رژا کوچولوی ما

من برای دومین بار خاله شدم… یه فرشته ی دو کیلویی با چشمهای معصوم این روزها مهمون خونه مون شده… همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد وقتی خواهرم برای سونوگرافی آخر رفت، دکتر گفت بچه تو دو هفته اخیر ، به علت کلسیفیه  شدن جفت ، رشد نکرده و تازه وزن هم کم کرده و باید سریع بستری  شی… این بود که مریم  بستری شد بیمارستان و دائم جنین چک می شد و وقتی حرکاتش کند شد به دنیا آوردنش. دختر کوچولوی ما بند ناف پیچیده بود دور گردنش و خیلی خدا بهش رحم کرد…
چون همش ۲۲۰۰ گرم بود تو آی سی یو نوزادن بستری شد و وقتی کمی بهتر شد و مرخص شد زردی گرفت و دوباره بستری شد… حالا هم همش ۱۹۰۰ گرمه…  خیلی مراقبت میخواد  …  این روزها خیلی درگیرشم و برای همین فرصت آپ کردن ندارم فقط اومدم یه سلامی عرض کرده باشم و بگم برای بهتر شدن حال نی نی مون دعا کنید. راستی همین جا از پرسنل پرستاری بسیار ماه بیمارستان کسری و دکتر طاهر ثابتیان عزیز که واقعا عین یه بابای مهربون تو این نه ماه به مریم انرژی مثبت می داد تشکر میکنم و دعا میکنم خداوند به آدم هایی که عاشق شغلشون هستن و این عشق رو بی هیچ توقعی نثار همه میکنن بهترین ها رو بده…

تو بیمارستان کسری موقعی که رفتم ملاقات خواهرم از یکی از نرس ها پرسیدم که مریم تو کدوم اتاق خوابیده، با مهربونی جوابمو داد و من یه دفعه احساس کردم زنگ صداش و برق نگاهشو می شناسم ازش پرسیدم دانشگاه آزادی بودی گفت آره چطور مگه؟ گفتم فکر کنم هم کلاسی بودیم من یاسمن رمضانی هستم که یه دفعه گفت وای یاسمن و ما بعد از ۲۲ سال هم دیگه رو دیدیم. دوست خوبم صفری پور عزیز تموم اون روزها نهایت محبت رو به مریم کرد همینجا از راه دور دستهای مهربونشو میبوسم.

  • این خانواده که تو شهرستان زندگی میکنن خیلی مشکل مادی دارن پدر سکته کرده و دستش هم شکسته و امکان کار کردن نداره و دو تا بچه مدرسه ای دارن…
  • ممنونم از ندای گلم برای هدیه مبلغی جهت خرید مواد غذایی برای ۷ خانواده نیازمند.
  • ممنونم از خانم زهرا ابوالحبیب برای هدیه یه گوسفند به خانواده های نیازمندمون.
  • ممنونم از خواهر گلم مریم برای هدیه مبلغی جهت خرید شیرخشک نوزادی که مامان نداره.
  • متشکرم از مریم قربانی عزیز برای کمک به خانواده های نیازمندمون.
  • یه دنیا تشکر از عقیق و میترای گل از امریکا برای کمک به بچه های نیازمند.
  • فرناز عزیزم ممنون بابت کمک جهت خرید جهاز نمیدونی چقدر عروسمون دعات کرد.
  • تنهایی عزیزم ممنونم بابت کمکی که به خانواده هامون کردی.
  • ماری گل دستت بابت پولی که برای خانواده های نیازمندمون ریختی درد نکنه
  • در خرداد ماه مبلغ ۱۵۰، ۲۵۰، و ۱۸۰ تومن به حسابم اومده لطفا هر عزیز ریخته خبرم کنه خصوصا اونایی که قسط میریزن…
ادامه مطب

بدون شرح

صدای گرم و مهربونش توی گوشم میپیچه. میگه باور کنید یاسمن جون انقدر زندگی بهم فشار آورده که نمیدونم چکار کنم. این دردهای لعنتی کلیه امونم رو بریده تازه بعد از چند سال درد و بدبختی کشیدن یه دکتر تشخیص اده که یه کسیت توی کلیه است که با خارج کردنش ممکنه این دردهایی که فقط با مسکن های خاص قابل تحمل میشن کاهش پیدا کنن. البته دکتر اینم گفت که ممکنه مجبور شیم کلیه رو هم خارج کنیم… و من الان اونقدر از نظر مالی در مضیقه هستم که برام امکان عمل نیست. از اونور صدای یه بچه میاد میگم صدای بچه تونه میکه آره صدای پسرمه اونم به خاطر اشتباه یه پزشک متخصص زنان و دیر به دنیا آورنش از دو ماهگی تشنج کرد تا الان که ۹ سالشه تحت درمان داروییه و متاسفانه چون رفتارهاش متناسب با سنش نیست نتونستم مدرسه ثبت نامش کنم و خودم تو خونه بهش هم فارسی هم انگلیسی رو یاد دادم . دکترش میگه اگه تلاشهای خستگی ناپذیر تو نبود الان این بچه این شرایط رو نداشت و چه بسا مجبور می شدی بفرستیش مدرسه استثنایی . اما الان فکر کنم دیگه سال دیگه بتونم بزارمش کلاس اول.
اون حرف می زنه از زندگیش ، از سختی های بیماری پسرش و تشنج های گاه و بیگاه پسرک که با دارو فعلا تحت کنترل شده، از دردهای وحشتناک خودش صحبت میکنه و  من فکر میکنم چقر مادر بودن، و زن خوب بودن در حالی که خودت چهار ساله دست به گریبان یه بیماری  ناشناخته ای سخته. خصوصا اگه درگیری مالی هم داشته باشی. با خنده میگه باور کن الان که دارم باهات حرف میزنم دور تا دورم کارتون ظرف و ظروفه، صاحبخونه خونه اشو میخواد برای دخترش و ما باید بلند شیم. میگم عزیزم برات بهترین ها رو آرزو میکنم و داستانتو تو وبسایتم مینویسم امیدوارم با کمک دوستام بتونیم یه کم از مخارج درمان تو و بچه رو بدیم. میگه اگه کسی پیدا بشه یه مبلغی بهمون وام هم بده شاید بتونیم یه کم از این بار سنگین رو تحمل کنیم…..

تلفن رو قطع میکنم و چند دقیقه بعد شعری بسیار زیبا از سروده های خودش رو برم اس ام اس میکنه میگه این شعر هدیه من به تو که روز مادر هدیه بدی به مادرت… دلم می گیره یه شاعر خوب، یه مامان سخت کوش و یه زن مهربون….

* این دختر خانوم مهندسی صنایع خونده و دنبال کار میگرده.
* این دختر ۲۷ ساله که توی کما بوده الان برای جراحیش سه میلیون برای عملش احتیج داره…..
*این عروس که  سادات و تو شهرستان زندگی میکنه  گاز و فرش و یخچال نداره، به محض این که این سه قلم جور شه میتونه زندگیشو شروع کنه…

** ممنونم از علیشاه صمدی عزیز برای هدیه یه ماشین لباسشویی به خانومی پیر که بر اثر سوختگی تو خونه بستریه…
** متشکرم از مژده گلم برای هدیه مبلغی پول به بیماری نیازمند.
**مریم مشایخی عزیزم ممنونم بابت پولی کگه برای خانواده های ینازمندمون ریختی .
** متشکرم از دوست خوب ندیده ام آزی عزیز بابت هدیه یه مونتیور به دانش آموزی نیازمند.


ادامه مطب

این مطلبو یکی از دوستانم که در مورد این جوون تحقیق کرده برام فرستاده
این جوان ۲۷ ساله حدود ده سال پیش در اثر برق گرفتگی از طبقه اول به پایین پرت میشه و گردنش آسیب میبینه در ضمن در اثر جابجایی نا صحیح و عجولانه دچار قطعی نخاع میشه . مدت خیلی زیادی در بیمارستان بستری بوده و با زخم بسترهای زیادی دست به گریبان . بالاخره بعد از چند سال دکتری در بیمارستان اختر پایش را عمل میکنه و ظاهرا در اثر یک اشتباه رگی را که از لگن به پایین خون رد و بدل میکرده را قطع کرده و به هرحال در اثر این اشتباه در مدت چند ماه پای این جوان متورم شده و به ۵۰ کیلو میرسه که تحمل ناپذیر بوده …پزشکان مجبور به قطع پای این جوان از ناحیه لگن می شوند در حالیکه پای دیگر نیز بدون حرکت بوده و در حال حاضر انگشتان دو دست این جوان بصورت تا شده مانده و کارآیی ندارد . خانواده این جوان شامل یک پدر بازنشسته و مجروح شیمیایی و مادری که دچار دیابت است در کیانشهر در یک خانه استیجاری زندگی می کنند. هزینه های فیزیوتراپی این جوان بسیار بالاست . این جوان نیاز به یک ویلچر مخصوص قطع نخاعیها دارد و همچنین نیاز به حمایت .

* ممنونم از ساحل عزیزم  و ماری گلم برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
*یه عالمه تشکر از آناهیتای عزیزم برای هدیه  مبلغی پول برای شهریه دختری که شرایط بد مالی  بود.
*ممنونم از ریحانه ی عزیزم برای هدیه  مبلغی پول برای بچه های یتیم.
*متشکرم از فریده عزیز برای هدیه مبلغی پول برای نیازمندان.

** در اردیبهشت  ماه ۱۵۰ تومن پول به حسابم ریخته شده لطفا هر کی ریخته خبر بده بابت چه چیزی باید خرج بشه.

ادامه مطب