گوشیم زنگ میزنه و با دیدن اسمش روی گوشی قلبم
میریزه پایین …. مامانشه با بغض میگه یاسمن جان نزدیک سال گلنازه و من و پدرش
برای شادی روح گلناز، خیال داریم چند تا زندانی رو آزاد کنیم.
انگار زمان می ایسته صورت زیبای گلناز با اون نگاه مهربونش میاد چلوی چشمام…  تمام تلاشمو میکنم که بغضی که داره خفه ام میکنه
رو قورت بدم، میدونم که اشکهای داغی که روی گونه ام میغلطه رو نمیبینه اما صدای
لرزونمو چه کنم که لامذهبو هیچ جوری نمیتونم صاف کنم… ای لعنت به من، و لعنت به
این بغض لعنتی … یه باره همه وجودم میشه بغض… اصلا دیگه صدام در نمیاد و اون
هم از اونور اشک میریزه… میگم خانوم قانعان، گلناز یه فرشته بود، یه دوست خوب و
مهربون… همین دیشب تو فیس بوک عکسشو دیدم و با خودم گفتم یادت به خیر گلناز چقدر
هر سال برای خرید شب یلدا برای خانواده ها مون کمکم میکردی  و دوباره همه ی وجودم میشه بغض…
قرار میشه که من تعدادی زندانی که به علت بدهی با مبالغ کم به زندان افتادند و
الان خانواده هاشون دچار مشکل هستند رو معرفی کنم بنابراین، این یه فراخوانه برای
همه شماهایی که اینجا رو میخونید هر کس زندانی میشناسه که بی دلیل و بابت بدهی به
زندان افتاده بهم خبر بده میتونه تو قسمت تماس با من مشخصات فرد زندانی و اسم
زندان و علت بدهی شو یا شماره تماس با خانواده اشو بزاره تا بعد از تحقیق  با آزاد کردن اون زندانی ها و برگردوندنشون به
آغوش خانواده روح گلناز عزیزم هم رها و شاد بشه …
* گلناز قانعان دوست جوان، زیبا ، خیر و مهربون من بود که پارسال بر اثر یک
سانحه تصادف در کانادا روحش به آسمون پرواز کرد…. برای شادی روحش دعا کنید
ممنونم.

پی نوشت:
ممنونم از ماری عزیزم ، الهه مهربون، اشکان مزارعی عزیز، دوست نازنینم نگار سهراب از
تورنتو  برای کمک مالی به خانواده های
نیازمندمون.
متشکرم از ندای نازنین برای کمک مالی برای خرید مواد غذایی برای چند خانواده
نیازمند.
متشکرم از هاله گل و آوای نازنین و محبوبه یوسفی گل از کانادا  برای هدیه پول برای خرید لوازم تحریر برای بچه
های نیازمند.
یه دنیا تشکر از پدر هاله و هدی برای تقبل چهاز دو تا عروس نیازمندمون، واقعا
نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم .
ممنونم از هاله و هدی نازنین و مادرشون برای هدیه پول برای خرید مواد غذایی برای
تعداد زیادی از خانوده های نیازمندمون.
و باز ممنونم از هاله برای تقبل شهریه یک دانشجو…
متشکر از علیرضا مردی از متروی عزیز برای هدیه یه گوسفند تپل به خانواده های
نیازمندمون.  
ممنونم از رضا فاضل مهربان و خانوم کدخدا زاده عزیز و سریرا کدخدا زاده مهربون  برای هدیه مبلغی پول برای دخترکی که سرطان داشت.
مقدار زیادی پول به حسابم اومده که نمیدونم چه کسانی و بابت چی به حسابم ریختند
تمنا میکنم هر کسی هر چقدر به حسابم میریزه با کامنت یا تو فیس بوک تو پیچ چند قدم
نزدیکتر به خدا یا با اس ام اس خبرم کنه تا بدونم این مبالغ به چه کسانی باید داده
بشه.

*** این دوستان عزیز که من بهشون اعتماد کردم و ندیده بهشون وام دادم الان گوشی
هاشونو خاموش کردن و من واقعا نمیدونم باید چکار کنم دوستان خوبم حتی اگه نمیتونید
قسطتتون رو بدید بهم خبر بدید. یادمون باشه که صندوق قرض الحسنه چند قدم نزدیکتر
به خدا مال من نیست  و با کمک آدمهایی بنا
شده که هدفشون گره گشایی بوده و اگه شما قسط هاتون رو بدید میتونم باهاش گره از کار
یه نفر دیگه باز کنم. پس امیررضای عزیز، خانم زمانی (اسم کوچک رو به قصد نمی
نویسم) ، آقای دریاباری، وبلاگ تاکسی تاکسی، خانم زینلی، خانم رسولی، و محسن عزیز
حتما با من تماس بگیرید.

پیج چند قدم نزدیکتر
به خدا رو در فیس بوک لایک کنید تا از به روز شدن اینجا با خبر بشین یا اون رو به
دوستانتون پیشنهاد کنید اینطوری حلقه عشق و کمک
به دیگران بزرگتر میشه…