بدون شرح!

تا به حال اون منطقه نرفتم و اصلا با آدرس آشنایی ندارم پرسون پرسون میرم تا به خونه شون میرسم. تو یه کوچه، یه خونه قدیمی . در رو میزنم و همسایه بالایی در رو باز میکنه. از اون خونه قدیمی هاست که دو اتاق بالا داره و دو تا پایین. دو تا اتاق پایین مال مینا ایناست. بچه ها خونه نیستن و مادر منو راهنمایی میکنه به اتاقی که همه وسایلش شامل ۴ تا مبل داغون و یه میزتلویزیون و یه تلویزیون قدیمیه… کنار اتاق، دیوار یه فرو رفتگی داره که مادر لباسها رو توش آویزون کرده و با یه پرده حریربنفش اون به ظاهر کمد رو! از اتاق جدا کرده. دیوارهای اتاق به خاطر نم تکه تکه کنده شده است….
 نگاهی به نوزادی که تو بغلشه میندازم و میگم : گشنشه انگار …میگه چه کنم خانوم اینم شده وبال گردنم. رفتیم برای پدرم زن گرفتیم که ازش نگه داری کنه. زنه حامله شد و بعد از زایمان بچه رو ول کرد و رفت شهرستان. بچه افتاد گردن من! هر چی به پدرم میگم بیا بدیمش بهزیستی قبول نمیکنه. من بدبخت با ۴ تا بچه و یه شوهر بیکار به زور میتونم شکم خونواده رو سیر کنم، حالا اینم شده برام یه دردسر ، جور کردن شیر خشک و لباسش یه طرف، دو تا انگشتش دستش هم چسبیده به هم که باید جراحی بشه  … صبحها میدمش به دختر بزرگه که مدرسه اش تموم شده یا به طبقه بالایی نگهش میدارن تا من بتونم برم خونه های مردم کارگری…
نگاهی به گوشه خونه میندازم یه ماشین لباسشویی قراضه که موتور هم نداره با کوه رختی که روشه به آدم دهن کجی میکنه ، انگار میگه خدا روشکر که من موتور ندارم چون حال شستن اینهمه رختو ندارم!…
میگم میشه اون اتاق رو هم ببینم؟ میگه بله بفرمایید. اون اتاق شامل یه دراور قدیمی و کهنه است با یه میز کامپیوتر قراضه و یه کیس. میگه این کامپیوتره که پارسال بهمون داده بودین تلویزیونش سوخت… میگم باشه اگه بتونم یه مونیتور براتون جور میکنم. گوشه اتاق به لوله گاز به یه چراغ گاز یه شعله وصله میگم این چیه؟ میگه شبها اینو تو اتاق بچه ها روشن میکنم!!! که سردشون نشه. میگم این که خطرناکه ! میگه آخه بخاری نداریم!
بعد میریم تو آشپزخونه. یه فریزر سوخته که خالیه و یخچال قراضه ای که توش فقط یه بسته گوشته که از گوسفندیه که هفته پیش به لطف مریم عزیزم عقیقه کردیم و یه بسته شو دادیم بهشون… و توی یه قابلمه یه چیزی شبیه آبگوشت تو یخچاله … واسلام!  یخچال عین کمد خالیه…
نگاهی به نوزادی که تو بغلشه میکنم. بچه گرسنه است و دنبال سینه میگرده… یه مقدار از پولی که دوستهای گلم هفته پیش برای تهیه لوازم تحریر دادن ، بهش میدم و میگم فعلا اینو برای بچه ها کتاب دفتر بخر تا ببینم چه میکنم. با خجالت میگه کاش می شد کفش بخرم باهاش آخه بچه ها کفش ندارن…. میگم اونم جور میشه  انشالله…
از در میام بیرون. فکر میکردم اینجور خونه ها  فقط تو فیلمهان… تموم زندگی این خانواده رو هم صد هزار تومن هم نمی ارزه…. یاد این میفتم که میگه مینا دانشگاه قبول شد اما خوب چون آزاده نمیتونیم شهریه بدیم …

تو خیابون قدم میزنم، باد خنک میخوره به گونه هام و باعث میشه اشک گرمی که رو گونه ام می غلطه رو بیشتر احساس کنم… خدای من! اینهمه تفاوت بین آدمهایی که نمیدونن چطور ثروتهای بی حد و حصرشون رو با خریدن برجهای چند میلیاردی و زمین های چند صد هکتاری و…. پنهان کنن با آدمهایی که حسرت داشتن یه بخاری کهنه دارن!
اشکهامو پاک میکنم، سعی میکنم به جای فکر کردن به غم و غصه به این فکر کنم که من در سرتاسر این دنیای بزرگ فرشته هایی رو دارم که هرگز تنهام نذاشتن فرشته هایی که انگار اومدن رو این کره خاکی تا با کمکهاشون دلی رو شاد کنن و آرزویی رو برآورده…

 *ممنونم از مردی از متروی عزیز و پدر مهربونش  برای هدیه یه گوسفند خیلی تپل به خانواده های نیازمندمون.
*ممنونم از مریم انوری عزیزم برای هدیه یه گوسفند عقیقه (از طرف یه دوست) به نیازمندهامون.
*متشکرم از محبوبه یوسفی گلم از کانادا برای هدیه مبلغی پول جهت خرید لوازم تحری برای بچه های نیازمند.
*ممنونم از فاطمه و محمد عزیز برای پرداخت کل شهریه دخترکی که به دانشگاه بدهکار بود، همچنین کمک به خانواده نیازمند دیگه ای …
*متشکرم از محمد عزیز برای هدیه مبلغی پول برا ی نیازمندهامون.
*ممنونم از خواهر عزیزم مریم برای هدیه مبلغی پول برای نوزادی که شیرخشک نداشت.
*یه دنیا تشکر از معصوم بختیاری عزیز برای هدیه کفاره و فطریه اش …
*ممنونم از دوست خوبم دکتر یسری جهانگیری برای معرفی یه جراح برای این نوزاد. (یسری جون دکتر جراح گفتن  جراحی باید یک سالگی انجام بشه)
*ممنونم از علیرضای عزیز برای هدیه مبلغی پول به نیازمندهامون.
**این خانواده که توی سبزوار زندگی میکنن تلویزیون ندارن…
** این مادر و دختر که قبلا سرایدار بودن الان خیلی محتاج مالی هستن …
در تاریخ ۸ مهر ۶۰۰ تومن ریخته شده به حسابم هر کی محبت کرده پول رو ریخته بگه این پول باید صرف چه کاری بشه؟

ادامه مطب

تربیت نا اهل را …..

یکی از بچه ها میاد و میگه خاله پسرتون با شاخه درخت ما رو میزنه… مادر انگار که پسرش داره شاهکار میکنه میگه: خوب شما هم یه شاخه بردارید اونو بزنید!!!
نیم ساعتی میگذره و بچه ها میان دوباره شکایت پسرک رو میکنن که اونا رو میزنه.. مادر بیخیال نگاهی به پسرش میکنه که داره بچه ها رو میزنه و میگه عزیزم به من ربطی نداره مگه اون موقع که خوش هستین میاین پیش من بگین ما خوشیم!!! برا همینه که میگن وسط دعوا نون و حلوا خیر نمیکنن!!!
بچه ها نا امید میرن و پسرک فاتحانه نگاهی بهشون میندازه که دیدین شکایتتون فایده نداشت! …
نگاهی به موهای های لایت شده مادر و ناخنهای فرنچ مانیکورش میندازم… از ظاهر و لباسهای تنش پیداست که در شرایط بسیار مرفهی زندگی میکنن اینو البته از لباسهای مارک دار بچه هم میشه به راحتی تشخیص داد، اما چه فایده فقر فرهنگی درشون بیداد میکنه…

به پسرک که تازه ۸ سالشه نگاه میکنم داره اون وسط جولون میده و مادرش اصلا تو یه دنیای دیگه است… فکر میکنم داریم کجا میریم؟ امیدوارم این نسلی که دارن اینجوری تربیت نمیشن!!!! فردا دمار از روزگارمون در نیارن !

*این کارخونه به یه آقای لیسانس یا فوق دیپلم معماری و یه اوستاکار نجار یا فوق دیپلم چوب برای کار در کارخونه نیازمنده کارخونه تو خرم دشت جاجروده جا برای زندگی هم میدن و بیمه هم میکنن.
*این دختر خانوم که پدر هم نداره داره میره خونه ی بخت و جهاز نداره…
* این نی نی چند وقت دیگه به دنیا میاد و چون مادرش کسی رو نداره و خودشون هم فقیرن نی نی مون سیسمونی نداره (منظورم یه سیسمونی خیلی ساده است مثل لباس و وسایل اولیه)
* اگه کابینت نو خریدین و کابینتهای قبلی تونو نمیخواهید به من بگین.
*این خانواده تلویزیون ندارن!

* ممنونم از سیدای عزیزم و آقای خسرو بیگی مهربان برای کمک به نوزاد بی مادرمون.
*ممنونم از فریده عزیزم و مریم قربانی و الهام  مهربون و آرام گلم و اشکان مزارعی عزیز  برای کمک به نیازمندهامون.
*متشکرم از ندای عزیزم  برای کمک جهت تهیه مواد غذایی برای ۷ خانواده بی سرپرست و هدیه مبلغی پول جهت خرید لوازم اول مهر
*ممنونم از لیلا مامان مارتیا و محمد عزیز  برای کمک جهت خرید مهرماه
* این خانواده که وضع خوبی داشتن و الان ورشکست شدن نیاز به ۵۰۰ تومن پول دارن.
*این پیرزن که تنها هم هست تو خونه اش تلویزیون نداره.
*این دختر خانوم که درشرایط نامناسب مالی هست معماری دانشگاه آزاد قبول شده اما به خاطر نداشتن پول جهت ثبت نام نمیتونه بره دانشگاه… پارسال هم نرم افزار قبول ش دو نتونست بره.
*این آقا که تحصیلداره دنبال کار میگرده.

در این تاریخ ها این مبالغ به حسابم ریخته شده ممکنه هر کی  ریخته بگه باید به کی بدم؟ ۱۲ شهریور دو تا ۵۰ تومن ، ۱۴ شهریور ۱۰۰ تومن،۱۷ شهریور  ۱۰۰تومن ،۲۱ شهریور ۳۰ تومن، و ۳۰ شهریور ۶۰ تومن …. ممنونم و دستهای همه تون رو به پاس اینهمه مهربونی خالصانه به گرمی می فشارم…

ادامه مطب

مهر و ماه مهربانی

چشماش روی کوله پشتی که عکس سیندرلا روش خودنمایی می کنه مات میمونه… دستهای مادرشو میکشه و با نگاه ملتمسانه میگه : اینو بخر. مادر نگاهی به قیمت کوله پشتی میندازه و با بغض فروخورده میگه فروشی نیست… و دست دخترک رو میگیره که برن . دخترک اما انگار پاهای کوچکش رو به زمین میخ کردن! تکون نمی خوره و با التماس به مادرش میفهمونه که میدونه مادر دروغ میگه… مادر اما ، که هزار درد در سینه داره انگار که میخواد تلافی تموم دردها رو سر کوله پشتی خالی کنه دستهای دخترک رو محکم تر میکشه و میگه میخرم اما از اینجا نه! این گرون فروشه…. مادر با سرعت قدم برمیداره و دخترک تقریبا دنبالش کشیده میشه …. پله رو نمیبینه و میخوره زمین… و زمین خوردن بهونه ای میشه تا بغض فروخورده شو با اشک بریزه بیرون. مادر با گوشه روسریش اشکهای دخترک رو پاک میکنه بوسه ای عاشقانه به روی گونه از اشک خیس دخترک میگذاره و با این که میدونه درد دخترک از کجاست میگه: خیلی درد داری ؟ و دخترک هم که پله بهترین بهونه رو دستش داده میگه خیلی و بغضش میترکه… تمام راه اما سیندرلای کوله پشتی رهاش نمیکنه چند روز دیگه اول مهره و دختر قصه ما باید با همون کیفی که وقتی به دستش رسید زیپش پاره بود و عکس یک ماشین روش دهن کجی میکرد بره مدرسه…
*ممنونم از علیشاه صمدی و طناز عزیزم برای هدیه مبلغی پول جهت جراحی دخترک پست پیش…

*ممنونم از علی فاضل عزیز و نازنین اولیایی جهت هدیه مبلغی پول برای خرید شیر خشک برای نوزاد دو ماهه بی مادری که گرسنه مونده…
*متشکرم از خانوم صادقی برای هدیه مبلغ زیادی کفاره جهت خانواده های نیازمندمون.
*یه دنیا تشکراز محمد عزیز برای هدیه یه دست مبل یه ست نهارخوری یه دراور و یه بوفه سه تکه به خانواده ای که پدر نداشتن و این وسایل زندگی پر از غمشون رو رویایی کرد.
*متشکرم از آی تک عزیزم برای هدیه کلی لباس به خانواده های نیازمندمون.
*ممنونم از فاطمه نازنین ، مریم علوی عزیزم، مهسای گلم، ریحانه عزیزم برای هدیه مبلغی پول به دخترک پست پیش …
*متشکرم از زهره و محمد و محیای عزیز برای هدیه مبلغی پول جهت نیازمندهامون. در تاریخ ۱۲ شهریور و ۱۷ شهریور مبالغی به حسابم ریخته شده که نمیدونم کدوم دوستان و برای چه کسی ریختن تمنا میکنم کامنت بگذارید تا بدونم این ۴ سری پول باید به چه کسانی داده بشه ..

** عروسی دارم که پدر نداره و جهاز هم نداره و ….
** این خانوم که فوق لیسانس حسابداری هست دنبال کار میگرده.
** این دختر خانوم برای شهریه دانشگاهش مونده…
** این آقا پسر دانشگاه قبول شده و برای شهریه اش مشکل داره.
** این عروس ما فرش و رختخواب نداره…
** این دختر خانوم که  در رشته برنامه ریزی شهری مقطع کارشناسی در دانشگاه شهید بهشتی و در کار شناسی ارشد برنامه ریزی شهری دانشگاه تربیت معلم تهران تحصیل کرده دنبال کار میگرده .

آخر شهریور  میخوام برای بچه های اون خانواده هایی که نیازمند هستند کیف و لوازم تحریر بگیرم یا مبلغی بدم که بتونن کفش و مانتوی نو برای مهر ماه بگیرن اگه کسی دلش میخواد کمک کنه خبرم کنه.

ادامه مطب