التماس دعا

خوبترین های من سلام

نمیدونید که چقدر دلم برای نوشتن واسه شماها تنگ شده …این  روزها حسابی درگیر  بودم و بلاخره ورقه هام رو که چنگی هم به دل نمیزدند تحویل دادم. خوب بر خلاف تمام سالهای آموزشم امسال خیلی از بچه ها افتادند و باورم نمیشه که بودنم سر کلاس و عشقی که به بچه ها داشتم باعث این بشه که نمره بچه ها خوب بشه و نبودنم بتونه انقدر تاثیر منفی بگذاره ..خیلی از بچه هایی که ترم پیش  و میان ترم پیش رو با بیست و  نوزده پاس کرده بودن این ترم که نبودم دو و سه گرفتن!!! عشق اون نیرویی هست که میتونه تمام ناممکن ها رو ممکن کنه… راستی یادتونه که قبلا تو وبلاگم در مورد تاثیرات دعا نوشتم؟ منظورم خوندن دعاهایی که تو کتابها هست نیست ! منظورم یه دعای ساده به زبون فارسی و دوست داشتنی خودمونه.. من تقریبا هر شب برای کسانی که فکر می کنم نیازمند دعا کردن هستند دعا میکنم  و میدونم که خدا هم اونقدر مهربونه که دعای ما رو بی جواب نگذاره .. میخواستم ازتون خواهش کنم که اگه شما هم مثل من به قدرت جادویی دعای از ته قلب معتقد هستید برای محمد و حسن که در حال حاضر هی گره تو کارهاشون میفته دعا کنید چون هر دو آدمهای بسیار خوبی هستند و واقعا الان نیازمند دعا … ازتون ممنونم و بهتون قول میدم به محض این که شروع کنید به دعا کردن صمیمانه و صادقانه میبینید که مشکلات خودتون هم به سادگی حل میشن… راستی از همه اونایی که برام کامنت گذاشتن ممنون سعی میکنم به همه شون ظرف امروز و فردا سر بزنم و از این به بعد هم مثل قدیم هر روز مینویسم.. 

ادامه مطب

ورقه!!!

از کجا بنویسم عزیزای مهربونم؟ من حسابی درگیر ورقه صحیح کردن هستم. حدود ۴۰۰ تا ورقه داشتم که البته ۱۴۰ تاشون بیشتر نموندن … واسه همین حتی برای چک کردن میل هام هم دیر به دیر میام تا بتونم زودتر کار ورقه ها رو تموم کنم…  از همه دوستان خوبی که اومدن بهم سر زدن و برام کامنت گذاشتن ممنونم حتما”از دو سه روز دیگه که کارم تموم شد میرم بازدیدشون  رو پس میدم…. این روزها با این که سنگین شدم ولی از نظر روحی بهترم دیگه رفتم تو هفت ماه و چیزی به نه ماه نمونده فقط امیدوارم که دیگه زلزله نیاد تا من بتونم این امانت رو سالم تحویل این دنیا بدم!!! برام دعا کنید راستی اگه اسم قشنگ دختر یا پسر به ذهنتون میاد که جدید و زیبا باشه برام بنویسید… البته سونو گفته که پسره ولی یه وقت دیدی اشتباه بود حالا ما هر دو تا رو داشته باشیم… ممنونم.به امید دیدار

ادامه مطب

لارنژیت

خوب به سلامتی من لارنژیت شدم. فکر کنم عصبیه. راستش یه سوال داشتم. اگه یه روزی گلهایی رو که خیلی دوستشون داشتید و مدتها ازشون مراقبت کردید تا بزرگ بشن و زیبا، به دلیلی مثل مسافرت به یه همسایه یا یه دوست بسپرید و بعد از برگشت با یه سری گلدون خشک شده یا گل پلاسیده و لاجون طرف بشین چه می کنید؟ غصه می خورید و از غصه لارنژیت میشین؟ بیخیال گلهاتون میشین و اصلا به روی خودتون نمیارین؟ از گلهاتون گله می کنید که چرا صبوری نکردن؟ …. از دوستتون گله می کنید که اگه این گلها گلهای خودش هم بودن انقدر بی احساس باهاشون برخورد می کرد؟ …. خوب حالا اگه این گلها شاگرداتون بودن که امسال فارغ لتحصیل میشدن و  نمره هاشون براشون حیاتی بود و سه تا درس هم با شما داشتند و شما یه ترم به کسی سپرده بودینشون و حالا موقع ورقه صحیح کرده با یه سری ورقه پر از غلط یا نیمه سفید مواجه می شدید چی؟ بازم بی خیال میشدید؟ توی دلتون از بچه ها گله می کردید؟  از روزگار گله می کردید؟ از دوستتون ؟ یا لارنژیت میشدید؟

ادامه مطب