جوابی برای شیرین…
شیرین عزیزم سلام …اولا خوشحالم که یه اتفاق باعث شده که تو با وبلاگ من آشنا شی… که البته این اتفاق هم حتما بی دلیل نبوده. تو اومدی تا منو به اشتباهاتم واقف کنی… عزیز دلم راست میگی … من خودم توی یکی از پستهام نوشتم که نباید قضاوت کرد ولی بعد توی یه پست دیگه خودم قضاوت کردم…اولا بزار بهت یه چیزی بگم متاسفانه در کودکی چیزایی رو به ما یاد دادن که خیلی هاش اشتباه بوده… مثلا احساس گناه کردن که بدترین چیزه.. اینکه برای هر کار اشتباهی که انجام میدیم احساس گناه کنیم یا این که از بچه گی ما رو از خدا ترسوندن که اگه فلان کارو کنی مستوجب جهنم خدایی. به جای این که به خاطر عشق به خدا گناه نکنیم یاد گرفتیم که به خاطر ترس از خدا گناه نکنیم… …. خلاصه این که برای این که درست زندگی کنیم باید یه سری از اون اعتقاداتی رو که از کودکی در ذهن ما کردن بریزیم دور… مثلا خود من ۳۷ سال با یه سری اعتقادات بزرگ شدم حالا که دارم سعی میکنم خودمو اصلاح کنم ممکنه یه دفعه یه اشتباهی هم ازم سر بزنه… ( که حتما هم میزنه!) اونم قضاوت نکردن که خیلی سخته. هی یادت میره که نباید قضاوت کنی… ولی باور کن اون خانومی که من در موردش صحبت کردم بچه ها رو اذیت میکرد. باور کن قصدم تعریف کردن از خودم نیست… ولی من موقع تصییح اوراق بچه ها و نمره کلاسی دادن بهشون به تنها چیزی که فکر نمیکردم رابطه ام با بچه ها بود. یعنی حتی اونی که شاگرد اذیت کنی سر کلاس بود (که به ندرت همچین شاگردی داشتم) تو نمره دادن بهش بیشتر دست و دلبازی میکردم که یه وقت فکر نکنه خواستم تلافی کنم. ولی این خانوم پارسال نمره کلاسی بچه هایی رو که سر کلاسش از من تعریف کرده بودن یا به نوعی اذیتش کرده بودن رو تک داده بود اصلا نگاه به درسشون نکرده بود. این میشه خصومت شخصی… معلمی شغل بسیار سخت و حساسی هست.منظورم درس دادنش نیست! آروم کردن و کنترل بچه ها هم نیست! از این نظر سخته که فقط یک حرکت یا یه حرف یا یه رفتار نادرست معلم میتونه سرنوشت اون دانش آموز رو تغییر بده. من همیشه میگم اگه یه روزی تو محبتم به یه دانش آموز تو راهنماییم تو نمره دادن کلاسیم (چون ورقه که قانون داره و بارم بندی) حتی تو لبخندم به دانش آموزی که لبریز غمه خساست کردم و اون دانش آموز به خاطر رفتار حساب نشده من درس رو رها کرد و به راهی نادرست افتاد من هم در گناهش شریکم . اینو قبول داری؟ چون من بستری شدم برای رشد گناه اون… حالا حتما نباید دانش آموز باشه فرزندم… خواهرم … برادرم ..دوستم… من اینو گفتم … تمام شاگردای این خانوم از سخت گیری های بیموردش و درس دادن بدش در عذابن. و چند بار هم به اداره شکایت کردن. اینو گفتم… میدونم که بازم اسمش قضاوته ولی گاهی لازمه که من اینجا یه چیزایی رو بگم که در کنارش یه چیزایی رو یاد بگیرم… نمیدونم بقیه چه نظری دارن…