برای مادرم که دیوانه وار دوستش دارم

ادما از یه لحظه بعدشون بی خبرن …. و ما چقدر احمق بودیم که قدر زیباترین روزهای زندگیمون رو نمیدونستیم قدر لحظه هایی که همه سالمیم … در چشم به هم زدنی زندگی اروم و بی دغدغه مون که لبریز از شادی بود غبار غم گرفت. تومور مغزی مامان که دکتر گفته بود برو سه ماه دیگه بیا چیز مهمی نیست به طرز وحشتناکی خونریزی کرد و مامان قشنگم که دنیای هنر بود و عشق و اینترنت دچار توهمی شد که نه زمان رو میشناسه نه مکان رو … این روزها تلخ ترین روزهای زندگیم بودن بارها ارزو کردم که کاش چشمهامو باز میکردم و میدیدم که این اتفاق کابوس بوده نه حقیقت اما افسوس که حقیقت محضه … مامان تقریبا بیست روز پیش توسط تیم عباسیون عمل شد تومور تو مخچه بود و لازمه که رادیوتراپی و …. بشه .. این روزها حال خوشی نداشتم که بیام اینجا . مامان شرایط مناسبی نداره و بابا با بغض از کنارش جم نمیخوره . بماند که بابا هم تو همون روزها از استرس شدید راهی پست سی سی یو شد و ما چه ها کشیدیم امروز اومدم بنویسم که بعد از یک ماه که قربانی حوادث تلخ بودم تصمیم گرفتم باز همون یاسمن قوی و پر انرژی بشم . چیزی تغییر نکرده مامان همچنان دچار توهم و بسیار بیجون و ناتوانه و برای دو قدم راه رفتن باید زیر بغلش رو بگیریم اما من از قربانی بودن خسته شدم این روزها بارها و بارها نشستم جلوش تو چشمهای عسلی همیشه مهربونش نگاه کردم و گفتم مامان میخوام بدونی که عاشقتم و اون هم با صدایی که از ته گلوش به زور بیرون میومد گفته منم عاشقتم .دیروز سرم رو میگذاشتم رو پاهاش و میگفتم مامان موهامو ناز کن
میدونم که خوب میشه چون اینو از کاینات با همه وجودم خواستم اما این روزها دارم عشفش رو تو وجودم ذخیره میکنم ….برامون دعا کنین

ادامه مطب

الان با اون خانم که از پله افتاده بود با صورت زمین حرف زدم ۶ تا دندون سالم داره و با دندونهایی که لق شدن و اونایی که زیر روکش هستن ۱۷ تا باید بکشه که دکتر ارزون تو کلاراباد گفته دونه ای ٧٠ تومن میکشه یه دست دندون مصنوعی هم دو و نیم میگیره کلا میشه سه میلیون و ششصد و نود که یک قرون هم نداره ازتون تمنا میکنم با دوستای هم گروهیتون در میون بزارین بلکه تونستیم با کمک هم لبخند رو لبهای یه زن تنها بنشونیم

ادامه مطب

ایمپلنت یا دندون مصنوعی

از پله ها میفته پایین و با صورت میخوره زمین دندون های جلوش که سالها زیر روکش بودن محکم میخورن رو زمین و نتیجه این میشه که باید دندون های جلو رو که پایه روکش بودن و حالا لق شدن بکشه دکتر میگه باید ایمپلنت کنی و با این جمله ی دکتر بغضی که این روزها تو گلوش بوده بدجور میشکنه حتی پول اینو نداره که یه دندون رو ایمپلنت کنه چه برسه به شیش تا . سالی نداره که بخواد تو این سن دندون مصنوعی بزاره اما مگه چاره ای داره باید همون ١٢ تا دندون دیگه رو هم بکشه و مصنوعی بزاره. دکتر با مهربونی نکاهش میکنه میدونه که شوهری نداره و متاسفانه انقدر بیماره که نمیتونه کار کنه خصوصا که با بیماری که گوشش رو ماههاست درگیر کرده دایم سرگیجه داره و تهوع. دکتر میگه باهات راه میام قسطی بده اشکاش سرازیر میشن بلاخره قسط رو هم باید داشته باشه که بده …. کاش میشد با کمکهامون لبخند رو لبهای این زن تنها بنشونیم ……

ادامه مطب