p4c یا فلسفه برای کودکان

روز اول وقتی برنامه کلاسی شو آورد  خونه و دیدم از شطرنج و موسیقی خبری نیست و به جاش یه درس دارن به نام p4c  که اصلا نمیدونم چیه و lego و خلاقیت. با خودم گفتم حیف. من واقعا دلم میخواست اشکان موسیقی و شطرنج داشته باشه. بعدا تو جلسه مدرسه شون گفتن که پی فور سی ، فلسفه برای کودکانه     philosophy for children   اما همون موقع هم من فکر کردم که یه بچه ۶ ساله چه میفهمه فلسفه چیه. اما دیشب وقتی اشکان یه بحث رو تو جمع ۴ نفره مون به خوبی اداره کرد کفم برید و فکر کردم عجب چیز جالبی! 

از کنارش رد میشدم که گفت مامان شیطان وجود داره؟ گفتم: شما چی فکر میکنی؟ گفت من از شما پرسیدم نظر شما چیه؟ بعد رفت یه کاغذ  A4 آورد و یه طرف یه فرشته با بال کشید و اونورش یه چیزی شبیه شیطون تو کتاب داستانها و گفت به این نگاه کن و در موردش فکر کن. با من بحث کن و بهم ثابت کن که وجود داره یا نه. گفتم خوب ما که شیطان رو نمی تونیم ببینیم. گفت  خوب دلیلی نداره جهنم رو هم نمی تونیم  ببینیم! بعد برگشت خیلی جدی بهم گفت میدونی ثابت کردن یعنی چی؟  گفتم یعنی چی؟ گفت  یعنی انقدر دلیل بیاری که من حرفتو قبول کنم! بعد رو کرد به رامین و گفت رامین بچه گی هات هیچ صدایی تو گوشت نمیومد که بگه مثلا این  بچه رو کتک بزن؟ رامین گفت چرا. گفت خوب چکار میکردی؟ رامین گفت ببین باباجان آدم باید وقتی…. کلام رامین رو قطع کرد و گفت ببین بابا بزار من بگم هر صدایی که تو گوشمون میاد در موردش فکر می کنیم و اگه کار درستی بود بهش عمل میکنیم!!! بعد عکس فرشته رو نشون داد گفت این شیطانه. اونم یه فرشته خوب بوده اما چون کارای خوب نکرده خدا  تبدیلش کرده به این یکی که زشته. بعد میگه خوب نگار حالا نوبت شماست که نظرتو بگی اما اول در مورد حرفی که می خوای بزنی فکر کن. نیم ساعتی بحث رو میگردونه و…
میگم اشکان جان ساعت ۸ شده و باید دیگه بخوابیم. میگه باشه ببین مامان،  حالا شما وبابا و نگار از امروز تا دفعه دیگه که با هم بحث کنیم! باید در مورد خدا، بهشت ، جهنم، شیطان، فرشته، و گولی بولی!!! که دوست شیطان  هست و بچه ها رو گول میزنه  فکر کنید تا در موردشون بحث کنیم!

با خانم مینو کبریایی معلم درس p4c شون صحبت میکنم. کلاسهای این درس برای این که فرصت بحث باشه ۸ نفره است و انتهای بحث بازه. یعنی حتی معلم هم نمیگه این کار درسته یا غلط، این وجود داره یا نه. و اینطوری ذهن بچه درگیر جواب پیدا کردن میشه… به نظرم p4c فوق العاده است. ضمن این که معلم p4c شون هم فوق العاده است… گرچه اینجا رو نمیخونه اما همینجا دستهای مهربونشو میبوسم.
*میدونم که یه روزی وقتی اشکان بزرگ شه  اینجا رو میخونه و شاید اون روز من دیگه زنده نباشم (بابا وقتی پیر پیر پیر شدم!)  بنابراین دلم می خواد بدونه که معلم کلاس اولش خانم جماعت لو یه فرشته است و من فکر میکنم آدم باید تا آخر عمرش اسم معلم کلاس اولشو فراموش نکنه. من که تا ابد مدیون تمام تلاشهای عاشقانه این معلم هستم و میدونم که هیچوقت نمیتونم اینهمه عشقی رو که خالصانه نثار روح اشکان میکنه جبران کنم.

  • ممنونم از مهتاب عزیزم برای هدیه یه بخاری به یه خانواده نیازمند.
  • در تاریخ دوم دی مبلغی ریخته شده به حسابم ، کدوم عزیزی محبت کرده؟
  • میگه تو این هوای سرد که سوز تا استخون آدم هم می سوزونه  این بچه ها که از اول ابتدایی تا دبیرستانی توشون هست تن پوش گرم ندارن. این بچه ها مال خانواده های مختلف هستن که تو یه روستا در شمال (مازندران) نزدیک متل قو زندگی میکنن.از روزی که این حرفو بهم زده وقتی میرم بیرون و حسابی خودمو می پوشونم عذاب وجدان میگیرم!  لباس گرم در حد نو، یا مبلغی که بشه براشون لباس گرم تهیه کرد…..
  • بازم یه خانواده دیگه بخاری ندارن.
  • این خانواده آبگرم کن ندارن  من نمیدونم چطور حمام میرن!
  • این خانواده یخچال ندارن.

کار پژوهشیم تو منطقه رتبه اول رو آورد امروز در همایش معلمان پژوهنده تو سالن اجتماعات صدا و سیما همایش داریم اگه تندیس بلورین گرفتم! در موردش مینویسم!

 

ادامه مطب

وبلاگ نویس خل!

با سام خدایاری قرار داریم. قراره برای نیازمندهامون غذا بیاره. میگم هر وقت رسیدید نزدیک مدرسه زنگ بزنید منم بیام. در حالی که دارم تند تند مقنعه مدرسه مو اوتو میکنم و مانتومو می پوشم  ویه ریز هم دارم به اشکان میگم حاضر شدی؟ و اونم هی میگه تو رو خدا همین یه ذره از کارتونم رو ببینم! سام زنگ میزنه که نزدیکیم و تا من بیام دور کلاهم بچرخم زنگ میزنه که رسیدیم! میگم شما در بزنید سرایدار بیاد غذاها رو خالی کنید تا من بیام. میگه نه منتظر میمونیم.
 میخوام از در بیام بیرون که میبینم وای دکمه های مانتومو بالا پایین بستم تندی دکمه ها رو باز میکنم و دوباره میبندم.
.
.
از
ماشین پیاده میشیم، دو نفر دارن از وانت غذاها رو خالی میکنن نمیدونم کدوم سامه. به هم معرفی میشیم یکی شون باجناق سام هست. وقتی احوالپرسیمون تموم میشه نگاهم میفته به مقنعه ام! انقدر تند تند حاضر شدم که مقنعه ام پشت و رو سرمه! تندی میدوم تو مدرسه و مقنعه رو درست میکنم و میام دم ماشین می ایستم تا غذاها خالی میشه و با سام و با جناقش که حسابی خسته شدن و هنوز که ساعت ۵ هست نهار نخوردن خداحافظی میکنم و میام تو. وسطهای پخش کردن غذا هستم که فرزانه میاد و میگه خانوم رمضانی ببخشید فکر کنم دکمه های مانتوتون  رو بالا پایین بستید! از پشت میز بلند و میشم و به خودم نگاه میکنم! آره ! میزنم زیر خنده و میگم فرزانه الان آقای خدایاری میگه خدا چه خلهایی رو وبلاگ نویس میکنه! یه مانتو مقنعه بلد نیست سر کنه!

ممنونم ازمریم انوری گلم برای این که واسطه خیر شد و برامون کلی عدس برنج و روغن فرستاد.
متشکرم از لیلا مامان مارتیا برای هدیه مقداری گوشت خورشتی و چرخ کرده به نیازمندهامون. (کلی سورپرایز شدن خانواده هامون.)
ممنونم از معصوم عزیزم برای هدیه مقداری لباس به نیازمندهامون.
یه دنیا تشکر از زهرای گلم برای پیگیری مشکلات نیازمندهامون.
ممنونم از نوشین دوستداشتنی برای هدیه مقداری پول به دختر بچه ای که از داشتن پدر و مادر محرومه.
ممنونم از نازگل عزیزم برای هدیه مبلغی پول که هر ماه به حساب یه  خانواده  نیازمند میریزه.

 وسایل شب یلدا برای سی خانواده نیازمندمون با کمک شما عزیزان : به تعداد نفرات خانواده ماهی قزل آلا و انار ، مرغ، گوشت و آجیل عالی دادیم، کلی خنده رو لبها نشوندیم و کلی دلها رو اون شب شاد کردیم. ممنونم از فرشید ملکان عزیز وشمسای نازنین ، علی خالقی، علیرضای خوبم، خواهر گلم مریم و شهرام  عزیزم،علیشاه صمدی و طناز نازنینم، ایده گلم، معصوم بختیاری عزیزم، فتاح جبلی عزیز، پری علی نژاد نازنین، شهریار دوایی، چلوکبابی رفتاری شعبه علامه جنوبی،  سودابه عربشاهی عزیزم، همکارهای خوبم فاطمه جمشیدی و ندا قویدل، خانوم صادق نژاد عزیز که با کمکهای نقدی شون به من این فرصت رو دادن که یک شب یلدای دیگه رو برای آدمهایی که اصلا شادی تو زندگی هاشون جایی نداره به شبی پرخاطره و شاد تبدیل کنم ، با آرامش سرم رو بزارم رو بالشم و باز گرمای لبخند خدا روتو همه وجودم حس کنم. دستهای مهربون و بخشنده همه تون رو به گرمی میفشارم و امیدوارم که خداوند برکت رو تو زندگیتون بیشتر و بیشتر کنه و همیشه زندگی تون لبریز سلامتی،عشق، آرامش و ثروت باشه…

 *این دخترک که نه پدر داره نه مادر و همش نوزده سالشه برای پول پیش خونه اش نیاز به ۵۰۰ هزارتومن پول داره، تا صاحبخونه  عذرشو نخواد.
*ین خانواده بخاری ندارن.
*این خانوم که نون آور خونه است وشغلش پاک کردن سبزی و …. یخچالش سوخته.

 

ادامه مطب

فراخوان یلدا

علیشاه  زنگ میزنه و میگه شماره حساب بده واسه شب یلدا پول به حسابت بریزم. کلی خوشحال میشم. قطع که میکنم  نگاهی به تقویم گوشیم میندازم. وای!!! باورم نمیشه امروز ۲۷ آذره و تا سی ام یعنی شب یلدا همش سه روز فرصت دارم. از فکر این که میرسم به همه کارهام یا نه سردرد دو روزه ام خوب میشه! هزار تا فکر تو ذهنمه و معلومه که دیگه این وسط جایی برای میگرن عزیزم نیست! باید برم ببینم الان آجیل کیلو چند شده میدونم که حتما نسبت به پارسال خیلی گرون تر شده. حداقل باید ۴۵ کیلو آجیل بگیرم  و چیزی حدود ۱۲۰ تا ماهی قزل آلا و لابد ۴۵ کیلو گوشت و ۳۰ تا مرغ و اگه پولم برسه انار. آره باید حتما انار بگیرم وگرنه علیرضا (برادرم) کله مو میکنه اونه که هر سال تاکید میکنه که انار یادت نره… وای باید به ندا و فرشاد زنگ بزنم ببینم چقدر کمکم میکنن. فکر نکنم پولم به همه این خرید ها برسه! خدا کنه برسه. تو ذهنم دنبال آدمهایی میگردم که تو این چند ساله برا خرید شب یلدای سی خانواده نیازمندمون کمکم کردن. باید به همه شون زنگ بزنم و ببینم امسال چقدر کمک میکنن… خیلی کار دارم خیلی … خیال داشتم امروز بشینم سوالهای امتحانات دی رو تایپ کنم ولی با این وصف اصلا الان نمیتونم. چشمامو میبندم. صحنه های لذت بخش پارسال میاد جلوی روم. مادرهایی که میدونم همه امیدشون به اینه که سفره شب یلداشونو ما رنگین کنیم. چقدر پارسال محیط لبریز انرژی مثبت بود. انقدر همه از اون همه خوراکی جورواجور شاد میشدن که حد نداشت و من شب،  وقتی خسته سرمو گذاشتم رو بالش که بخوابم لبخند رضایت خدا رو حس کردم. یه جورایی همه وجودم غرق لذت بود. چقدر خوشحال کردن آدما لذت بخشه، چقدر انرژی مثبت داره، خدایا ازت ممنونم، از این که منو با بهترین بنده هات آشنا کردی، این که مهربون ترین و دوستداشتنی ترین فرشته هاتو سر راهم قرار دادی، این که خواننده های اینجا یکی از دیگری با محبت تر و انسان ترن  و این که سالهاست منو لایق این همه عشق و اعتماد دونستی. چاکرتم خدا…..
این پست  و این پست  و این پست در مورد شب یلداست اگه دوست داشتید بخونید.

درتاریخ  ۲۲و ۲۳ و ۲۷ آذر مبلغی به حسابم ریخته شده که نمیدونم چه کسایی محبت کردن و پول رو باید به کی بدم. لطفا کسایی که محبت کردن پولو ریختن کامنت بزارن و بهم خبر بدن ممنونم.

ممنونم از دوست خوبم سام خدایاری برای هدیه ۱۵۰ تا قیمه عالی به خانواده های نیازمندمون. سام عزیز انقدر دیدارمون عجله ای شد که فرصت نکردم ازت درست و حسابی تشکر کنم یه دنیا ممنون…
ممنونم از برادر گلم علیرضا و دوستهای نازنینش فرشید ملکان و علی خالقی برای هدیه مبلغی پول جهت خرید لوازم شب یلدا.
متشکرم از علیشاه صمدی عزیز و طناز گلم برای کمک مالی جهت خرید لوازم شب یلدا.

این خانواده تو این هوای سرد آب گرمکن ندارن.

ادامه مطب