نگاهمو میدوزم تو چشمهای عسلی همیشه مهربونش… اون حرف میزنه و من فقط نگاهش میکنم. دلم میخواد گم شم تو عمق چشمهاش… دلم میخواد تصویراین دو تا چشم مهربون همیشه تو قاب خاطره هام حفظ شن… صدای گرم و مهربونش مثل همیشه بهم آرامش میده. مثل همه ی روزهایی که نمیدونم چمه، انگار یه جوری دلم گرفته و هیچ دلیلی هم برای اون گرفتگی پیدا نمیکنم و یه باره به یادم میفته که یه تلفن بهش بزنم… میدونم که به محض این که گوشی رو برداره و من صداشو بشنوم حالم عوض میشه. انگار وسط هوای بارونی یه دفعه خورشید مهربون از پشت ابرها بیاد بیرون…
میگه: حواست به من هست؟ میگم آره عزیزم و میخوام بگم همه ی وجودم الان شده تو..چطور ممکنه حواسم بهت نباشه و میگه خدا کنه این سنگ دفع شه دیگه تحمل دردشو ندارم…میگم میشه عزیزم و تو دلم میگم خدایا تو میدونی که مامانم چقدر برام عزیزه، میدونی که چقدر برای همه مون سخته که ببینیم داره درد میکشه، برای تو که کاری نداره داره؟ نه نداره و من با همه ی وجودم به تو و قدرت لایزالت ایمان دارم…
فکر میکنم بزرگترین و ارزشمندترین ثروت دنیا پدر و مادر آدمن ، یه دنیا عشق و تجربه در کنار هم … از ته دلم برای سلامتی جفتشون دعا میکنم… برای مامان و بابای مهربونم که با قلب مهربون ، دستهای بخشنده ، آغوش باز و کمکهای قشنگ فکری شون هرگز ما رو تنها نگذاشتن… و عاجزانه ازتون میخوام اگه یه روزی یه جایی ناخواسته دلهای مهربونشون رو شکستید همین امروز با یه شاخه گل برید سراغشون دستهای زحمتکششون رو تو دستهاتون بگیرید ، تو چشمهای مهربونشون نگاه کنید،  ببوسیدشون و بهشون بگید که چقدر دوستشون دارید و معجزه این ابراز عشق رو تو زندگی تون ببینید  … یادتون باشه ما بابت تموم عشق های بدون توقعی که سالها نثارمون کردن تا آخر عمر مدیونشون هستیم…

***در تاریخ  ۶ ساله ی وبلاگ نویسیم هرگز انقدر دیر به روز نکرده بودم! این روزها خیلی مشغول بودم اما همش فکرم اینجا بود. دوباره تند تند میام.

*این دوست نازنین ما برای رستورانش  به یه خانوم خدمه احتیاج داره ، رستوران نزدیک مینی سیتی هست واین دوست نازنین از خیر های بسیار دوست داشتنی ماست. جهت اطلاعات بیشتر کامنت بزارین تا سوالتون رو جواب بدم.
* برای عروسی در حال جمع کردن جهازیم…
* ممنونم از اشکان مزارعی عزیز برای هدیه مبلغی به خانواده ای نیازمند.
* یه دنیا تشکر از یلدای عزیزم بابت هدیه مقداری لباس به خانواده های نیازمندمون.
* ممنونم از حسین مرادی عزیز برای هدیه مبلغی پول  برای خاله سوری که کنار خیابون آش میفروشه …
*متشکرم از ماری عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای بچه های یتیم…
*ممنونم از دوست خوبم فتاح جبلی برای هدیه مبلغی پول برای شیمی درمانی خانمی که سرطان سینه داشتند..
*متشکرم از خانم رسولی عزیز برای هدیه مقداری لباس به خانواده های نیازمندمون.

*ممنونم از کامران قانعان عزیز برای خرید مقداری ترشی  (جهت هدیه دادن به دوستان) از خانومی که برای حل مشکلات زندگیش ترشی های خوشمزه درست میکنه و متشکر از داداش گلم علیرضا که بانی این کار شده (یعنی این که ترشی رو از این خانوم میخرن و هدیه میدن به دیگران و دیگران هم همین کارو میکنن ترشی میخرن هدیه میدن به دوستانشون و این کار قشنگ دو تا فایده داره هم به اون خانوم کمک میشه هم به دیگران عشق هدیه میدن!) (عشق ترش 🙂 )…

خدا کنه کسی رو از قلم ننداخته باشم.

راستی در تاریخ ۹ بهمن ۸۰ تومن ریختن به حسابم کی و بابت چی ریخته؟ ممنونم.