میاد کنار میزم و میگه: خانوم یه خبر. یادتونه که مامان و بابام به خاطر اعتیاد پدرم از هم جدا شده بودن؟ میگم: آره عزیزم. میگه: خانوم بابام چند شب پیش مست کرده بود اومد دم خونه مون. اونقدر در زد که دیدیم جلوی همسایه هامون داره آبرو ریزی میشه،بلاخره مجبور شدیم در رو باز کنیم. با چاقو مامانمو تهدید میکرد که باید بزاری پسرم بیاد با من زندگی کنه. نمیدونید خانوم خدا چه قدرتی بهم داده بود. دویدم رو پشت بوم خونه مون و پریدم رو پشت بوم همسایه و رفتم تو خونه همسایه و از اونجا زنگ زدیم ۱۱۰٫ بعدش ۱۱۰ اومد و بردنش. الان تو زندانه. اما برام پیغام داده که بیام بیرون حال تو یکی رو جا میارم.
دستشو میگیرم تو دستمو میگم نترس هیچ کاری نمیتونه بکنه. میگه: نمیدونید ما چه وضعی داریم. خونه ای که توشیم نشست کرده. هر آن ممکنه بریزه. همه وسایلو بردیم تو یه اتاق. خانوم شما که میدونید مادر من یه خدمتگذاره. مگه چقدر در میاره؟ اگه فقط یه مقدار پول داشتیم میتونستیم از این خونه خرابه بریم لااقل یه جا که سقف رو سرمون نریزه دیگه انوقت هیچ آرزویی نداشتم… نگاهش میکنم. به صورت مظلومش، به نگاه پر تمناش ، انگار که غول چراغ جادو روبروش نشسته و میتونه آرزوهاشو برآورده کنه. تو دلم میگم: شایدم واقعا بتونم آرزوتو برآورده کنم. میگم: جور میشه حتما جور میشه و شما میرید تو یه خونه خوب….
ممنونم از ندای مهربونم برای هدیه مبلغی پول جهت خرید مواد غذایی برای هفت خانواده بی سرپرست.
ممنونم از برادر خوب و مهربونم فتاح جبلی برای هدیه ۳۰۰ کیلو برنج عالی به سی خانواده نیازمندمون.
*این خانوم برای عمل قلبش نیاز به یه میلیون پول داره.

*این خانوم که سرطان داره و شوهرش هم به خاطر مخارج زیاد سرطان ولش کرده و رفته! برای آمپول شیمی درمانیش نیاز به ۶۷۰ تومن پول داره  ( سه میلیون پانصد و پنجاه تومن پول آمپولشه که  با  کمک مردم و گرفتن وام دو میلیونی یه مقدارش جور شده و ۶۷۰ تومنش مونده)…

کارگاه رایگان ترک اعتیاد مهدی اولیایی امروز (شنبه) ساعت ۴ تا ۸ عصر آدرس: رشت جاده فومن سه راه شفت کیلومتر ۲ جاده شفت تالار
ا صفهان – سالن رزشی اداره برق بختیار دشت به آدرس آزاد راه معلم -جنب پالایشگاه شهید منتظری ۹ تا ۱ عصر فردا پنج شنبه  ۱۱ آذر ۸۹

تهران – میدان غار خیابان هرندی ورزشگاه کارگران شهید معتمدی جمعه ۱۲ آذر  ساعت ۲ تا ۵