلات زندگیش ترشی های خوشمزه درست میکنه و متشکر از داداش گلم علیرضا که بانی این کار شده (یعنی این که ترشی رو از این خانوم میخرن و هدیه میدن به دیگران و دیگران هم همین کارو میکنن ترشی میخرن هدیه میدن به دوستانشون و این کار قشنگ دو تا فایده داره هم به اون خانوم کمک میشه هم به دیگران عشق هدیه میدن!) (عشق ترش 🙂 )…

خدا کنه کسی رو از قلم ننداخته باشم.

راستی در تاریخ ۹ بهمن ۸۰ تومن ریختن به حسابم کی و بابت چی ریخته؟ ممنونم.

ادامه مطب