بخش روانی بیمارستان طلقانی

 عین مادر بزرگهای توی قصه هاست. یه جورایی مهربون و دوست داشتنیه. نگاه مهربونشو میدوزه تو چشمام. با لهجه زیبایی که نمیدونم کجاییه میگه: حالا چیکار کنیم خانوم رمضانی؟  میدونی چند ماه اجاره مون عقب افتاده؟  اجاره نامه شو از تو کیف درب و داغونش در میاره و ادامه میده: ما که پول پیش نداشیتم بدیم دو میلیون بهره ای از یکی گرفیتم ماهی ۲۰۰ تومن هم اجاره میدادیم ایناها اینم اجاره نامه ام. خدا رحمت کنه پدرشو از وقتی که رفت این دخترک شد نون آور خانواده. بلاخره این دختره تو آرایشگاه کار میکرد و یه پولی در می آورد. اما یه دفعه قاطی کرد. ای کاش از اول برده بودیمش بیمارستان طالقانی. اشتباه کردیم اول بردیم روزبه. اونجا معلوم نبست چی بهش دادن که دیگه حسابی قاطی کرد  یه ریز گریه میکرد و چرت و پرت میگفت هی میگفت من آینده نگرم. همه خونه ها مال منه… همه آپارتمانها و ویلاها مال منه… از سالی که شوهره ولش کرد و رفت گاهی اینطوری میشد یه مدت میخوابید بیمارستان و خوب میشد اما امسال دو ماه بیشتر شده…
با گوشه روسریش اشکی رو که رو گونه هاش میغلطه پاک میکنه و میگه:  الانم که…  حالش روز به روز بدتر میشه ما هم که جز اون نون آوری نداریم. با دو میلیون تومن واممون موافقت شده اما هیچ کارمندی  نداریم که بیاد ضامنمون بشه  لا اقل اجاره  های عقب افتادمونو بدیم …
بلند میشم. میام کنارش ، شونه های مهربونشو که میدونم زیر بار غم انقدر خمیده شده میبوسم. میگم: غصه نخور خدا بزرگه. حتما یه جوری جور میشه.
از رو صندلی بلند میشه گونه ام رو میبوسه و میگه خدا از دهنت بشنوه  و در حالی که از در میره بیرون میگه یعنی ممکنه؟…

کسی توی بیمارستان طالقانی آشنا نداره ببینیم وضع این خانوم جوان که تنها نون آور این خانواده ۴ نفری هست چطوره؟

*ممنون ازآناهیتای  عزیزم برای فرستادن یه عالمه ظرف و ظروف قشنگ و پول برای جهاز دختری نیازمند. *متشکرم از آقای جبلی و خانواده مرحوم میرزا صفی و خانمها طاهره، فاطمه و مهین پناهی که به مناسبت ایام فاطمیه  امروز به سیصد نفر تو مدرسه مون غذا دادن.
*متشکرم از آرام  نازنینم برای کمک نقدی به خانواده های نیازمندمون.
و *باز ممنونم از آقای دکتر امیر حسین مکارمی و خانم دکتر رویا استوار برای انجام درمانهای گرانقیمت دندانپزشکی به صورت رایگان برای دختری نیازمند.
**یه دوست نازنینی گفتن حاضرن رایگان فتوشاپ رو به کسایی که استطاعت مالی ندارن یاد بدن اگه کسی میخواد برام کامنت بزاره.  

ادامه مطب

تهمت دزدی و جشن پرشین بلاگ!

بعد از احوالپرسی میگه: راستی یاسی جون خانوم (.) هم دیروز اومد خونه مون برا کار. میگم: خوب بود؟ مگه :آره اما…
میگم : چی شده تمیز کار نکرد؟ میگه: چرا… راستش یه اتفاقی افتاده.. میگم: چی؟ میگه: کرم و کرم پودرم رو دزدیده!‌ میگم: دزدیده؟ میگه: اره . میگم: محاله. من این خانوم رو سالهاست میشناسم. بلاخره در طی این سالها باید یه بار چیزی ازش میدیدم. تازه تا حالا خونه خیلی ها فرستادمش اگه خدای نکرده دستش کج بود یه نفر باید می گفت. میگه : ببین من اگه مطمئن نبودم محال بود به تو بگم. باور کن خودمم اعصابم خورده دیشب تا ۲ شب دنبالش میگشتم. اخه خونه من که عین خونه تو نیست که هزار تا سوراخ سمبه داشته باشه. جایی رو ندارم که بخواد اونجا باشه مگر این که پر زده باشه از پنجره افتاده باشه پایین! میگم: ببین پری جان تهمت دزدی زدن خیلی بده ها. به نظر من از هر گناهی بدتره. میگه: میدونم.  گرچه اون کرم رو ۵۰ تومن خریده بودم. اما باور کن به خاطر پولش نیست. فقط میخواستم بگم حواست جمع باشه که این میاد و میره خونه ات دستش کجه. میگم: ممنون گفتی اما من ایمان دارم که اون آدم درستیه. اگه دزد بود وقتی بردمشون دکتر، دکتر نمیگفت همه شون سوء تغذیه دارن. خوب اونی که دستش کجه میره از سوپر دو تا چیز میدزده که شکمشو سیر کنه. من همیشه معتقدم مالت رو محکم نگه دار… همسایه تو دزد نکن! میگه: آره میدونم. اما باور کن من شک ندارم که اون برداشته . حالا به نظرت زنگ بزنم بهش بگم کرممو ندیدی؟ لا اقل اینطوری بهش میفهمونم که من فهمیدم تو کرم رو برداشتی! میگم :خود دانی…

دو ساعت بعد دوباره زنگ میزنه صداش مضطرب تز از صبحه. میگه: یاسمن باور کن خونه ما جن داره! من خودم دیشب دنبال کرمه زیر شوفاژو گشتم نبود. الان دخترم زنگ زده میگه افتاده بود زیر شوفاز.
نفس  آسوده ای  میکشم. از این که ایمانمو به اون زن بینوا از دست ندادم خدا رو شکر میکنم. میگم: حالا بهش زنگ هم زدی؟ میگه: آره گفت شاید قاطی آشغالها که پسرتون جمع کرده رفته …

تلفنو قطع میکنه و من فکر میکنم ای کاش تنبیه کسی که بیخودی به کسی تهمت میزد قطع کردن زبونش بود! ۴ نفر که زبونشون قطع مشد دیگه بقیه جرئت نمیکردن به راحتی به کسی تهمت بزنن و با آبروش بازی کنن.

جشن پرشین بلاگ هم خوش گذشت. میم نازنین رو دیدم که برای جهاز عروس پست پیش کمک مالی کرد و کلی اول مجلس شارژم کرد. سرباز معلم  که نیومد. جای ویولت عزیزم خیلی خالی بود. ساروی کیجا رو با اون یسنا خانوم ناناز  و مامان سامی  جون رو دیدم. دختر ترشیده رو هم دیدم و کلی حرف زدیم و بلاخره هم اسم واقعی این دخترک ترشیده برملا شد!!! ضمنا من واقعا و از ته قلب بهاره رهنما رو دوست دارم چون یه جورایی پر از انرژی مثبته.
*ممنونم از سریرای عزیزم بابت هدیه کلی وسایل به عروس نیازمندمون.

این دو تا عکس هم علی الحساب از جشن داشته باشید.


دو مجری توانای رادیو  ـ بهاره رهنما و خانم اقیلما پولادزاده


اینم عمو پورنگ

ضمنا نگار  مرحله دوم روبوکاپ هم قبول شد و به همه ثابت کرد که هوش سرشارش به مامانش رفته!

ادامه مطب

آرامش روح

جوابمو که داد نا خودآگاه چشمم به دندوناش افتاد. انگار یه چیزی تو قلبم فروریخت. اونقدر دندونهاش دفرمه و بدرنگ بودن که ناخودآگاه آدمو یاد فیلمهای ترسناک مینداختن. نوک تیز و سفید گچی! گفتم: عزیزم تو چرا دندونات این شکلی هستن؟ با صدایی که لبریز غم بود گفت: نمیدونم سالهاست اینطورین…  لب پایینشو کشیدم پایین و دیدم لثه هاش افتضاحن. گفتم: اگه وقت بگیرم برات از یه دکتر میری برای درمانش؟ دکتر خودم. یه دکتر عالی… با لبخند گفت: اره.

میدونستم شرایط مالی شون افتضاحه. شاید  دلیل داشتن همچین دندونهایی  تغذیه نادرست بود.  با دکترم (دکتر رویا استوار عزیزم )  حرف زدم و گفت خودش یک قرونم نمیگیره مگر این که کلینیک بخواد سهمشو بگیره. دو تا روت کانال داشت که اونارم دکتر امیرحسین مکارمی  نازنین گفت رایگان انجام میده.

دیروز دیدمش. وقتی خندید بازم یه چیزی تو قلبم فرو ریخت. اما این بار از شادی… لبخندی دلنشین دندونهایی زیبا و نگاهی لبریز از عشق. منو تو آغوش گرفت و بوسید. گفتم خیلی قشنگ شدی خیلی … آروم زیر گوشش گفتم خیلی دوستت دارم. گفت: منم همینطور…

معلمی نگاه به روح بچه هاست. توجه به مشکلات روحی و جسمیشون و حل مشکلاتی که تا عمق روحشون ریشه دوونده.  کتاب درسی رو که هر کسی میتونه بدون معلم تو خونه بخونه و نمره بیاره!!!!

 

نگار قشنگم تو یه آزمون که خیلی ارزشمند بود قبول شده. عزیز دل مامان بهت افتخار میکنم و برای موفق شدنت تو زندگی از هیچ تلاشی دریغ نمیکنم.

* ساحل عزیزم گفته تو تهرون هر دانش آموز بی بضاعتی نیاز به آموزش زبان داشته باشه حاضره رایگان تدریس کنه.
*یه خانواده ای تو اردبیل (مشکین شهر)  در حسرت داشتن یه یخچالن.
* شرکت یکی از دوستان تو تهرون تو میدون آرژانتین یه برنامه نویس خوب میخواد.
*ممنونم از سریرای عزیزم برای هدیه یه بوفه و مقداری وسالی منزل به عروسمون.
*متشکرم از جناب آقای ثمره هاشمی برای تخصیص وام ازدواج به خانواده ای نیازمند.
 و باز هم ممنونم از برادر محترمم آقای فتاح جبلی که تموم تلاششون حل مشکلات مالی و… خانواده های نیازمندمونه. واقعا یه همچین جوونهایی تو این مملکت گوهر کمیابن…

جمعه در   جشن پرشین بلاگ  میبینمتون.

ادامه مطب