ز گهواره تا گور دزدی بکن!

به قیافه اش نمیخوره حتی بتونه یه دوزاری بدزده! پیره و قراضه. میگم: این چیکار کرده؟
میگه:این میلیونی دزدی میکرده از بانک!
میگم:این؟ چه جوری؟میگه: میرفته تو بانک کنار مشتری وامیستاده با یه روزنامه تو دستش. اگه مشتری یا کارمند بانک تراول  می گذاشتن رو کانتر تا حواسشون نبوده روزنامه شو می گذاشته رو تراولها و بعد آروم می کشیده طرف خودش و برمیداشته. مشتری فکر میکرده کارمند بانک تراول  رو برداشته کارمنده هم فکر میکرده مشتری تراولها رو برداشته! خیلی تردست بوده منتهی با دوربین تونستند ازش فیلم بگیرن و گیر افتاده! میگم: این که یه پاش لب گوره لابد با خودش گفته بوده این آخرین بارم برم دزدی  دیگه میرم توبه میکنم!!!!
……………………………..

 ممنون از جناب آقای ثمره برای تهیه وسایل زندگی برای یه نیازمند. ممنون از زهرا ثمره عزیزم برای پیدا کردن شغل مناسب برای یه نیازمند. ممنون از ساروی کیجای عزیز برای تهیه لباس و لوازم تحریر برای یه نیازمند. متشکرم از شبنم گلم از کانادا  برای تهیه لباس گرم برای یه نیازمند. ممنون از کمک مالی ترنم عزیزم برای خانوده ای نیازمند.  ممنون از مریم قشنگم و همسرش مجید خان برای کمکهای لبریز عشق و بی توقعشون.
……………………………..

یه پسر گل که سربازیشم رفته و دیپلم برق داره و به کامپیوتر هم تاحدودی وارده جویای کاره اگه کسی کاری داره به من خبر بده که آخر ثوابه…

قسمت زیر رو برای خدا نوشتم هر کی نمیخواد نخونه!

 خدای مهربانم
من، به تو، به عظمت و قدرت بی پایانت، به مهربانی و بخشندگیت، به رحمان و رحیم بودنت با تمام وجودم ایمان دارم…
دستان نیازمندم را لبریز عشق نورانیت کن، و با حضورت  آرامش را به روح تشنه ام برگردان.
میدانم و ایمان دارم که تو، همیشه در کنارم هستی و با قدرتی که از عشق بی انتهایت نشات گرفته تمام آرزوهایم را برآورده میکنی.
نگاهم، به دستان شفا بخش توست، به تو، که با قدرتی که داری هر ناممکنی را ممکن میکنی.
مثل همیشه عاشقانه دوستت دارم و از این که کنارم، همراهم و در درونم هستی و برایم بهترینی از تو ممنونم.
بابت شفای بیمارم که برای تو ساده ترین کار ممکن و برای من معجزه ای دیگر از توست، ممنونم. 

ادامه مطب

مهرام خوشمزه و خوشنام!

         

سه شنبه  شام
اولین لقمه الویه رو که میخورم به نظرم میاد مایونزش کمه.  شیشه مایونزی که تازه خریدم رو باز میکنم و بی توجه به کلسترول بالایی که دارم یه قاشق مایونز میریزم رو الویه ام و  خوب قاطی میکنم و جای شما خالی میزارم رو سنگک داغ و تا میزارم دهنم… انگار یه لقمه پلاستیک آب کرده خوردم! میگم: اه چقدر بدمزه است. رامین میگه : نه! خیلی هم خوشمزه است دستت درد نکنه.! میگم: این مایونزه رو میگم یکم ازش بچش. میخوره و  میگه: آره خیلی بدمزه است.
چهارشنبه عصر
با مسئول شکایات کارخونه مهرام صحبت میکنم . آدرس خونه رو میگیره و میگه فردا میام نمونه رو ازتون میگیرم ببینم چه مشکلی داره.
پنج شنبه عصر
یک خانوم بسیار شیک و مرتب با یه پکیج از شرکت مهرام میاد دم خونه مون . مایونز منو میگیره چک میکنه و میگه درش هرز بوده و هوا کشیده احتمالا تو مغازه جعبه ها رو ریختن رو هم فشار آورده از وکیوم خارج شده و پکیج مهرام رو که هدیه برام آورده بهم میده و میره. توش یه مایونز متوسط.، یه سس کچاپ، یه سس باربیکیو، یه سرکه سیاه خرما، یه مایونز با طعم لیمو و یه شیشه سس فرانسویه…  این بهترین روش دلجویی از مشتریه مگه نه؟ نه تنها محصول قبلی رو بازم میخری بلکه با محصولات جدید هم آشنا میشی…

 

 

گاهی یه تلفن یه تماس اونم بعد از بیست و اندی سال  آدمو میکشه تو دنیای کودکی و روزها و ساعتها این حس خوب کودکی روح آدمو قلقلکی میده. امین عزیزم ممنون که بهم زنگ زدی….نمیدونی چقدر شادم کردی. دیشب هم تو یوتوپ برنامه تو دیدم کلی کیف کردم.
 ممنون از نازمهر عزیزم برای کمک مالی جهت خرید ماشین برای خانواده (ر) . ممنون از جناب آقای ثمره هاشمی برای تخصیص مبلغی برای خرید لوازم خانه برای بهناز. ممنون از جناب آقای صدیق و زهرا ثمره عزیزم برای کمک مالی شون برای خریدبخاری و ظرف برای یه بنده خدای نیازمند. ممنون از جناب دکتر ایرج فاتحی برای ویزیت رایگان یه نیازمند.  

                                                                       

ادامه مطب

کک انداختن به جون مردم !!!!

ماشینش یه پیکان آبی سال ۶۱ هست. به نظر خوب میاد. سالهاست که وقتی میرم مدرسه می بینمش اما اندفعه تا می بینمش نوری در ذهنم میدرخشه! با دید خریدار نگاهش میکنم و به صاحبش که دم در ایستاده میگم: ماشینتو میفروشی؟
میگه: چطور؟ میگم: یه خانواده بی بضاعتن که ۷ نفرن. یکی با ماشین زد به  پدر خانواده و  فرار کرد در جریان تصادف  استخوان پاش خورد شد بعد از عمل دیگه نمیتونه خوب راه بره. با عصا راه میره و میلنگه. شغلش کارگری  سر ساختمون بود. دیگه کسی کارگر با عصا نمیبره سر ساختمون. میخوام اگه بشه یه ماشین براش جور کنم بره مسافرکشی یا تو آژانس کار کنه تا بتونه شکم زن و بچه شو سیر کنه.
کمی تامل میکنه و بعد میگه: آره میفروشم. میگم: چند؟ میگه: دو میلیون و هفتصد دو ماه پیش میخواستن ندادم اما شما اگه برا اونا میخوای همون دو و هفتصد میدم.
ظهر که دارم برمیگردم صدام میکنه میگه: خانوم رمضانی چی شد؟ میگم: چی؟
میگه: ماشین دیگه؟ اگه اینو بخرین منم میرم یه پراید قسطی میخرم. میگم: فعلا که فقط ۶۵ هزار تومن پول داریم! بزار پولش جمع شه..
از روزی که بهش گفتم هر روز صبح که میام برم تو مدرسه میگه سلام چه خبر؟ میدونم از وقتی بهش گفتم دیگه پیکانه به دلش نمیشینه و رفته تو رویای پراید خریدن. انگار فقط مرض کک انداختن به جون مردم رو پیدا کردم!!! دعا میکنم دو و هفتصد جور شه هم اونا صاحب ماشین شن هم این از ککی که به جونش انداختم رها شه!!!

 ممنونم از زهرا ثمره عزیزم برای رسوندن نامه های خانواده هایی که نیازمندن به دست پدر محترمش و پیگیری مشکلاتشون. زهرای مهربونم امیدوارم زندگیت عین دل مهربونت همیشه پر از مهربونی وشادی باشه. متشکر از مریم عزیزم برای کمک برای خرید ماشین برای خانواده (ر). عزیزم پول به حسابم نشسته . ظاهرا سیستم سبا قاط زده!

 

ادامه مطب