طلاق یا بخشش و ازدواج دوباره؟

بخشش چیز خوبیه نه؟ هر کدوم از ما آدما چقدر میتونیم بخشنده باشیم؟ بزرگی و عظمت روحمون چقدره و تا کجا میتونیم خوشبختی خودمون رو فدای خوشبختی بچه هامون کنیم؟ حادثه ای  چند وقت پیش باعث شد که یکی از دوستانم از شوهرش جدا بشه. متوجه شده بود که شوهرش با خانم دیگه ای دوست شده اونم در حالی که یه دختر دبیرستانی و یه دختر یک ساله داشتند. هر بار سعی کردم خودم رو جای اون خانوم بزارم و ببینم اگه من (خدای نکرده!!!) در این شرایط قرار می گرفتم چه می کردم دیدم حتی تصورش هم حالم رو بد میکنه… تصور این که کسی که عشقت بوده از نظر فرهنگ خانوادگی و مالی هم خیلی از تو پایینتر بوده (همون خانوم آقا رو میگم) و صرفا عشق باعث شده که تو به عنوان شوهر و شریک زندگی و یه همراه تو مشکلات بپذیریش و بعد از سالها زندگی بعد از تحمل کاستی ها و نداریها حالا که به یه جایی زندگیت رسیده که میتونی یه ذره راحت زندگی کنی (تازه هنوزم به راحتی خونه بابا نباشه!!) ببینی که ای وای زیر سر شوهرت بلند شده و  دیگه تو رو نمی خواد و تو چی داری ؟ هیچی… یه جوانی از دست رفته که به پای کسی گذاشتی که لیاقتش رو نداشته!!!! نه لیاقت تو و عشقت و نه لیاقت بچه هاتو که مثل فرشته معصوم و بی گناهن… خوب حالا اگه اون طرف هیچ ادعای پشیمونی هم نکنه و با طلاقی که تو درخواست کردی موافقت کنه چی؟ و بعد از طلاق هی بیاد به بچه ها سر بزنه و بازم حرفی از پشیمونی نزنه چی؟ چقدر باید در انتظار بمونی؟ تا کی به یاد جوانی از دست رفته ات اشک بریزی و طعنه های دیگرون رو تحمل کنی؟ حالا اگه طرف بعد از یک سال بیاد بگه من پشیمونم منو تو خونه راه بده چه میکنی؟ چشماتو میبندی و می گی باشه فکر می کنم این یه سال اصلا تو زندگی ما نبوده… نه این یه سالی که طلاق گرفتیم نه اون یه سالی که کنارم بودی ولی منو نمیدیدی و دلت با دیگری بود…. می گی من حاضر نیستم به خاطر خودخواهی خودم بچه هامو بدبخت کنم؟  ولی این دوست من این کارو کرد و قراره برن چند روز دیگه دوباره عقد کنن….نظرتون چیه؟

 

ادامه مطب

شب یلدا و حافظ

عجب رسم زیباییه شب یلدا…. از وقتی که یادم میاد همیشه شب یلدا کنار مامان اینا بودیم…چه اون موقع که شمال بودن چه بعدها که اومدن تهرون خونه خریدند و برای شب یلدا میومدن تهرون که همه کنار هم باشیم… امسال هم همینطوره و قراره که امشب بریم خونه مامان اینا. نمیدونم چرا همیشه شب یلدا یه حال دیگه ای دارم جدا از مراسم زیبای آجیل خوری و انار خوردن و هندونه خوردنش که اگه اون شب اینا رو نخوری انگار گناه کردی!!!! اون فال حافظش یه حال خاصی بهم میده. من و رامین خیلی به فال حافظ ایمان داریم هر موقع که یه کاری میخوایم بکنیم که دو دل هستیم رامین میگه یه تفال به حافظ بزن ببینیم چی میگه که همیشه هم درست در میاد…  امشب دلشوره دارم که ببینم حافظ در مورد سر کار رفتنم چی میگه… آخه جمعه مرخصیم تموم میشه و شنبه صبح باید برم اداره . این روزها بیشتر از همیشه اشکان رو به خودم می چسبونم همش فکر میکنم جدایی از موجودی که ماههاست با منه چقدر سخته. درسته که اشکان شنبه میره تو ۵ ماه ولی قبل از اون هم نه ماه تموم لحظه ها با من بود و حالا بعد از ۱۳ ماه با هم بودن یه دفعه جدا شدن سخته… برام امشب دعا کنید. نمیگم چی چون خودم هم نمیدونم چی به نفعم هست.فقط بخواهید اون چه به نفعم هست بشه… اگه همین دبیرستان دم خونه مون که همیشه میرفتم بیفتم میرم سر کار و گرنه یه سال مرخصی بدون حقوق میگیرم… تا خدا چی بخواد…

ادامه مطب

خدا میگه رو تو برم

سلام به همه خوشبختانه همه چی بر وفق مراده. دندون های من دو تاشون باید روت کانال مجدد بشن بعد یه جراحی روی لثه برای افزایش طول تاج دندون و بعد هم قالبگیری برای روکش!!! فکر کنم حداقل ده جلسه ای باید اشکان رو به دندون بکشیم و بریم تا دندون سازی!!! نازنین پدر فرزندان هم دو سه روزه که دچار یک دل درد مزمن شده و امروز که به زور بنده یه ذره دور کارش رو خط کشید و رفت دکتر جناب آقای دکتر گفتن که ممکنه آپاندیسیت باشه که خوب این دیگه نور علی نوره و کلکسیون دندون من رو آپاندیسیت کامل میکنه!!! رفت و آزمایش داد که اونم تاییدی بود بر تشخیص دکتر. منتهی علائمی مثل تب و بی اشتهایی و تهوع آپاندیس رو نداره و همین باعث شد که یه کور سویی از نور امید در دلم بتابه که شاید یه کولیت ساده باشه. به هر حال قراره ۵ بره دکتر تا دوباره معاینه بشه و البته من اصرار دارم که یه سونوگرافی هم بشه که دیگه خیالمون راحت شه که آپاندیسیت نیست. اشکان نازنین هم دیشب مثل یک ساعت شماطه دار که خیلی منظم کار میکنه هر ۱ ساعت یه بار بیدار میشد دو قلپ شیر میخورد و می خوابید از صبح هم عین بچه ننر ها تا می گذاشتمش زمین نق میزد که بغلم کن و راه برو!!! و با تموم این اتفاقات کمابیش نا خوشایند ما امشب شام مهمونیم . انقدر خسته ام که انگار ۲۴ ساعت کره زمین با تموم مشکلاتش رو دوشم بوده و دو تا باند ضبط صوت تو گوشام و زبونم هم انقدر به دندون ناسور شده تیزم خورده که انگار زبونم هم دیشب تا حالا تو دهن یه کوسه بوده!!!!     البته اصلا نا شکری نمی کنم( الان خدا میگه روتو برم!!!) فقط نمیدونم چرا اصلا حوصله مهمونی امشب رو ندارم.   دلم یه خونه ساکت یه بچه خواب و …. میخواد… دعا کنید که این فقط یه دل درد ساده باشه…

ادامه مطب