نمونه

با ناراحتی میره تو دفتر مدیر و با عصبانیت گله میکنه که چرا اون رو به عنوان معلم نمونه انتخاب نکردن!… بعد به جای این که رفتارهای خوبشو که باید بر اساس اون  نمونه میشده ، bold  کنه شروع میکنه به تخریب کسانی که جزو ده نفر اول تو لیست معلم نمونه بودند.  یکی از اون بد اقبال ها هم منم! (حالا خوبه جزو  ده نفر اول بودم اگه واقعا اول شده بودم چی! لابد واجب القتل میشدم.) 
 در نتیجه به مدیرمون میگه: مثلا یاسمن چه کار مفیدی میکنه تو این مدرسه! برداشته مدرسه رو کرده گدا خونه! هی کمک به این کمک به اون!
یا خانوم فلانی با اون حجابش باید بشه معلم نمونه؟ یا فلانی….

وقتی حرفهاشو میشنوم خنده ام میگیره… تو دلم میگم خدایا کسانی که حتی به کوچکترین گفته هاتم عمل نمیکنن تازه ادعاشون هم میشه؟ کسی که به راحتی پشت دیگران حرف میزنه ، خیلی راحت گناه همه رو میشوره و … باید بشه معلم درسی که شاخص ترین مسئله توش شناخت خداست؟ 
آخرشم دستشو میزاره رو قران و به مدیرمون میگه سپردمت به همین قران که خودش جوابتو بده که حق و نا حق کردی!!!
چشمهامو میبندم و براش دعا میکنم. دعا میکنم که خداوند بهش آرامش بده، درایت بده، از حسادتش کم کنه و از  قرانی که  میخونه کمی هم آگاهی خودش بگیره! حالا خوبه به معلم نمونه جواهر و بنز الگانس نمیدن! دیگه سی هزار تومن پول که باهاش دو کیلو گوشت هم به زور میشه خرید چیزیه که آدم به خاطرش قران رو واسطه کنه؟! یادمه سال اولی که نمونه شدم بهمون ۵ متر پارچه  چادری دادن و ۶ تا لیوان! و البته یه لوح تقدیر! خوب حالا پیشرفت کردن پولش رو میدن هر کی به سلیقه خوش بره واسه خودش کادو بخره!

نتیجه گیری اول: کار مفید یعنی غیبت کردن و زدن پشت دیگران!
نتیجه گیری دوم: حل کردن مشکلات مالی و گره گشودن از مشکلات خانوادگی بچه ها جزو کارهای زشت و ناپسنده کما این که خداوند بارها و بارها در قران به اون اشاره کرده!
نتیجه گیری سوم: ادب از که آموختی از بی ادبان!!!!!
نتیجه گیری چهارم: اگه نمیتونی خوب باشی همه تلاشتو بکن که دیگران رو بد جلوه بدی!
نتیجه گیری پنجم: آدمهای ….!!!  بیب…. بیب … بیب…. !

 *این خانوم پیر که فلج هم هست و کسی رو جز پسرش که فقط ماهی ۲۰۰ تومن در آمدش هست نداره برای خرج عمل چشمش که داره کور میشه نیاز به ۴۰۰ تومن داره.
*این آقای راننده تاکسی گیر سیصد تومنه که بتونه ماشینشو از تعمیرگاه در بیاره و بتونه خرج زندگی و بچه هاشو بده خصوصا که بچه ۶ ساله عقب مانده ذهنی داره که باید توان بخشی بشه…  اگه لباس بخشیدنی برای این دختر بچه ۶ ساله و برادر دو قلوش دارید بهم خبر بدید.
* برای این دخترک ۱۹ ساله ای که بر اثر تصادف خورد و خاکشیر شده و تو بیمارستان امام بستریه و پدر هم نداره و مادرش هم کارگره و نیازمند دعا کنید.  
*این خانوم که دیپلم نداره و سرپرست خانواده است و راننده ماهری هم هست میخواد معلم رانندگی شه کسی اشنا نداره؟ 
*این پسرک هم که نون آور خانواده است دنبال کار میگرده

 در تاریخ ۱۹ و بیستم بهمن پول به حسابم ریخته شده فرشته های نازنین که این محبتو کردن باید پول رو به کی بدم؟

ممنون از ماری عزیزم بابت کمک مالی  به بچه ای یتیم…
ممنون از همای نازنین برای کمک نقدی به نیازمندهامون.
ممنون از اعظم مهربون و  استاتیرای نازنینم برای هدیه گوشت به خانواد های نیازمندمون.

داریم میریم مسافرت ممکنه نتونم کامنتها رو جواب بدم برگشتم جواب همه رو میدم.

ادامه مطب

شیرینی زنجبیلی

 وقتی دختر عمه ام (پریسا ) بهم گفت که دستور این شیرینی خوشمزه رو دوستش از تو کارتون یاد گرفته باورم نمیشد انقدر خوشمزه باشه.  هیچوقت فکر شم نمیکردم دستور شیرینی که توی کارتون یه خرس به یه خرس دیگه میده انقدر خوشمزه باشه! فکر میکردم دستور آشپزی تو کارتونها همینجوری الکیه!  باید برم کتاب پی پی جوراب بلندم رو پیدا کنم و کلوچه ای که پی پی جوراب بلند می پخت رو بپزم و به کودک درونم که همیشه عاشق این کتاب خصوصا فصل کلوچه پزیش بود یه کیف اساسی  بدم…

                          

این شما و این دستور شیرینی زنجبیلی کارتون خرس مهربون کادوی مهربونی های خالصانه تون

مواد لازم
شیر یک چهارم پیمانه                                                        آرد دو و نیم پیمانه
شکر نصف پیمانه                                                              بیکینگ پودر ۱ قاشق چایخوری  
کره ۱۲۵ گرم                                                                    زنجبیل نصف قاشق چایخوری
تخم مرغ ۱ عدد                                                                دارچین به مقدار دلخواه
وانیل یک چهارم چایخوری

طرز تهیه: کره و شکر و شیر را مخلوط کرده با همزن میزنیم و سپس تخم مرغ را اضافه کرده هم میزنیم.  مواد خشک را در ظرفی جداگانه الک کرده و بعد با مواد قبلی مخلوط می کنیم. اگر خمیر به دست میچسبید کم کم آرد اضافه میکنیم تا خمیر به دست نچسبد. سپس خمیر را برای مدت ۱۵ دقیقه در فریز میگذاریم. بعد از یک ربع خمیر را خارج کرده. فر را با درجه ۱۸۵ گرم میکنیم  خمیر را به  قطر نیم سانت باز کرده قالب زده روی کاغذ روغنی که کف سینی شیرینی پزی انداخته ایم میگذاریم و بب مدت یک ربع تا نیم ساعت در فر میپذیم. تا حدی که تقریبا طلایی شود.

                                                                     نوش جان از طرف اکیپ خرس مهربون و دوستان!

           شیرینی زنجبیلی      

* ممنونم از  علیرضا  و امیر  بابت دادن کمک خرج برای مسافران مشهد مون.
*متشکرم از دوست خوبم فریبا ثابتی بابت کمک به خانواده های نیازمندمون. 
*ممنونم از
سارینای  مهربون که هر ماه با کمکش منو شرمنده میکنه. 

** ۲۷ دی ماه یه نفرمحبت کرده و  ۵۰ تومن ریخته به حسابم این پولو باید به کی بدم؟ لطفا هر کس پولی به حسابم میریزه حتما با کامنت بهم خبر بده که پول باید صرف چی بشه. ممنونم.

**این خانوم که سرطان سینه داشته  پول آمپولهای شیمی درمانیش که جور نشد شاید اگه یه ماشین لباسشویی داشت لااقل از شر رخت شستن با دست رها میشد و درد کمتری رو تحمل میکرد.

**بچه ها کسی یه روروئک در حد نو نداره بدیم به یه خانواده نیازمند؟

** جهاز عروسمون هنوز پابرجاست ها…

ادامه مطب

سفر به مشهد

از در دفتر میاد تو… یه هفته  است برای مشهد ثبت نام کرده ولی هنوز پول نیورده.  میگه به خدا فردا بیست تومنشو میارم … قول میدم بقیه اشم بعدا بیارم. . صداش میلرزه… مسئول ثبت نام مشهد میگه الان چند روزه که میگی فردا، اگه فردا نیاری جاتو میدیم به یه نفر دیگه.  و اون سرشو میندازه پایین.
یه حسی بهم میگه شرایطش خاصه.  صداش میکنم و با اشاره میگم بیا پیشم. میاد روبروم. نگاهش میکنم انگار تا عمق چشماش غمه و ترس. ترس  کنسل شدن سفرش.. تو چشمای قشنگش نگاه میکنم و میگم شغل پدرت چیه؟ با بغض میگه بیکاره. میگم مادرت چی؟ میگه کارگر بیمارستانه… میگم پدرت معتاده؟ قطره درشت اشک از چشمای قشنگش میغلطه روی گونه رنگ پریده اش  و با اشاره سر میگه بله…
اشکی که رو گونه هاش میلغزه وجودمو  لبریز غم میکنه.  میگم برو سر کلاس  من میگم  اسمتو خط نزنن پولم نیمخواد بدی… یه نفر این سفرو بهت هدیه داده. با تعجب بغضشو قورت میده و میگه واقعا؟ میگم آره عزیز دلم برو. سلا ما رو هم به امام رضا برسون. برق شادی رو تو چشماش میبینم  با ناباوری میگه ممنون و بدو بدو  و  با خوشحالی میره سر کلاس. احساس میکنم داره رو ابرها راه میره…. میره و من سرمو میدارم رو میز و قطره های اشکم دستمو خیس میکنه. همکارم  که متوجه حرفای ما نبوده با تعجب میگه  اه یاسمن چی شد؟ چرا گریه میکنی؟ میگم هیچی گریه خوشحالیه….
و تو دلم میگم
خدای من اعتیاد به شیشه هروئین و تریاک داره بیداد میکنه… واقعا نمیخوای کاری کنی؟… 

 آقای فتاح جبلی عزیز برادر مهربونم ، تو امروز دل چند نفرو بابت رفتن به مشهد شاد کردی؟ الهی که خداوند هر چی میخوای بهت بده … ممنونم از خدای مهربونم بابت شما فرشته های نازنین که اومدید تو زندگیم.

متشکرم از لیلا مهرابی مهربون برای هدیه سیسمونی به نوزاد در راهمون.
ممنون از فاطمه نازنین برای هدیه پول به خانواده های نیازمندمون.
متشکرم از مریم خوبم برای هدیه مبلغی پول جهت خرید مواد غذایی برای خانواده های نیازمندمون.
و ممنونم از الهام معمار عزیز برای هدیه گوسفند به خانواده هامون.
و یه دنیا تشکر از ندای مهربونم بابت هدیه مبلغی پول برای خرید حبوبات و قند و شکر و چای و لبنیات و…. و ماهی و مرغ و گوشت برای ۷ خانواده بی سرپرست
.

 معارفه ئی اف تی شنبه  ۱۰ بهمن به آدرسی که تو پست قبل گذاشتم برقراره.  استادمون خانم رابعه دهقان خواستند که منم برم و چند کلامی برای مدعوین صحبت کنم. بنابراین اونجا میبینمتون. فقط من که شماها رو نمیشناسم هر کی اونجا بود بیاد آشنایی بده… هر کس دوست داره میتونه بیاد.

برای دیدن کارهای زیبایی از برادرم و گلهای زیبا کار پدرم سری به اینجا و  اینجا بزنید.
مادران بچه دار به اینجا سر بزنن.

 

ادامه مطب