گریه های مادر

رنگش پریده احساس میکنم همین الان غش میکنه میفته با بغض میگه خانوم جون دعوا شون شد. میخواست بره بیرون پدرش گفت نه تنها نرو با مادرت برو. گفت میخوام خودم برم مگه کجا میرم همین نزدیکه خلاصه دعواشون سر گرفت و پدرش چاقو رو پرت کرد طرفش بعد میزنه زیر گریه میگه چاقو تا نصفه رفت تو کتفش خانوم یه تشت خون از کتفش اومد بردیم بیمارستان عمل کردن مامور اومد خواستن پدرشو ببرن زندان وقتی دیدن معلول و از کار افتاده است نبردن . خودم هم خوردم زمین پامو ببین شکسته اما نذاشتم گچ بگیرن اخه اگه گچ بگیرن چطوری برم سر کار؟ از پولهایی که پیشمه یه مقدار میدم بهش میگم برو یه کم مواد غذایی بخر میگه نه بابا برم قرض همسایه رو بدم خرج عملئ با بیمه ١٨٠ تومن شد از همسایه قرض کردیم تموم جمله هاشو با زارزار گریه میگه …. تو دلم آشوب میشه انگار تحمل این همه درد رو برای یه مادر یه نون آور خونه نمیتونم ببینم . با گریه میگه خانوم کتفشو دیگه نمیتونه تکون بده یعنی فلج شده؟ چهره زیبای دختر میاد جلوی چشمام انگار تموم بغضهای دنیا رو میریزن تو گلوم دیگه نمیتونم حفظ ظاهر کنم سرم رو میزارم روی میز و زار زار گریه میکنم به حال دخترک که الان جلوی خانواده پسری که عقدش کرده چه آبرویی ازش میره برای پدری که معلول و نقص بینایی داره و شاید اصلا نمیخواسته این بلا رو سرش بیاره برای مادری که سهمش از این دنیا فقط درده و غم… ماههاست کلیه اش مشکل داره اما برای این که نون آور خونه است بیخیال درد خودش شده برای……..
ضمنا این خانواده قرار شده تو خونه مادرشوهرش بشینن و به جای دادن اجاره خونه قسطهای بانک رو که ماهی ۲۷۰ تومنه بدن که چون خانوم خونه نون آوره و تو خرج معمولی هم مونده ده ماه قسطها عقب افتاده و بانک اومده تا خونه رو به حراج بگذاره خونه ۴۰ متره و تنها سر پناه این خانوده …

*اگه کسی نذر داره و دوست داره به تجهیز کردن مدرسه کمک کنه ما الان برای تجهیز سایتهامون واقعا نیازمند کمکیم.
* این دختر خانوم دانشجو که شهرستانه  برای خرید یه پوتین یا یه لباس گرم نیاز به پول داره.

** ممنونم از مژده عزیزم برای هدیه یه عالمه لباس نو به خانواده های نیازمندمون.
** ممنونم از دوست خوبم اشکان مزارعی  برای هدیه مقداری پول به خانوه هامون. اشکان جان هر کاری میکنم ایمیلهام دلیور نمی شن.

** متشکرم از ندای عزیزم برای هدیه مبلغی برای خرید مواد غذایی برای چند خانواده نیازمند.
*ممنونم از آقای احمد قانعان عزیز برای کمک به خانواده ای که بانک داره خونه اشون رو به حراج میگذاره.

** هر کی برام کامنت خصوصی گذاشته من شرمنده اشم هر چی ایمیلهامو جواب میدم دلیور نمیشه احتمالا سایت یه اشکالی پیدا کرده تموم اونای که برای مهدی کامنت گذاشتن من خواهر زاده مهدی هستم براتون شماره موبایلشو ایمل کردم خدا کنه به دستتون برسه. ضمنا مهدی فروردین میاد ایران .

ادامه مطب

زخم چاقو به دل یه مادر

رنگش پریده احساس میکنم همین الان غش میکنه میفته با بغض میگه خانوم جون دعوا شون شد. میخواست بره بیرون پدرش گفت نه تنها نرو با مادرت برو. گفت میخوام خودم برم مگه کجا میرم همین نزدیکه خلاصه دعواشون سر گرفت و پدرش چاقو رو پرت کرد طرفش بعد میزنه زیر گریه میگه چاقو تا نصفه رفت تو کتفش خانوم یه تشت خون از کتفش اومد بردیم بیمارستان عمل کردن مامور اومد خواستن پدرشو ببرن زندان وقتی دیدن معلول و از کار افتاده است نبردن . خودم هم خوردم زمین پامو ببین شکسته اما نذاشتم گچ بگیرن اخه اگه گچ بگیرن چطوری برم سر کار؟ از پولهایی که پیشمه یه مقدار میدم بهش میگم برو یه کم مواد غذایی بخر میگه نه بابا برم قرض همسایه رو بدم خرج عملئ با بیمه ١٨٠ تومن شد از همسایه قرض کردیم تموم جمله هاشو با زارزار گریه میگه …. تو دلم آشوب میشه انگار تحمل این همه درد رو برای یه مادر یه نون آور خونه نمیتونم ببینم . با گریه میگه خانوم کتفشو دیگه نمیتونه تکون بده یعنی فلج شده؟ چهره زیبای دختر میاد جلوی چشمام انگار تموم بغضهای دنیا رو میریزن تو گلوم دیگه نمیتونم حفظ ظاهر کنم سرم رو میزارم روی میز و زار زار گریه میکنم به حال دخترک که الان جلوی خانواده پسری که عقدش کرده چه آبرویی ازش میره برای پدری که معلول و نقص بینایی داره و شاید اصلا نمیخواسته این بلا رو سرش بیاره برای مادری که سهمش از این دنیا فقط درده و غم… ماههاست کلیه اش مشکل داره اما برای این که نون آور خونه است بیخیال درد خودش شده برای……..
ضمنا این خانواده قرار شده تو خونه مادرشوهرش بشینن و به جای دادن اجاره خونه قسطهای بانک رو که ماهی ۲۷۰ تومنه بدن که چون خانوم خونه نون آوره و تو خرج معمولی هم مونده ده ماه قسطها عقب افتاده و بانک اومده تا خونه رو به حراج بگذاره خونه ۴۰ متره و تنها سر پناه این خانوده …

*اگه کسی نذر داره و دوست داره به تجهیز کردن مدرسه کمک کنه ما الان برای تجهیز سایتهامون واقعا نیازمند کمکیم.
* این دختر خانوم دانشجو که شهرستانه  برای خرید یه پوتین یا یه لباس گرم نیاز به پول داره.

** ممنونم از مژده عزیزم برای هدیه یه عالمه لباس نو به خانواده های نیازمندمون.
** ممنونم از دوست خوبم اشکان مزارعی  برای هدیه مقداری پول به خانوه هامون. اشکان جان هر کاری میکنم ایمیلهام دلیور نمی شن.

** متشکرم از ندای عزیزم برای هدیه مبلغی برای خرید مواد غذایی برای چند خانواده نیازمند.
*ممنونم از آقای احمد قانعان عزیز برای کمک به خانواده ای که بانک داره خونه اشون رو به حراج میگذاره.

** هر کی برام کامنت خصوصی گذاشته من شرمنده اشم هر چی ایمیلهامو جواب میدم دلیور نمیشه احتمالا سایت یه اشکالی پیدا کرده تموم اونای که برای مهدی کامنت گذاشتن من خواهر زاده مهدی هستم براتون شماره موبایلشو ایمل کردم خدا کنه به دستتون برسه. ضمنا مهدی فروردین میاد ایران .

ادامه مطب

آزادی زندانیان بدهکار

گوشیم زنگ میزنه و با دیدن اسمش روی گوشی قلبم
میریزه پایین …. مامانشه با بغض میگه یاسمن جان نزدیک سال گلنازه و من و پدرش
برای شادی روح گلناز، خیال داریم چند تا زندانی رو آزاد کنیم.
انگار زمان می ایسته صورت زیبای گلناز با اون نگاه مهربونش میاد چلوی چشمام…  تمام تلاشمو میکنم که بغضی که داره خفه ام میکنه
رو قورت بدم، میدونم که اشکهای داغی که روی گونه ام میغلطه رو نمیبینه اما صدای
لرزونمو چه کنم که لامذهبو هیچ جوری نمیتونم صاف کنم… ای لعنت به من، و لعنت به
این بغض لعنتی … یه باره همه وجودم میشه بغض… اصلا دیگه صدام در نمیاد و اون
هم از اونور اشک میریزه… میگم خانوم قانعان، گلناز یه فرشته بود، یه دوست خوب و
مهربون… همین دیشب تو فیس بوک عکسشو دیدم و با خودم گفتم یادت به خیر گلناز چقدر
هر سال برای خرید شب یلدا برای خانواده ها مون کمکم میکردی  و دوباره همه ی وجودم میشه بغض…
قرار میشه که من تعدادی زندانی که به علت بدهی با مبالغ کم به زندان افتادند و
الان خانواده هاشون دچار مشکل هستند رو معرفی کنم بنابراین، این یه فراخوانه برای
همه شماهایی که اینجا رو میخونید هر کس زندانی میشناسه که بی دلیل و بابت بدهی به
زندان افتاده بهم خبر بده میتونه تو قسمت تماس با من مشخصات فرد زندانی و اسم
زندان و علت بدهی شو یا شماره تماس با خانواده اشو بزاره تا بعد از تحقیق  با آزاد کردن اون زندانی ها و برگردوندنشون به
آغوش خانواده روح گلناز عزیزم هم رها و شاد بشه …
* گلناز قانعان دوست جوان، زیبا ، خیر و مهربون من بود که پارسال بر اثر یک
سانحه تصادف در کانادا روحش به آسمون پرواز کرد…. برای شادی روحش دعا کنید
ممنونم.

پی نوشت:
ممنونم از ماری عزیزم ، الهه مهربون، اشکان مزارعی عزیز، دوست نازنینم نگار سهراب از
تورنتو  برای کمک مالی به خانواده های
نیازمندمون.
متشکرم از ندای نازنین برای کمک مالی برای خرید مواد غذایی برای چند خانواده
نیازمند.
متشکرم از هاله گل و آوای نازنین و محبوبه یوسفی گل از کانادا  برای هدیه پول برای خرید لوازم تحریر برای بچه
های نیازمند.
یه دنیا تشکر از پدر هاله و هدی برای تقبل چهاز دو تا عروس نیازمندمون، واقعا
نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم .
ممنونم از هاله و هدی نازنین و مادرشون برای هدیه پول برای خرید مواد غذایی برای
تعداد زیادی از خانوده های نیازمندمون.
و باز ممنونم از هاله برای تقبل شهریه یک دانشجو…
متشکر از علیرضا مردی از متروی عزیز برای هدیه یه گوسفند تپل به خانواده های
نیازمندمون.  
ممنونم از رضا فاضل مهربان و خانوم کدخدا زاده عزیز و سریرا کدخدا زاده مهربون  برای هدیه مبلغی پول برای دخترکی که سرطان داشت.
مقدار زیادی پول به حسابم اومده که نمیدونم چه کسانی و بابت چی به حسابم ریختند
تمنا میکنم هر کسی هر چقدر به حسابم میریزه با کامنت یا تو فیس بوک تو پیچ چند قدم
نزدیکتر به خدا یا با اس ام اس خبرم کنه تا بدونم این مبالغ به چه کسانی باید داده
بشه.

*** این دوستان عزیز که من بهشون اعتماد کردم و ندیده بهشون وام دادم الان گوشی
هاشونو خاموش کردن و من واقعا نمیدونم باید چکار کنم دوستان خوبم حتی اگه نمیتونید
قسطتتون رو بدید بهم خبر بدید. یادمون باشه که صندوق قرض الحسنه چند قدم نزدیکتر
به خدا مال من نیست  و با کمک آدمهایی بنا
شده که هدفشون گره گشایی بوده و اگه شما قسط هاتون رو بدید میتونم باهاش گره از کار
یه نفر دیگه باز کنم. پس امیررضای عزیز، خانم زمانی (اسم کوچک رو به قصد نمی
نویسم) ، آقای دریاباری، وبلاگ تاکسی تاکسی، خانم زینلی، خانم رسولی، و محسن عزیز
حتما با من تماس بگیرید.

پیج چند قدم نزدیکتر
به خدا رو در فیس بوک لایک کنید تا از به روز شدن اینجا با خبر بشین یا اون رو به
دوستانتون پیشنهاد کنید اینطوری حلقه عشق و کمک
به دیگران بزرگتر میشه…

ادامه مطب