قوانین آپارتمان نشینی

سلام… تا حالا کجا بودم؟ مریض بودم و دلپیچه امونم رو بریده بود و آخر مجبور شدم دو روز سرم وصل کنم… و وای وقتی زیر سرم بودم و جای سوزن سرم می سوخت برای شفای همه مریض ها دعا کردم… و تازه فهمیدم ککه فقط سردرد نیست که خیلی بده!!! چقدر دلتنگ نوشتن برای شما خوبان بودم… یه سوال داشتم ازتون. شما تو آپارتمان زندگی می کنید؟ اگه تو  آپارتمان زندگی می کنید تا چه اندازه حق و حقوق دیگران را رعایت میکنید؟ کاری ندارم به این که مستاجرید یا صاحبخونه… چون فرقی نمیکنه… با این که ما مستاجر نیستیم و بقیه همسایه هامون مستاجرن من معتقدم که رعایت کردن حق دیگران در آپارتمان ربطی به مالک و مستاجر بودن نداره… واقعیت اینه که ما هیچکدوم به واقع مالک چیز هایی که داریم نیستیم و یه روزی هر آن چه که داریم رو می گذاریم و میریم. اما حالا که زنده ایم و داریم همه با هم و در کنار هم زندگی می کنیم باید حق همسایه های دیگه رو ضایع نکنیم… از یه ساعتی از شب تو راه پله ها آروم رفت و آمد کنیم… در رو محکم به هم نزنیم… جلوی در خونه مون تو راه پله آت و آشغال نذاریم… و حالا به نظر شما ما اجازه داریم تو راه پله ها که اصطلاحا مشاع هست و به همه همسایه ها متعلق هست یه قفس بی ریخت یا اصلا نه خوشگل!!! با دو تا پرنده پر سر و صدا آویزون کنیم؟ بعدم بگیم خوب جلوی خونه خودمه به کسی ربطی نداره؟ آخه بچه من عاشق پرنده است ولی تو خونه ام که نمی تونم پرنده بزارم خونه ام کثیف میشه!!!!! تو رو خدا جوابم رو بدین این یک تبلیغ نیست!!!!! یک سوال واقعیه که هر کدوم از ما در مکانی که زندگی می کنیم چه آزادی ها و چه محدودیت هایی داریم و اصولا”  چه باید بکنیم که اسمش دگر آزاری نباشه؟ …..

ادامه مطب

تار و پود هستی

زندگی مثل پاچه ای زیباست.. البته نه! همیشه زیبا نیست گاهی نرم و لطیف چون ابریشم که تا و پودش از عشق و صداقته و گاهی زمخت و زبر که نامهربانی و تلخی در بافت نازیبایش به کار رفته…. گاهی هم لابلای بافت ظریف و دوستداشتنی اش رگه هایی از گزش… یک ارتباط یا دوستی دو طرفه یا یک زندگی مشترک خوب چونان پارچه نرم و ابریشمینی است که گاهی با فاصله نه چندان کم بافنده اشتباها” و سهوا” … نه به عمد پودی دلتنگ کننده در آن به کار میبرد که زبری این پود ناهمگون روح لطیف و عاشقانه دو طرف را می آزارد. طرفین هر دو بافنده این پارچه زیبایند که گاه نا آگاهانه و با بافت غلط از زیبایی و شکالت آن می کاهند. بیایید در بافت این پارچه ارزشمند نهایت دقت را به کار ببریم وگرنه از زبری آن هر دو طرف آزار می بینیم... 

ادامه مطب

صداقت کودکانه

سلام بچه های نازنین

من بلاخره دیروز از قفس طلایی ام در اومدم !!!! یعنی تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون… وای یک سری ساندویچ مرغ چرب که ازش مایونز می چکید درست کردیم (چون دیگه از غذای بیرون متنفر شدم!!) و با یه عالمه خوردنی دیگه که نصفش رو هم نخوردیم!!! رفتیم بوستان گفت و گو یه جای دنج رو پیدا کردیم. پدر و دختر که رفتن اسکیت و من زیر نور زیبای ماه اونم تو جایی که فقط صدای آب و شادی آدمهایی میومد که لبریز از انرژی مثبت اومدن یه غذایی به روحشون بدن شروع کردم به تشکر کردن از خدا… خدایی که بهمون یه عالمه چیزهای خوب داده که یا یادمون میره وجود دارن یا یادمون میره ازشون استفاده کنیم یا اگه یادمون بود و استفاده کردیم فراموش می کنیم ازش تشکر کنیم… خلاصه کلی با خدا صفا کردم  … تو راه برگشت یه پسری رو دیدیم که خیلی شیک و مرتب و خوش قیافه داشت شیشه ماشین پاک می کرد مال ما رو هم پاک کرد این دومین بار بود که می دیدیمش . به شوهرم گفتم همش حس می کنم دانشجو هست خیلی مرتب و با کلاسه چراغ سبز شد و ما راه افتادیم و شوهرم با افسوس گفت کاش میدونستم گواهینامه داره و میبردمش تو شرکت راننده میشد و دخترم گفت مامان چرا دولت یه شرکت بزرگ درست نمیکنه تموم این آدها رو اونجا بزاره سر کار؟ و من تو دلم گفتم اگه همه آدمهایی که راس کار هستن مثل بچه ها صداقت و صفای باطن داشتن که ما وضعمون این نبود. بود؟ و از خدا خواستم به همه اونایی که می خوان یه جوری خوب باشن کمک کنهراستی به اینجا یه سر بزنید مطمئنم پشیمون نمی شید..

http://www.safiresobh.persianblog.com

ادامه مطب