خوب به سلامتی من لارنژیت شدم. فکر کنم عصبیه. راستش یه سوال داشتم. اگه یه روزی گلهایی رو که خیلی دوستشون داشتید و مدتها ازشون مراقبت کردید تا بزرگ بشن و زیبا، به دلیلی مثل مسافرت به یه همسایه یا یه دوست بسپرید و بعد از برگشت با یه سری گلدون خشک شده یا گل پلاسیده و لاجون طرف بشین چه می کنید؟ غصه می خورید و از غصه لارنژیت میشین؟ بیخیال گلهاتون میشین و اصلا به روی خودتون نمیارین؟ از گلهاتون گله می کنید که چرا صبوری نکردن؟ …. از دوستتون گله می کنید که اگه این گلها گلهای خودش هم بودن انقدر بی احساس باهاشون برخورد می کرد؟ …. خوب حالا اگه این گلها شاگرداتون بودن که امسال فارغ لتحصیل میشدن و  نمره هاشون براشون حیاتی بود و سه تا درس هم با شما داشتند و شما یه ترم به کسی سپرده بودینشون و حالا موقع ورقه صحیح کرده با یه سری ورقه پر از غلط یا نیمه سفید مواجه می شدید چی؟ بازم بی خیال میشدید؟ توی دلتون از بچه ها گله می کردید؟  از روزگار گله می کردید؟ از دوستتون ؟ یا لارنژیت میشدید؟