دلم میخواد یه راهنما براش باشم. یه راهنمای درست و حسابی. دلم میخواد بهش بگم که کاراش اشتباهه. دلم میخواد ازش بپرسم که چرا داره با احساسات خودش و پسرهای دیگه بازی میکنه. دلم میخواد ازش بپرسم که چرا در آن واحد با چند تا پسر دوسته … بگم که داره به خودش ظلم میکنه. به روحش… بپرسم که داره دنبال چی میگرده؟
محبت؟ توجه؟ عشق؟ پول؟ و …. آخه همه اینا رو که داره.. ولی هر بار که باهام درد و دل میکنه و از کرده هاش میگه انگار لال میشم. و بعد که تنها میشم باز خودمو سرزنش میکنم:
یاسمن باز تو لال شدی! بابا وقتی این دختر هر چی میگه تو فقط گوش میکنی و یا تبسم میکنی سکوتت مهر تاییده به کارهای اشتباهش! ممکنه فکر کنه کاراش درسته. یاسمن اگه این دختر به راه خطا بره تو مقصری میفهمی! تو! تویی که سنگ صبورشی و شنونده حرفاش. بیخودم قیافه تو اینجوری نکن برای من ادای آدمای بی گناه رو در نیار. تو گناهکاری چون حرفی بهش نمیزنی… تو در مقابلش مسئولی… باور کن اگه ایندفعه بیاد و برات بگه که با این دوست شدم و با اون دوست شدم و تو بازم لال بمونی خودم دست به کار میشم و حالتو جا میارم. و یاسمن درونم میگه: بابا اون آخه تا حالا یه بارم نظر منو نپرسیده اصلا به من این فرصتو اجازه رو نمیده که راهنماییش کنم. چپ چپ نگاهش میکنم و میگم بهونه الکی نیار… و بلاخره یاسمن درون من بهم قول میده که این بار حتما بشینه و رک و راست با دخترک صحبت کنه و بهش بگه به هر دلیلی که این بازی خطرناک رو که شروع کرده دیگه تمومش کنه. بگه اینجوری از معصومیتش کم میشه. بگه درسته تا حالا هیچ اتفاق تلخی نیفتاده ولی اتفاق یه بار میفته. بگه عاشق شدن با هر بار با یه پسر بودن یا در آن واحد با چند تا پسر بودن زمین تا آسمون فرق میکنه. بگه بگه بگه… و حرفها تو سرم می پیچه و میشه یه گرداب و منو با خودش میبره تا عمق فاجعه ای که ممکنه اتفاق بیفته اما باز که می بینمش باز که با شور و حال تعریف میکنه زبونم میشه یه تیکه سنگ تو این دهن وامونده و لال میمونم و نهایتش یه تبسم و اون باز میره و من لابلای مهی از غم گم میشم…
میدونم میاد اینجا. میدونم نوشته هامو میخونه. اینه که این بار کیبورد رو میسپرم دست خدای درونم. میگم خدایا این گره فقط به دست تو باز میشه بیا با دستای من براش تایپ کن… هر چی دلت میخواد بهش بگو و خداوند درونم با دستای من به اون میگه که… فرشته مهربونم دنبال چی تو این دنیا میگردی؟ دنبال عشق گمشده ات؟ دنبال روزایی که برای یه ذره عشق ناب و خالص تو نگاه پدرت میگشتی و جز حرص مال دنیا چیزی نمیدیدی؟ دنبال روزایی که عشق رو تو آغوش مادرت جستجو میکردی اما از وقتی رفته بود دیگه پیرهنشم بوی مهربونی نمیداد؟ دنبال روزایی که فضای خونه تونو به جای عشق نفرت پر کرده بود؟ دنبال عشق و صداقت روزای کودکی ات میگردی؟ عزیزک دلم دنبال عشق پدرانه تو نگاه پسرا نگرد… نازنین من دنبال مهر مادری تو دستای گرم اونا نباش… عزیز دلم هیچ شونه ای شونه بابا نمیشه… هیچ مامنی آغوش مادر نمیشه… معصوم من.. حیف دستای قشنگ و مهربونت نیست که هر بار تو دست یه پسر باشه… تو عین یه فرشته معصوم و پاکی …. دنبال عشق گمشده ات تو خونه باش … تو آغوش پدرت… رو شونه های مهربون مادرت…. تو نگاه معصوم برادرت…..
و اشک دیگه نمیزاره که کلیدای کی بوردو ببینم…
مهدی امیری
سلام بر شما که وارث پیامبر هستید.
من روز ۱۲ اردیبهشت یه شعر خاص که مخصوص معلمان گرامی سرودم پست میکنم.
حتما”ببینینش.
کاش می شد که به دل واژۀ من سر بزنید
کاش می شد پی (وب لاگ) منم در بزنید.
کاش می شد که بیایید به میخانۀ من
وز اشعار خوشم یک دو سه ساغر بزنید.
کاش می شد که بیایید به خلوت گه من
تا بر اندیشۀ من جوهر باور بزنید.
کاش می شد که بیایید و به بذل نظری
واژه را در نظرم معنی دیگر بزنید.
شده این جملۀ کوتاه مرا ورد زبان
که به من سر بزنید، به منم سر بزنید
نسرین
سلام یاسی خانوم
متنهای خیلی قشنگ و خوبی دارین!خوشحال شدم اینحارو پیدا کردم!
نگران نباشین هم خدا صدای اروم شما رو می شنوه هم بقیه!
خیلی موفق باشین!
ساحل
یاسی تو منظورت به کیه؟
نکنه…..؟
یاسی چی داری میگی؟
ستاره خاموش
هر بار که میاد پیشت و چیزی نمیگی بیشتر با اون تو گناهش شریک میشی و الان بخاطر سکوتت خودت هم یه شریک جرمی.راستی به این وبلاگ هم سر بزنین خیلی با مزه است
http://bahareh28.persianblog.com/
ستاره خاموش
ستاره خاموش
درسا افشار فرد
سلام یاسی خانم
من درسا افشار فرد شاگرد کلاس سوم کا A هستم.فردا با شما کلاس دارم.واقا وبلاگ خب و قشنگی دارید.به قول خانم حیدر پور هر وقت که آدم دلش میگیره بهترین جا برای رفع دلتنگی چند قدم نزدیکتر به خدا است.
محسن
سلام دوست عزیز خیلی دوست دارم مثل تو حرف بزنم واقعا میگم به تو حثودیم میشه
خیلی عالی بود موفق باشی
حیوان
ID من در یاهو l3ol3y هستش . اگر فرصتی داشتید خوشحال میشم با شما صحبت کنم
سانی
یاسمن مهربونم اینقدر زیبا توضیح داده بودی که دیگه جای هیچ کلامی نمونده! نمی دونم طرف صحبتت کی بود ولی هر کسی که بود حتما از مشکلاتی که ممکنه توی خونه با اون دست به گریبان باشه خبر داشتی! راستش آدما تا وقتی خودشون جای یه نفر دیگه نباشن نمی تونن درکش کنن و باید دید علت این کار اون دختر چی می تونه باشه؟! اگه توی خونه از لحاظ مهر و محبت پدر و مادر چیزی کم نداره این کارش بعید و غریبه ولی اگه مهر مادری و دست گرم پدری بالای سرش نباشه اون می خواد محبت رو توی افراد بیگانه پیدا کنه و خوب صد البته این وسط افرادی که از این احساسات پاک سواستفاده می کنند و اون دختر مظلوم رو به تباهی می کشون. اون دختر باید بدونه که برای هر کاری تنها با احساسش تصمیم نگیره و بدونه که عشقهای الکی این دوره زمونه زود گذر و تنها برای رسیدن به مقاصد جسمیه! و این میون روح آدمای حساس هست که لطمه می خوره و روحی که ضربه خورد خیلی سخت به روز اولش بر می گرده! به اون دختر می گم اگه توی خونه محبت کم نداری سعی نکن محبت رو بیرون خونه و با افرادی که نمیشناسی پیدا کنی و اگه محبت کم داری بهتره با یه مشاور مشورت کنی که راه درست رو بهت نشون بده. راه درست رو من نمی دونم ولی صد در صد مطمئنم این راهی که داری میری راه درستی نیست و یه جایی یه زمانی خودت و روح پاکت لطمه می خوره. خیلی مراقب خودت باش و اگه معلم یا دوست خوبی مثل یاسمن داری حتما از اندرزهاش استفاده کن.
آرزو می کنم صحیح ترین راه رو پیدا کنی.
یاسمن مهربون مرسی از این پستت
شب نویس
خوندم این متن و خب من زیاد دوست ندارم شما کاری به کار اون دخترک داشته باشید. اگر لازمه هر اتفاقی بیافته میافته و مشا نمیتونی جلوی حرصش رو بگیری. لابد لازم داره اینهمه دوست یا بیشتر از دوست رو. میدونید که لابد مه ی نیازهاشو رو برطرف نمیکنن. یکیشون اگر پولدار و خوش تیپ باشه دست بر میداره!!! راستی فکر میکنم دیگه باید بگم یاسمن خانوم: دختر دوازده ساله؟ چه بانمک. خدا بچه هاتون رو براتون حفظ کنه.
بانوی باران
چشم خانومم خبرت میکنم فکر کنم سه شنبه به بعد آپ باشم
بغض گرفته
سلام عزیزم
منم از این دست شاگردها دارم و نمی تونم چیزی بهشون بگم
یه درد مشترک!
موفق باشی
بدرود
سیروس
متاسفم چون اصلا باهات موافق نیستم. معتقدم راهی که تو داری بهش پیشنهاد میکنی بیشتر بهش آسیب میزنه تا راهی که خودش انتخاب کرده. باز وقتی برمیگردم به دوران معلمیم از خودم تعجب میکنم که چطور فکر میکردم منش سره و ناسره این همه از هم متمایزند! تجربه قابل برگشت همیشه بهتر از تجربه نکردنه.
بی آشیانه
سلام یاسمن خانوم جان:
اگه فقط نصف مطلبم رو می خوندی متوجه می شدی که وبلاگ عشق یا هوص برای همیشه تعطیل شده و جای دیگه ای می نویسم…
به هر حال ممنون…
موفق باشی…
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
آخرین ترانه ی باران
یاسمن جان بادرودی گرم…………
شما شاید با ده ها چنین مسائلی روبروبشی که هرکدامش راه حل جدایی داره
وکارسختیه/// درحقیقت این مسائل مربوط به مشاوران وروانشناسان است
ولی بیشک این روش او عشق وهوس نیست بلکه نوعی تلافی گذشته هارا درآوردن استد و بازی خطرناکی است
درشرایطی که جامعه بیمار است وجود چنین مشکلاتی شگفتی نیست
برایت هم چنان صبوری آرزو می کنم
تندرست و شادکام باشی
رویا
امیدوارم از اعماق قلبش به حرفات ایمان بیاره
شاد باشی
سبا
سلام یاسمن جان . مثل همیشه از لابلای خاطراتت درس زندگی رو ورق میزنی و الحق که به نکاتی بس ظریف اشاره میکنی که شاید خیلی از ما هم با این اتفاقات روبرو بشیم ولی هرگز نگاه دقیق شما رو به مطالب نداریم.
نمی دونم با حضور شما من به خودم اجازه اظهار نظر نمی دم ولی از اونجائی که منم یه جورائی سنگ صبور دیگران بودم احساس میکنم اون دختر اگر بعد از درد و دل کردنهاش شما شروع به نصیحت کنید دیگه با شما هم درد و دل نخواهد کرد. و شاید بهتر باشه برای روزی که او داره خودشو بهش میرسونه، حداقل کسی باشه که بدونه اون ممکنه کجا باشه و شاید بشه اون روز بهش کمک کرد.
موفق باشید.
بنیامین
سلام به دوست جونم ………….
یه مسابقه توی وبلاگم گذاشتم به خدا قصم راسته …………..
با ۱۸ تا زیر مجموعه یه لپتاب مجانی ببر بخدا ………..
پس زودی بیا عضو شو ………..
گلمییییی …….
بابای …..
نازمهر
یاسمن جان فکر کنم خودش متوجه دلسوزیت بشه با خوندن این پست زیبای تو و من هم برای دخترانی که عشق پدر را در دوستی های متعددشون با پسرا جستجو می کنن آرزو می کنم متوجه بشن هیچ پسری جای پدر رو نمی گیره حتی اگه همسرشون باشه.
ساقی
خوشحالم میکنی به منم سر بزنی
منتظرت هستم
تا بعد
هانی
همیشه دلم میخواد وقتی نوشته های قشنگتو میخونم گریه کنم
یاسمن
سلام………جالب بود….ولی طرف صحبتت کی بود؟ ….به روزم
فرزانه
سلام یاسمن جوووون …مهربون خانم …..ترشی انبه ها رو احتمالا جوشوندی برا همین له شدن ….باید ۴ قسمتشون کنی یه نیم روز بذاری تواب نمک تا رنگشون به زردی بزنه بعد بر افتاب پهنشون کنی تا ابشون گرفته بشه بعد ترشی بندازی دیگه جوشوندن نمی خواد ….
....
شاید اگه بگم از دیشب تا حالا حتی یه لحظه از فکره حرفاتون بیرون نیومدم دروغ نباشه
منم…همونی که طرف صحبتتونه…اومدم جوابتونو بدم
اما خانوم معلم کاش قبل از اینکه بپرسید چرا اینکارو میکنم از خودتون میپرسیدید چرا اینطور نباشم؟
خانوم شما کجا بودید تو تمام اون روزایی که بین رفتن و موندن اسیر بودم؟
اون روزایی که تنها گناهم صداقت و عشق پاکم بود
اما در ازای همه اونروزا چی دیدم؟
رفتارهایه احمقانه ودلایل احمقانه تر برای توجیه و فراموشی تمام لحظه هایی که قرار بود شیرین ترین خاطره ها باشه اما حالا شده جزو عذاب اورترین خاطرات گذشته
چند بار میشه از کساییکه برات عزیزترینند از پشت ضربه خورد و باز هیچی نگفت؟
شایدم انتخابم اشتباه بود یا نه طرفم لیاقت محبت نداشت اما خانوم اینا هیچ کدوم بازم باعث نشد بخاطر انتقام گرفتن با خودم بجنگم
....
از مامان و بابام گفتید اما اصلا حرفاتونو قبول ندارم شاید بابام خیلی دنبال پول بوده اما هیچ وقت نه از نظر مالی و نه از نظر عاطفی هیچی برامون کم نذاشته
و مامانم خیلی وقته به جبران تمام روزهای نبودنش بیشترین عشق یه مادرو به پامون میریزه پس من نه دنبال محبت پدری ام و نه عشق مادری و نه پول که همشو دارم
نمیدونم چی باعث شده فکر کنید همزمان با چند نفر دوستم شاید رفتار احمقانه خودم که تو حرفام از کوچکترین و بی اهمیت ترین ادما هم اسم میبرم اما باور کنید تا حالا نشده من بتونم همزمان قلبم و احساسم رو بین دو نفر تقسیم کنم همیشه یکی بوده و بقیه دوستایی بودن کاملا ساده که فقط جنسیتشون مذکره اما برام مثل دوستای دخترم میمونن
چرا اینا رو نمیزنید به پای بدست اوردن تجربه برای شناخت بیشتر مردا که میتونه تو انتخاب اینده بهم کمک کنه؟
....
اما مطمئن باشید این چیزا نمیتونه پاکی یه دخترو ازش بگیره با اینکه بخاطر همین نگرانیتون بیشتر از همیشه دوستتون دارم سعی میکنم یاد بگیرم از این به بعد خیلی چیزارو تو دلم نگه دارم که عزیزی مثل شما یه سری روابط بی اهمیت و ساده رو نزنن به حساب از دست دادن پاکیم
اما خانوم یادتون باشه تو این دوره زمونه دیگه کسی لاله های واژگون رو بخاطر سر افکنده گیشون تحسین نمیکنه
سر بلند باید زیست چون کوه و بی تفاوت چون زمان و دیگه اینکه به خدا دنیا کوچکتر از اونه که شما بدیهاشو بزرگ ببینید
خانوم خیلی دوستتون دارم اما باور کنید به جونه نگار و اشکان در مورد من و روابطم دارید اشتباه میکنید یا حد اقل من نمیذارم کسی این کارو بکنه
داداش سنجد
سلام خواهر خوب و بزرگوارم یاسمن
با همون یک جمله کامنتتون سبب شدید تا برای تشکر از حضورتون خدمت برسم.
و خوشحالم که با این صفحه آشنا شدم . البته هنوز همه مطالبتون رو نخوندم ولی میتونم حدس بزنم که حرفهای زیادی برای شنیدن و آموختن از محضر یک معلم دلسوز اینجا هست که باید یاد بگیرم.
در مورد این مطلب کاملا با حرفهای شما که خطاب به یاسمن درونتون گفتید موافقم .
و شاید این حرفهای یاسمن درونتون بود نسبت به یاسمنی که در بیرون دیده میشه !
و این همون چیزیه که وجدان مینامیم . خوشا به حال اونهایی که وجدانشون بیداره و بیتفاوتی ناشی از سرکوب حرفهای دلشون زندگیشونو اشغال نکرده .
اون انسانهایی که شبها در خلوتشون به ارزیابی اعمالشون میپردازند و سعیشون بر بهتر بودنه .
نوشته بودید که دختر خانومی که به ایشون اشاره داشتید میان و مطالبتون رو میخونند .
داداش سنجد
این چند خط هم خطاب به ایشون مینویسم که بدون شک نه من و نه یاسمن خانوم و نه هیچکس دیگه ای از درون شما و مشکلاتتون و غمها و دردهایی که شاید هیچگاه نتونستید برای کسی بازگو کنید خبر نداریم و به همین دلیل نمیتونیم قاضی خوب و عادلی باشیم . و البته قرار هم نیست ما اینجا کسی رو محکوم کنیم !
ولی یک مطلب هست که شاید بیتوجهی به اون باعث ضررهای جبران ناپذیری بشه !
اون مطلب که در موارد زیادی کاربرد داره اینه که ما میدونیم کاری اشتباهه و میبینیم که بسیاری مسیری که ما میریم رو قبلا طی کردن و سرانجام خوشایندی نداشتن ! خیلی از این افراد دوستای ما و یا مشوقهای ما هستن در انجام کار اشتباه !
شاید شما بهتر از هر مشاور یا پند دهنده ای بدونی که داری راهی که شادی واقعی و عمیق رو برات به ارمغان بیاره رو طی نمیکنی و فکر میکنم که اینو بدونی !
داداش سنجد
ولی گاهی ادم برای فرار از واقعیتهای تلخ موجود پناه به شادیهای زودگذر میبره و
میخواد به این طریق به چیزهای بدی که در گذشته وجود داشته یا حقایق تلخی که در اکنون پیرامونش هستن فکر نکنه ! ولی هر عاقلی میدونه که راه درست این نیست . راه درست سعی کردنه و خواستن !
اینکه بدونیم و با نگاه به گذشتگان موفق چه زن و چه مرد ببینیم که اونا همیشه در بهترین شرایط نبودن و خیلیهاشون رنجها و خلاهای عاطفی زیادی داشتن .
مثل مادر و پدری که بدرفتار بودن یا مشکلات زیاد دیگه در سر راه پیشرفتشون بوده.
اگه اونها تونستن پس همه میتونن .
به عنوان یک برادر احتمالا بزرگتر اینم برات مینویسم که خیلی از پسرایی که دنبال اینجور دوستیها و روابط هستن در تنهاییهاشون به دختری که باهاشون ارتباط دوستی برقرار میکنه میخندن و احساس میکنن تونستن فریبش بدهند ! البته این یک فکر بیماره که از فریب دادن دیگران برای شادی خودش لذت میبره ! پس هیچوقت به یک بیمار روحی اجازه نده که حتی فکر برتر بودن به ذهنش وارد بشه .
بیشک فکر بیمار در هر دو جنس هست . باید هوشیار بود .
دوست خوبت حتما هم سن و سال تو یا هم کلاسیت یا … نیست .
میتونه یاسمن خانوم باشه که از نوشته ایشون برمیاد که آدم باوجدانیه که تو رو دوست داره و بهت دروغ نمیگه .
به درونت رجوع کن میبینی که خیلی از حرفهایی که نه من نوشتم و نه یاسمن خانوم رو اونجا میتونی بخونی . دریچه ذهنت رو باز کن و به آنچه میگذره نگاه کن . بعد آیندتو ببین . آیا اون آینده رو دوست داری؟! آینده میاد ولی ای کاشها و اگرها اونو به عقب برنمیگردونه .عشق پاک و صادقانه وجود داره و تجربه این عشق با هیچ تجربه دیگه ای نمیتونه جایگزین بشه . با آرزوی بهترینها برای تو خواهرم.
خواهر خوبم یاسمن معذرت اگه طولانی شد .
موفقیت و شادی شما و عزیزانتان را آرزومندم.
درود وبدرود.
داداش سنجد
دوباره سلام
جالبه زمانی که من کامنت مینوشتم همزمان با نوشتن کامنت گلایه های کسی شد که نوشته خطاب به ایشون بود .
برای همین تصمیم گرفتم چند خط دیگه بنویسم البته با اجازه شما :
یکی اینکه آدم برای کسی نگران میشه و فکرش مشغول میشه که دوسش داره .
دیگه اینکه آدم از کسی گلایه میکنه که ازش انتظار داره وگرنه آدم از دشمن گلایه نمیکنه.
این خیلی خوبه که برداشت یاسمن خانوم اشتباه بوده و مطمئنا خودشون هم خوشحالند که اشتباه متوجه شدن .و منم خوشحالم که آنچه متوجه شده بودم اشتباه بوده.
همیشه شاد باشید.
درود و بدرود.
عسل
من این حرف و قبول ندارم که وقتی تو خونه کمبود محبت هست این باعث منحرف شدن و چمی دونم مسائلی از این دست میشه در واقع یه جور توجیه کردن هر آدمی بهرحال ذات و اصلی داره
در مورد این دخترک هم نه می دونم کیه نه اینکه چه در دلهایی باهات کرده یا اینکه شکل روابطش چطوریه و خودش چی فکر میکنه و چی میخواد پس نظری هم نمی تونم بدم
شکوفه
سلام …
والله چی بگم .. این دوره زمونه همینجور شده دیگه ..
راستی یاسمن جون من بی وفا شدم یا خودت ؟
خوش باشی ..
در پناه حق
پگاه
سلام.
ممنون که به من سر زدید.
کاش می فهمیدم خیلی از چیز هایی رو که نمی فهمم!
با یه سوال اپم. خوشحال می شم نظر خوبتون رو بدونم.
موفق باشید همیشه
مسافر
مطمئنم که اگر کانون خونه گرم بود تو نگاه پسرا به دنبال عشق پدرانه نمی گشت … و تو دستای گرم اونا دنبال مهر مادری نبود … اگر ساختار خانوادگی ما از اساس درست بود و پدر ها می دونستند که وظیفشون فقط تامین مادیات فرزند نیست و می تونن ساعتی از روز رو به درد دل با بچه ها بگذرونن با روی باز و شاد و مادر ها مسئولیت خودشون رو محدود به تهیه غذا و مدیریت ظاهر خونه نمی کردن اون زمان شاید درصد کمتری از جونای نازنین اینجور انرژی خودشون رو هدر می دادند 🙂
پایگاه اطلاع رسانی پرستار و پرستاری
با سلام
ضمن عرض خسته نباشید
و با اعلام بازدید از وبلاگ وزین حضرتعالی
لازم بذکر است که وبلاگ حضرتعالی می تواند منبعی برای اندیشیدن باشد
امید که بتوانیم در این راه به ارتقای سطح فرهنگ جامعه در کلیه جوانب کوشا باشیم
با تشکر
پایگاه اطلاع رسانی پرستار و پرستاری
http://ino.blogfa.com
حسین
سلام
بازم مثلی همیشه متنهای قشنگی نوشتی
بای
به من هم سز بزن
مهدی امیری
سلام بر شما
من یه شعر تازه از خودم پست کردم و منتظر نظرات ارشادی شما هستم.
حتی اگه نمی خواهید نظر هم بدهید. خواهش می کنم کمی حوصله کنید و حتما” بخونیدش.
از شما کمال تشکر رو دارم.
به امید دیدار.
حسین
کاش سعی کنی هر چه زودتر به اون بگی ..چون واقعا هم آخرش به کجا میخواد ختم بشه
یکی از رهگذران آسمان
نخوندم سر کارم هنوز
اما دلم خیلی برات تنگ شده بود.
همواره و برای همه امید بخش بمان
مرکز ثقل
خیلی عالی بود.بازم بهت سر می زنم.
.:: ملی ::.
کار خوبی کردی اینجا نوشتی…
قربونه دوسته مهربونه خوشگل خودم برمممممممممممم
فرشته هاتو ببوس.
آرزو
سلام خانم معلم.
خیلی قشنگ بودو احساساتی
اگه قابل دونستید منم آپ هستم
بای
خاطرات من و ویلچرم
سلام
نمی خوام از حکم دینی یا فقهی امر به معروف و … حرف بزنم. ولی ما انسانها از نظر اخلاقی در برابر همدیگر مسئولیم. وقتی رابطه ای ایجاد میشه بار این مسئولیت بیشتر میشه . ولی اینروز یا سال های نابسمان حرف زدن برای کسی که در مسیری گام گذاشته تا مرحمی بر زخم خود بگذارد خیلی سخت هست. نابسمانی های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی خواه نا خواه وارد خانوداه ها می شود و ریشه های روابط سالم را از بین می برد. من این دوست عزیم را نمی شناسم ولی منم از جنس توام و بیست و هفت سال بیشتر ندارم تنها برایت بگویم که در تمام کوچه ها و خیابانهای شهر هایی که در آن زندگی می کنم سم ریخته . نه تنها در ارتباط با پسرها بلکه در ارتباط با دختر ها هم مواظب باش مسموم نشوی
مهدی
سلام
از ابراز لطف و محبت شما بی نهایت سپاسگذارم.
به امید دیدار
آدم شاد
سلام یاسمن:)!
پله پله تا ملاقات خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
به اطلاع شما میرسونیم که پنجمین طرح وبلاگ پله پله تا ملاقات خدا با عنوان ادب در گفتار بروز شد
از شما برای شرکت در این طرح دعوت به عمل می اید
موفق و موید باشید …درپناه حق …التماس دعا
هادی
ایول شانس
مونا
سلام عزیزم من نمی دونم منظور شما کی هست؟ فقط خیلی دوست دارم از طرف من اونو قسم بده که این کارو نکنه و اینو بهش بگید که دوست من حدود ۲۰ تا دوست پسر داشت الان میگه دیگه هیچ کس و دوست ندارم بد جوری اذیت می شه البته از جانب وجدانش
خانوم معلم
سلام یاسمن جان …عوضش اینجا خیلی قشنگ راهنماییش کردی….
jonquil
سلام خسته نباشید .خدا کنه راه درستشو پیدا کنه. وحتما میتونی کمکش کنی…