من و نقاشی

از  تیر ماه امسال دارم میرم کلاس نقاشی… (تقریبا  ۵ ماهی میشه) همیشه اون موقع هایی که اشکان کوچولو بود میگفتم اشکان یه کم که بزرگ شه میرم کلاس نقاشی چون واقعا بهم آرامش میده و بلاخره اون لحظه موعود رسید! الان رسیدم به رنگ روغن . قلم که تو دستمه همه فکرهای نگران کننده میرن کنار… انگار یه جور مدیتیشنه… همه فکرم میره تو قلم… میتونم ساعتها بی دغدغه بشینم و بکشم  و از خلق یه تصویر غرق لذت بشم. گاهی با خودم فکر میکنم من که انقدر از خلق یه نقاشی لبریز لذت میشم خدا چه کیفی میکنه با خلق آدمها…
این اولین صورتیه که طراحی کردم تو تابستون کشیدمش تقریبا دو ماه بعد از کلاسم. خودم خیلی دوستش دارم… بعدا کارهای رنگ  روغنم رو هم میزارم!
سیاه قلم هنر یاسمن!

 

 * تو این روزها اگه نذری دارین و دلتون میخواد به دست آدمهای نیازمند با آبرو برسه خبرم کنید.
* ممنونم از مژده عزیزم برای هدیه مبلغی پول به خانوم سرطانی.
* متشکرم از معصوم عزیزم برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
*ممنونم از خانم حیدری عزیز برای هدیه مقداری لباس به خانواده های نیازمندمون.
 متشکرم از لیلا مامان مارتیا برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
*ممنونم از ندای گلم برای هدیه مبلغی پول به دختری یتیم.
*این شرکت به یه مهندس الکترونیک نیازمنده .
* این خانوم که دچار مشکل مالی شده برای حل مشکلش نیاز به دو میلیون وام داره و میتونه دوماهه پس بده . برای تضمینش هم حاضره چک بده.

ادامه مطب

غول چراغ جادو

میاد کنار میزم و میگه: خانوم یه خبر. یادتونه که مامان و بابام به خاطر اعتیاد پدرم از هم جدا شده بودن؟ میگم: آره عزیزم. میگه: خانوم بابام چند شب پیش مست کرده بود اومد دم خونه مون. اونقدر در زد که دیدیم جلوی همسایه هامون داره آبرو ریزی میشه،بلاخره مجبور شدیم در رو باز کنیم. با چاقو مامانمو تهدید میکرد که باید بزاری پسرم بیاد با من زندگی کنه. نمیدونید خانوم خدا چه قدرتی بهم داده بود. دویدم رو پشت بوم خونه مون و پریدم رو پشت بوم همسایه و رفتم تو خونه همسایه و از اونجا زنگ زدیم ۱۱۰٫ بعدش ۱۱۰ اومد و بردنش. الان تو زندانه. اما برام پیغام داده که بیام بیرون حال تو یکی رو جا میارم.
دستشو میگیرم تو دستمو میگم نترس هیچ کاری نمیتونه بکنه. میگه: نمیدونید ما چه وضعی داریم. خونه ای که توشیم نشست کرده. هر آن ممکنه بریزه. همه وسایلو بردیم تو یه اتاق. خانوم شما که میدونید مادر من یه خدمتگذاره. مگه چقدر در میاره؟ اگه فقط یه مقدار پول داشتیم میتونستیم از این خونه خرابه بریم لااقل یه جا که سقف رو سرمون نریزه دیگه انوقت هیچ آرزویی نداشتم… نگاهش میکنم. به صورت مظلومش، به نگاه پر تمناش ، انگار که غول چراغ جادو روبروش نشسته و میتونه آرزوهاشو برآورده کنه. تو دلم میگم: شایدم واقعا بتونم آرزوتو برآورده کنم. میگم: جور میشه حتما جور میشه و شما میرید تو یه خونه خوب….
ممنونم از ندای مهربونم برای هدیه مبلغی پول جهت خرید مواد غذایی برای هفت خانواده بی سرپرست.
ممنونم از برادر خوب و مهربونم فتاح جبلی برای هدیه ۳۰۰ کیلو برنج عالی به سی خانواده نیازمندمون.
*این خانوم برای عمل قلبش نیاز به یه میلیون پول داره.

*این خانوم که سرطان داره و شوهرش هم به خاطر مخارج زیاد سرطان ولش کرده و رفته! برای آمپول شیمی درمانیش نیاز به ۶۷۰ تومن پول داره  ( سه میلیون پانصد و پنجاه تومن پول آمپولشه که  با  کمک مردم و گرفتن وام دو میلیونی یه مقدارش جور شده و ۶۷۰ تومنش مونده)…

کارگاه رایگان ترک اعتیاد مهدی اولیایی امروز (شنبه) ساعت ۴ تا ۸ عصر آدرس: رشت جاده فومن سه راه شفت کیلومتر ۲ جاده شفت تالار
ا صفهان – سالن رزشی اداره برق بختیار دشت به آدرس آزاد راه معلم -جنب پالایشگاه شهید منتظری ۹ تا ۱ عصر فردا پنج شنبه  ۱۱ آذر ۸۹

تهران – میدان غار خیابان هرندی ورزشگاه کارگران شهید معتمدی جمعه ۱۲ آذر  ساعت ۲ تا ۵

ادامه مطب

مهدی اولیایی و کارگاههای رایگان ترک اعتیاد

                                                                                                                                      

از یک ماه پیش که تاریخ اومدنش رو به ایران فهمیدم بی قرار دیدنشم.  چند ساعتی میشه که رسیده و دیگه دلم برای در آغوش کشیدنش پر میزنه. برای اون نگاههای مهربونش. برای اون صدای لبریز آرامشش که به قول رامین، جوری روحت رو آروم میکنه که انگار خدا داره باهات داره حرف میزنه…  تو آسانسور بی طاقتم. تا برسه طبقه هشتم انگار  ۸ ساعت میگذره ،  بلاخره میرسم و مامان در رو روم باز میکنه مامان و بابا رو میبوسم و  اون … از تو اتاق خواب میاد بیرون و منو در آغوش میکشه… غرق بوسه ام میکنه و من خودم رو رها میکنم تو آغوش مهربونی که امن امنه…

هی منو میبوسه و نگاهم میکنه و دوباره محکم بغلم میکنه و…. احساس میکنم این مرد همه وجودش عشق و آرامشه… کنارش میشینم و دستهای مهربونشو میگیرم تو دستم. نگاهم که میکنه از ته ته چشماش عشق میباره و مهربونی. حرف که میزنه همه آرامش دنیا انگار تو کلامشه و من دلم نمیخواد حتی برای یه دقیقه، این لحظه های ناب رو از دست بدم. 

مامان میگه تو فرودگاه یکی از  کسایی که اومده بود استقبال داییت یه پسر ۱۴ ساله بود که از نه سالگی مواد مصرف میکرده و الان نزدیک ۴ ساله که پاک شده ، میگفت خیلی دلم میخواست مهدی رو ببینم، با گوش دادن سی دی هاش پاک شدم…

فکر میکنم این فرشنه مهربون که خودش یه زمانی اعتیاد  داشته و الان ۲۳ ساله که پاکه و همه زندگیش شده کمک خیرخواهانه و رایگان برای ترک اعتیاد هم نوعانش،  چه رسالت بزرگی بر گردنشه و چقدر دعای خیر پدر و مادر و زن و بچه به دنیالش. انگار گاهی اوقات باید برای این که پازل زندگیت یه پازل زیبا و بی نقص باشه بپذیری که حتی اون تیکه های سیاه و نازیباش برای کامل کردن زیباییش  لازمه.
 شاید خود دایی مهدی هم اون روزهایی که  اعتیاد روحش رو آزار میداد نمیدونست که قراره  با سوهان اعتیاد روحش تراشیده شه  تا تندیس زیبای خدایی  از زیرش بیاد ییرون  و تموم اون تاریکی ها مشعلی بشه برای نجات انسانهایی که نیازمند نوری هستند تا از تاریکی بیماری اعتیاد به روشنایی سلامت برسن.

این تاریخ کارگاههای رایگان  دوازده قدم برای ترک اعتیاد تو شهرهای مختلف توسط دایی مهدی هست . به محض این که محل کارگاهها مشخص شد تو همین پست مکان و زمان  رو اضافه میکنم. حضور در این کارگاهها رایگانه.

۲۷ آبان شوش و دانیال –
یک شنبه ۳۰آبان شیراز 
۲ تا ۵  جاده سپپدان  اول دوکوهک  کوچه لامپ سازی  تالار  باغ ملک  
–  ۴  آذر مشهد-  ۵ رشت – ۱۲ آذر تهران در سالن کارگران

*این خانوم که زندگیش از راه پاک کردن سبزی میگذره یخچالش سوخته و از اونجایی که این یخچال براش حکم ابزار کارش رو داره الان خیلی گرفتاره.
*این خانواده در مشهد به خاطر سیصد تومن ، انشعاب گاز بهشون داده نشده و هوا خیلی سرده…

ممنون از خانم سعادتی عزیز برای کمک مالی  به بهاره عزیز.
متشکر از نوگل عزیزم برا ی کمک مالی به خانواده ای نیازمند.
ممنون از یلدای گلم برای هدیه مبلغی پول به خانمی نیازمند و محتاج کار.
ممنونم از دوست خوبی در امریکا برای هدیه سیصد تومن  پول جهت خرید گوشت برای خانواده های نیازمند.
ندای عزیزم برای بهاره نزدیک سیصد جمع شد .
و دوباره ممنون از آقای فتاح جبلی که با هدیه مشهد به چند دانش آموز زیباترین لحظه ها رو به اونها هدیه داد…

ستاره کیانی عزیز ایمیلت رو گرفتم اما متاسفانه ایمیل که برام گذاشتی غلطه. شمارتو برام بزار تا شماره دایی مهدی رو برات اس ام اس کنم.

*** کدوم دوست عزیزی بود که می خواستن بدهی  دو میلیونی اون فرد زندانی رو با کمک همکاراش بدن؟ من شمارتونو گم کردم اگه ممکنه با من تماس بگیرید تا آدرس اون خانواده رو بدم.   

ادامه مطب