آب دهنمو به سختی میتونم فرو بدم…. میدونم که حتما نیاز به خوردن آنتی بیوتیک دارم… همه تو خونه مریضن هم اشکان تب داره هم نگار…… رامین هم صبح که از خواب بیدار میشیم میگه من دیشب از گلو درد خوابم نبرد… چاره ای ندارم مجبورم برم کلینیک روبروی مدرسه با این که میدونم دکترهاش عمومی هستن و عموما با دانش پایین… زنگ تفریح میرم کلینیک… در اتاق آقای دکتر بازه و خودش نیست میگردم تا بلاخره طبقه دوم پیداش میکنم. از دیدن یه مریض جدید ناراحت میشه و با اخم میگه امروز خیلی شلوغ بود و بلاخره با ناز و عشوه! میاد پایین تو اتاقش… میشینم و میگم گلوم خیلی درد میکنه حتی به خودش زحمت نمیده یه کم بیاد جلوتر! از دور نور چراغ قوه رو میندازه تو گلوم. بعید میدونم اصلا چیزی دیده باشه! شروع میکنه به نوشتن. میگم آقای دکتر فکر کنم فشارم خیلی پایینه با ناراحتی میگه آستینتو بزن بالا. در حین بالا زدن آستین میگم گوشم هم خیلی ناراحته با عصبانیت خودکارشو میندازه رو میز و میگه اعصابمو خورد میکنی وقتی یکی یکی میگی! میگم وا خوب شما باید خودتون بپرسید! یا معاینه کنید. میگه مگه نوزادی که گوشتو ببینم!!!!!! میگم نوزاد نیستم ولی سنی هم ندارم همش ۳۹ سالمه! میگه آخه امروز خیلی شلوغ بود ! بعد با بی دقتی کاف فشارخون رو روی آرنجم میبنده و بدون گذاشتن گوشی تند تند کاف رو باد میکنه و بعد انگشتشو مثلا میزاره رو نبضمو تندی هم پیچ پوار و باز میکنه و میگه نه فشارت خوبه ۹ هست! مطمئنم که دروغ میگه! از سر بی میل گوشمو نگاه میکنه و برام پنی سیلین مینویسه و یه شربت و … دلم میخواد بهش بگم که شغلت اینه پس باید اگه جونت هم در میاد بشینی و با دقت مریضاتو ویزیت کنی! البته اگه چیزی بلدی! اما نمیگم! مسئول تزریقات میگه تازه این بهترین پزشکمونه میگم پس وای به حال بدترین…
عدم احساس مسئولیت اونم تو شغل حساسی مثل پزشکی… گاهی فاجعه به بار میاره… و کجا و چطور باید مسئولیت پذیری رو به آدما آموخت؟ بهتر نیست از کودکی به بچه هامون تو خونه و تو مدرسه مسئولیت پذیری رو آموزش بدیم ؟
سعیده
سلام یاسمن خانم عزیز…
انشالا که حالتون بهتر میشه…
اما واقعا از این مدل آدمها تو هر سمت و شغلی وجود داره که امان از نوع دکترش…
من هم دقیقا با هی دکتر تو این مایه مواجه شدم…دلم میخواست چندتا حرف بارش کنم اما نشد…. میگم آقای دکتر زانوهام درد میکنه…برمیگرده سمت مادرم(انگار با من قهره!!!)میگه:خانم دخترتونو لوس کردین…من و مامان
با اخم نگام میکنه انگار باهام پدرکشتگی داره…
سعیده
مراقب خودتون باشید خیلی…به نگار جون هم سلام برسونید…اینارو هم از طرف من بهش بدین
\parviz
خود درمانی پس برای چی هست؟ به خاطر رفتار بی قید پزشکان محترم . . سرماخوردگی نقل و نبات این روزهاست بیشتر مواظب باشید
محبوبه
سلام یاسمن خانوم
خیلی خوشحالم کرذین اومدین به وبلاگ من سر زدین و نظر دادین
مراقب خودتون باشید و ان شا الله زودتر خوب میشید
محمد (راه بهتری هست)
نشنوم یاسمن خانوم کارش به دکتر کشیده باشه.
چرا دروغ بگم. برخوردی با این جور دکترها نداشتم. ولی خیالتون راحت. زندگیه این آقا دکتر از اخلاقی که داره شیرین تر نیست. خوش رو بودن وقتی هنره که به هر دلیلی شرایط روحی آدم رو به راه نیست. وگرنه تو یک شرایط خوب همه بلدن لبخند بزنن.
راستی شما مگه خودتون پرستار نیستین پس چه جوریه که برای یک سرما خوردگی میرید پیش دکتر؟
وزنه زدنه رضا زاده رو دیدین؟ صفا کردین؟
ساقی
سلام خوبی عزیز
ببخشید که دیر به دیر میام اخه بد جوری گرفتارم نمیدونم دیگه باید چیکار کنم
شما برام دعا کنید که من هر چه زودتر خلاص بشم
دعا یادتون نره
بای
نقش روی قلمدان من
×××،،،_،،،×××
سلام
من اومدم نبودی.
نقش روی قلمدان من همین حالا آپ شد
سر بهم بزن
ممنون عزیز
منتظرما
سعیده
دوباره سلام…
یاسمن خانم عزیز …روز پنجشنبه ۵۵ هزارتومان ریختم به اون شماره حساب…
شماره حواله هم اینه: ۵۱۵۸۸۰
باز هم ممنون …
یاسمن
سعیده عزیز یه دنیا ممنون. برای شب یلدا براشون مواد غذایی میخرم. مطمئنا اون شب شادی اونها رو کائنات به قلب مهربونت میفرسته تا بلندترین شب سال شادترین شب برای تو باشه مهربون…
مهدی
سلام بر خدایی که همین نزدیکیهاست
محمد (راه بهتری هست)
یاسمن خانوم اجازه هست یک سوال بی ربط بپرسم؟
تا چه اندازه هوا توی آمپول باشه اشکال نداره ؟
اگه باشه بعدش چی کار میشه کرد ؟
هوایی که تو آمپول هست مگه جذب نمیشه ؟
چه مدت بعد طرف می میره؟
ممنون میشم اگه میدونید جوابم رو بدین.
آخرین ترانه ی باران
یاسی جان بادرودی گرم……….
واقعا باعث تاسفه………
خوب شما توقع داری از دانشگاه هایی که بیشتراستادانشان دیپلمه وفوق دیپلم ودرنهایت مدرک لیسانس دارند متخصص هایی بهتراز این تا بیرون بیاد؟؟؟
برای این دکترهای بی تجربه و کار نیازموده جان آدمها ارزش چندانی ندارد….
………. امیدوارم حال همگی تان هرچه دزودتر خوب شود……..
برای شرکت دام وطیوراگرراننده تریلیرخواستن حتما بمن خبربده…!
برای تو خانم آموزگار مهربان آرزوی تندرستی و موفقیت وبهروزی دارم
شکوفه
سلام …
خدا هرچی زودتر شفات بده و همچنین اشکان نازنین و نگار خانوم ..
خیلی باید مواظب باشی این روزا ..
در پناه حق موفق و سلامت باشی
شادي
سلام
این روزها این حرفا رو زدن واقعا نشونه در رویا زندگی کردنه
به بچه ها چی رو یاد بدیم بیشتر باید تجربه کنند و حس که متاسفانه امرور این حرفا
الهام
سلام یاسی جان. ببخشید که چند وقت بود نتونسته بودم برات کامنت بزارم.ولی سر میزدم بهت.
امیدوارم تو رامین ( که من خیلی دوستش دار) هم همیشه خوب و خوش باقی بمونید .در کنار غنچه های زیباتون
راستی خبرت در مورد مامان اینا شوکه ام کرد. اونها کجا دارند میرند؟
منتظر جوابتم
الهام
راستی یادم رفت بپرسم ازت علیرضا چکار کرد؟
یکی از رهگذران آسمان
سلام یاسمن عزیز
خب مریض نشید
بیماری یک انتخاب است
باورت نمیشه
از سروش ـ پسرم ـ بپرس
…
خدا کنه زودتر خوب شید.
بنفشه
بهروز
سلام خسته نباشی ، اولین باره که این وبلاگو می بینم خیلی جالب و با احساس نوشته شده بود و مشخصه که به اطرافتون خوب توجه میکنید. صداقت خاصی در اون هست . تبریک میگم و برای شما و خانوادتون آرزوی سلامت و تندرستی می کنم . یا حق
شادی
انشالله زود خوب میشی.شبنم ژانویه میاد ایران.به منم سر بزن
1
سلام آقا مهدی گل
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
دیر اومدم نه ؟ من همیشه یکم تاخیر فاز دارم.
اومدم راهنماییم کنی:
برای رباتیک دقیقن از کجا باید شروع کرد؟ منابعتون چیه؟ کتاب یا سایت به دردبخور سراغ نداری؟ دروس تخصوصیتون چیه؟میشه یک دیده کلی بهم بدی؟ اصلا ربات ساختن چجوریه؟ کار کردن با میکرو کنترلر؟ همش برنامه نویسیه و استفاده از ایف و اند و اور و….؟طراحیه ی مدار نداره؟ سره هم کردنه مقاومت خازن دیود سلف و….محاسبات و اینجور چیزا؟ با رشته ی من چقد ارتباط داره؟ اونایی که رشتشون کامیوتره بیشتر کارایی دارن یا الکترونیک و مکانیک؟البته فکر کنم هنوز زود باشه. درسته؟ من تازه دارم مدار یک و الکترونیک رو میخونم.درسهای دانشگاه هم که به اندازه ی کافی وقت گیره. هرچند من هنوز دست به کتابها نزدم.با فرض این که من ضریب هوشیم خوب باشه.چه مدت باید کار کنم تا بتونم یک حرفی برای گفتن داشته باشم؟ در حده یک ربات با ارزش. نه چهارتا چرخ و دو سه تا سنسور و در نهایت یک ربات مسیر یاب.
وای چقدر حرف زدم
2
در مورده اون مشکله روحیم. که میخواستی بیشتر بدونی:
من از همون بچگی وسواس داشتم. البته این رو تازه فهمیدم. هشت سال ییش رو درسهای مدرسه وسواس داشتم. روزی ۲۵ ساعت درس میخوندم. یواش یواش از سرم افتاد و یه وسواس دیگه جاش رو گرفت و ….خوب که فکر میکنم میبینم همیشه یک چیزی داشتم که باهاش زندگیم رو به لجن بکشم.
و اما جدیدن حدود شیش ماهی هست که رو (ترس) وسواس ییدا کردم. به اندازه یک دختر بچه ی ینج ساله میترسم.
بذار چندتا مثال برات بزنم:
× یارسال چهارشنبه سوری از رو آتیش نیریدم و هنوز که هنوزه شعله های اون آتیش جلو چشممه.
× ده ماه ییش رفتیم آبشار. به یسر عمم گفتم بره لبه آبشار بشینه تا ازش عکس بگیرم. اون احمق هم زیادی لب نشست. اگه میافتاد قاعدتن مرده بود.هنوز که هنوزه تخته سنگ بالایه آبشار گوشه ی ذهنمه.
× تو دانشگامون طبقه ی دوم یک نرده هست. یک روز یکی از بچه ها نشست روی نرده از اون روز به بعد که فکر کنم دو ماهی میگذره من هر دفعه چشمم به نرده میافته دست به سینه روش میشینم تا مطمئنشم نمیترسم. روزی چند بار. بچه ها هم دیگه فهمیدن این کارم غیره عادیه و خندشون میگیره.
× یک کوه میخوام برم خیره سرم صفا کنم. تمام وقت میرم لبه کوه وا میستم تا ببینم آخر میفتم یاین یا نه.
× یک نفر یکجایه دیگه ی دنیا تو آمیولش هوا بوده و مرده. من از اون روز انگار مجبورم هر ده دقیقه ای یک آمیول بزنم.
×یشت فرمون که میشینم همیشه منتظرم یک یسر بچه بدوه جلو ماشین و بزنم لهش کنم.
×هر شب باید شیر گاز رو چک کنم که نکنه خدای نکرده بشریت من رو از دست بده.
…….
اوووه اینقدر مثال تو ذهنم هست که نمیدونم کدومش رو بنویسم. روزها کارم شده همین. صبح که از خواب بیدار میشم تا شب چندتا بهونه ی جدید برای استرس داشتن دست و یا میکنم.
3
ییش روانیزشکه که رفتم (فقط همون یک جلسه) بهم گفت: هر وقت اومد تو ذهنت سریع ردشون کن.
نتونستم. کاره ساده ای نبود. البته حالا اوضاع بدتر هم شده:
× تو آزمایشگاه برق وقتی بچه ها دستشون به سیمهای لخته دستم رو میبرم کناره کلید اتصال جریان و با خودم میگم: با یک حرکت کوچیک دست من فلانی رو برق میگیره. اون وقت انگار که میخوام با خودم لج کنم یک حسی تو وجودم هست که میخواد مجبورم کنه کلید رو بزنم.
دقت کردیوقتی لبت رو گاز میگیری. درد داره ولی دوست داری بیشتر فشار بدی.
یک حسیه شبیه به همون.
× به هر عکسی که نگاه میکنم همش فکر میکنم با کامییتر ساختن و واقعی نیست.
هیچ مطلب تاریخی رو نمیتونم قبول کنم.
…..
و خیلی چیزهایه دیگه که بعد از زدنه دکمه (ثبت نظر) یکی یکی یادم میاد.
راههایی که به ذهنم میرسید رو امتحان کردم.
استفاده از این قانون انتظار (به هرچیزی که فکر کنی همون اتفاق برات میافته.) نشد.
خواستم از خدل کمک بگیرم. ولی با کدوم اعتقاد؟ من هیچی رو قبول ندارم….
با اون همه ادعایی که دارم. با اون همه خلاقیتی که ازش حرف میزنم. با اون همه استعدادی که بهشون تکیه کردم… باید اعتراف کنم نتونستم مشکلم رو حل کنم.
بدبختیش اینجاست که اصرار دارم خدا رو تو همین شرایط ییدا کنم. اون اعتقادی ارزش داره که در بدترین شرایطه روحی هم قبولش داشته باشی.
میخوام بیام تهران برم ییش یک نفر که احتمالن بتونه مشکلم رو حل کنه. شاید بشناسیش. حاج آقا قمبری. انرژی درمانی میکنه. دو تا از آشناها چند سال ییش رفته بودن ییشش و مشکلاشون حل شد. بهش خیلی اعتقاد داشتم. ولی الان نمیدونم. اگه هنوز نرفتم بخاطره اینه که میترسم این آخرین شانسم رو هم از دست بدم.
خلاصه ی کلام این که کلن قاتی کردم.
فقط گذر زمان میتونه این مشکل رو حل کنه.
حالا متوجه شدی چرا نمیتونم رو هیچ کاری تمرکز کنم؟
دونستن چیزهایی که گفتم فاییده ای برای تو نداره ولی برای چند دقیقه ای تونست من رو آروم کنه.
تا یادم نرفته: من خیلی دیر و زود جواب میدم. به حساب بی توجهی نذار.
یا حق
وای وای وای اشتباه شد
ببخشید. به نظرم سوئه تفاهم شد.
اون سه تا کامنته بالا ماله این وبلاگه:
http://www.scentofthemoon.blogfa.com
داشتم به صورت آفلاین کامنت رو آماده میکردم. دیگه نصفه شبی حواسم نبود دارم از صفحه نظرات کی برای تایپ کردن استفاده میکنم.
این خیلی مسخره است که آدم نمیتونه کامنتی رو که خودش گذاشته پاک کنه.
کو ببینم…..آره مثل این که بدجوری گند زدم. حالا طوری نیست. هروقت خنده هاتون تموم شد اگه لازم دیدین این چندتا کامت رو پاک کنید که بقییه ی خواننده هاتون شاخ در نیارن !!!!
باز هم شرمنده…
نازمنگولا
چی بگم که دلم از این آدمها خونه
نازمنگولا
چی بگم که دلم از این آدمها خونه
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
الهام جون مامان اینا دارن میرن امریکا البته اگه خدا بخواد.
کاوه ( روزمرگی )
سلام مامان اشکان .
گرچه وقتی من برای شما نظر درج میکنم توقع داشتن نظر از جانب شما رو ندارم ولی خب حس نوع دوستی ایجاب میکنه که . . . .
بگذریم .!!
بخاطر مشکل کمرم رفته بودم پیش یه متخصص (!!) بخاطر سابقه درمان طولانیم کلیه عکس هام و ازمایش هام + سه تا عکس ام آر آی که جدیدن گرفته بودم همرام بود .
دکتر بعد از یه معاینه ی ضمنی امر کردند که برم و در ازمایشگاه سر کوچه شون دو تا عکس رادیولوژی بندازم . به ایشون گفتم اقای دکتر با داشتن عکس های رنگی که همه چی به وضوح مشاهده میشه نیازی هست ؟؟ که ایشون فرمودند حتمن ن ن ن.
وقتی رفتم ازمایشگاه !! دیدیم اکثر مریض هایی که قبل از من بودند همگی تو صف انتظار واستادن .
بهر حال عکس و گرفتم و برگشتم مطب . دکتر هم یه نگاه اجمالی بدون نور انداخت به عکسا و گفت خدا رو شکر چیزی نیست . وقتی من خودم توجهش رو به ضایعه ی نخاعیم جلب کردم تازه متوجه امر شد و . .
در انتها گفتم اقای دکتر من چون تو یه شرکت خصوصی کار میکنم لطفن بنویسید با توجه به عکسای ام ار ای من – نیاز به عکس مجدد رادیولوژی بوده که من بتونم هزینه ام و بگیرم . ( البته قصدم ارائه تاییدیه کتبی ایشان به نظام پزشکی بود که ایشون هم چون متوجه شد نداد )
جالب اینجا بود که از من اصرار و از ایشون انکار و بالاخره هم ننوشت . چون ترسید ببرم نظام پزشکی .
بهترین کار درین موارد اینه که طرفت رو مجبور کنی که کتبآ عملی رو که داره مرتکب میشه تایید کنه .
درست کاری که یه مسئول اژانس هواپیمایی برای من انجام داد و من تونستم با همون مدرک برای یه ماه منفصل از خدمات کنمش .
دومین تجربه من پلیسی بود که به همین ترتیب معرفی شد به بازرسی ناجا تا مدتی حالش و ببره .
بهر حال در چنین مواردی باید گفت :
بد هر چه میکنی بکن ای دشمن قوی – من نیز اگر قوی شدم از تو بتر(بد تر ) کنم .
پاینده باشید .
کاوه ( روزمرگی )
سلام مامان اشکان .
گرچه وقتی من برای شما نظر درج میکنم توقع داشتن نظر از جانب شما رو ندارم ولی خب حس نوع دوستی ایجاب میکنه که . . . .
بگذریم .!!
بخاطر مشکل کمرم رفته بودم پیش یه متخصص (!!) بخاطر سابقه درمان طولانیم کلیه عکس هام و ازمایش هام + سه تا عکس ام آر آی که جدیدن گرفته بودم همرام بود .
دکتر بعد از یه معاینه ی ضمنی امر کردند که برم و در ازمایشگاه سر کوچه شون دو تا عکس رادیولوژی بندازم . به ایشون گفتم اقای دکتر با داشتن عکس های رنگی که همه چی به وضوح مشاهده میشه نیازی هست ؟؟ که ایشون فرمودند حتمن ن ن ن.
وقتی رفتم ازمایشگاه !! دیدیم اکثر مریض هایی که قبل از من بودند همگی تو صف انتظار واستادن .
بهر حال عکس و گرفتم و برگشتم مطب . دکتر هم یه نگاه اجمالی بدون نور انداخت به عکسا و گفت خدا رو شکر چیزی نیست . وقتی من خودم توجهش رو به ضایعه ی نخاعیم جلب کردم تازه متوجه امر شد و . .
در انتها گفتم اقای دکتر من چون تو یه شرکت خصوصی کار میکنم لطفن بنویسید با توجه به عکسای ام ار ای من – نیاز به عکس مجدد رادیولوژی بوده که من بتونم هزینه ام و بگیرم . ( البته قصدم ارائه تاییدیه کتبی ایشان به نظام پزشکی بود که ایشون هم چون متوجه شد نداد )
جالب اینجا بود که از من اصرار و از ایشون انکار و بالاخره هم ننوشت . چون ترسید ببرم نظام پزشکی .
بهترین کار درین موارد اینه که طرفت رو مجبور کنی که کتبآ عملی رو که داره مرتکب میشه تایید کنه .
درست کاری که یه مسئول اژانس هواپیمایی برای من انجام داد و من تونستم با همون مدرک برای یه ماه منفصل از خدمات کنمش .
دومین تجربه من پلیسی بود که به همین ترتیب معرفی شد به بازرسی ناجا تا مدتی حالش و ببره .
بهر حال در چنین مواردی باید گفت :
بد هر چه میکنی بکن ای دشمن قوی – من نیز اگر قوی شدم از تو بتر(بد تر ) کنم .
پاینده باشید .
کاوه ( روزمرگی )
سلام مامان اشکان .
گرچه وقتی من برای شما نظر درج میکنم توقع داشتن نظر از جانب شما رو ندارم ولی خب حس نوع دوستی ایجاب میکنه که . . . .
بگذریم .!!
بخاطر مشکل کمرم رفته بودم پیش یه متخصص (!!) بخاطر سابقه درمان طولانیم کلیه عکس هام و ازمایش هام + سه تا عکس ام آر آی که جدیدن گرفته بودم همرام بود .
دکتر بعد از یه معاینه ی ضمنی امر کردند که برم و در ازمایشگاه سر کوچه شون دو تا عکس رادیولوژی بندازم . به ایشون گفتم اقای دکتر با داشتن عکس های رنگی که همه چی به وضوح مشاهده میشه نیازی هست ؟؟ که ایشون فرمودند حتمن ن ن ن.
وقتی رفتم ازمایشگاه !! دیدیم اکثر مریض هایی که قبل از من بودند همگی تو صف انتظار واستادن .
بهر حال عکس و گرفتم و برگشتم مطب . دکتر هم یه نگاه اجمالی بدون نور انداخت به عکسا و گفت خدا رو شکر چیزی نیست . وقتی من خودم توجهش رو به ضایعه ی نخاعیم جلب کردم تازه متوجه امر شد و . .
در انتها گفتم اقای دکتر من چون تو یه شرکت خصوصی کار میکنم لطفن بنویسید با توجه به عکسای ام ار ای من – نیاز به عکس مجدد رادیولوژی بوده که من بتونم هزینه ام و بگیرم . ( البته قصدم ارائه تاییدیه کتبی ایشان به نظام پزشکی بود که ایشون هم چون متوجه شد نداد )
جالب اینجا بود که از من اصرار و از ایشون انکار و بالاخره هم ننوشت . چون ترسید ببرم نظام پزشکی .
بهترین کار درین موارد اینه که طرفت رو مجبور کنی که کتبآ عملی رو که داره مرتکب میشه تایید کنه .
درست کاری که یه مسئول اژانس هواپیمایی برای من انجام داد و من تونستم با همون مدرک برای یه ماه منفصل از خدمات کنمش .
دومین تجربه من پلیسی بود که به همین ترتیب معرفی شد به بازرسی ناجا تا مدتی حالش و ببره .
بهر حال در چنین مواردی باید گفت :
بد هر چه میکنی بکن ای دشمن قوی – من نیز اگر قوی شدم از تو بتر(بد تر ) کنم .
پاینده باشید .
محمد (راه بهتری هست)
والا من از نشونه ها خبر ندارم.
ولی ممنون میشم اگه راهه حلی به ذهنتون رسید راهنماییم کنید
بهناز
سلام
تو پست قبلیتون ازتون پرسیده بودم که اجازه میدین اسم وبلاگ شما رو تو لیست پیوند هام بنویسم … ولی جوابی ندادین منم سکوت رو نشانه رضایت میگیرم و… راستی مثل اینکه با تازه وارد هایی مثل من میونه خوبی ندارین نه؟؟؟؟؟
حسن
بعضا مشغول صحبت با همکاران و گاها لاس زدن هستند. شما مریض وقت نشناس !! هم بد موقع مزاحمشون شدی. بعد میگن چرا جوونا ازدواج نمیکنن ؟! خب وقتی مزاحم دل و قلوه رد و بدل کردنشون میشید, اینطوری میشه دیگه.
چند سال پیش تو یک کتابخونه مثلا تخصصی مشابه این مساله برای من پیش اومد. طرف با بی محلی یه جواب سربالا داد. بعدا با مسولش صحبت کردم خیلی تعجب کرد. گفت کتابی که شما می خواستید را ما داریم و باید به شما تحویل میداد. نمیدونست که اونموقع داشت عشق و علاقه به همکارش میداد !
یه دل خاکی با کلی پاکی
سلام یاسی جون…
امیدوارم حالت هرچه زودتر خوب شه و دیگه هیچ وقت گذرت به بیمارستان و کلینیک اینا نیفته…اشکان و ببوس…تا بعد یا علی…
ایلیاد
به موضوع خیلی قشنگی اشاره کردی .
واقعاَ دردهای جامعه رو خیلی خوب ترسیم میکنی.
۳۹ سالگی رو هم خیلی قشنگ بیان کردی.
اولین باره که از ۳۹ ساله بودن لذت بردم.
سایر اوقات یادآوری این موضوع همیشه نگرانم میکنه.
یک دانه شن
سلام
من حسابدار مجربش رو سراغ دارم.
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
بهناز جون محبت میکنی لینکم کنی حتما فراموش کردم بیام….
مهدی(من و تو و خدا)
سلام . خوب هستید ؟
واقعا که یکی از خداشه پزشکی بخونه مثل من یه چیز دیگه از آب درمیاد یکی هم که میخونه اینجوری میشه . کاش دکترا بدونن چه کار مقدس و قشنگی دارن . کمک به آدما اونم هر روز … لطف بزرگ خدا
راستی میل من رو یکی هک کرده … نمی دونم برا چی … به اون ID لطفا چیزی نفرستید دارم مذاکره میکنم که اگه بشه پسش بگیرم .
یه چیز دیگه … من یه متخصص اطفال فوق العاده سراغ دارم . کوچیک که بودم منو میبردن پیشش مامان و بابا . همیشه معجزه میکنه .
مواظب خودتون باشید
در پناه حق
بهناز
سلام
دل نازک نیستم ولی تمام پست های شما رو خوندم همه رو یعنی ارشیوتون رو هم خوندم
میدونم که خانم خوبی هستید
به خاطر همین فکر میکردم حتما بهم سر میزنین ظاهرا اشتباه هم نمیکردم…
صبور
میگم که … ما چند وقتی میشه که مطالب شما رو میخونیم و استفاده میکنیم . اما هنوز متوجه نشدیم که کلاس های ترک اعتیاد دایی جان شما،تبلیغات کار یابی ، بی مسئولیتی یه دکتر یا بی نظمی تو مطب یه دکتر دیگه یا کلاً گله و نا رضایتی شما از اوضاع جامعه ، چه ارتباطی به نزدیکی به خدا داره ؟؟! البته در مورد مفید بودن نوشته هاتون بحثی نیست …. منتهی من فکر میکنم اگه حال و هوای نوشته هاتون یه کمی به اسم وبلاگتون نزدیک تر باشه بهتره .. موفق باشید .
محبوبه
سلام یاسمن خانوم
امید وارم حالتون خوب شده باشه و سلامت باشید
خوشحال می شم یه سری به وبلاگم بزنید آپدیت کردم
منتظر نظرات گرمتون هستم
آسمانی باشید و سبز
مرد پرهیزکار
سلام یاسمن جان:
ممنون که به یادم هستی و با تمام کوتاهی هایی که من میکنم بازم بهم سر میزنی!
بر میگردم!
موفق باشی…
مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com
یه مرد امیدوار
انشاالله بهتر شده باشین. باید می نشستید و یکی دو دقیقه به اون دکتره با لبخند نگاه می کردین. تو چشماش. بعد اگه فشار شما رو می گرفتن ۱۲ بود و فشار دکتره ۲۶!
کاوه ( روزمرگی )
دیروز رفته بودم یه پیش یه روانشناس برای مشاوره که شرح صحبت های من و ایشون بدینشرح شد :
من : شروع به شرح مشکلم
دکی : خب
من : ادامه
دکی : خب
من : خب حالا اقای دکتر من چکار کنم
دکی : هی با دستاش ور رفت و میخواست یه چیزی رو توضیح بده که تو دهنش نمی چرخید
من : اقای دکتر منظورتون اینه که …
دکی : اها افرین . همین و میخواستم بگم .منظورم و فهمیدی ؟؟
من : کاملن
صدای موبایل دکی
دکی : سلام …..خب …….چرا؟؟؟؟ …. اوهوم ….. غلط کرده ……نه بابا …… نه بابا سگ کی باشه ….. نترس این فقط زرت و زورت میکنه
ده دقیقه بعد
دکی : خب میفرمودید .
من : چیو ؟؟
دکی : اره داشتم میگفتم که شما مشکلی ندارید و لی فردا بیاید و یه تست شخصیت بدید ضمن اینکه الانم وقتمون تموم شده .
انشالله سری بعد میریم رو حل مشکل شما .
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بابام همیشه میگفت سردمداران ایرانی برای اینکه ارج و قرب خودشون و در صحنه های سیاسی ببرن بالا میان و با بوش دهن به دهن میشن .رییس مجلس برای اینکه ارج و قرب خودش و ببره بالا میاد و خودش و وصل میکنه به رییس جمهورمون.
نماینده های مجلس برای بدست اوردن موقعیت خودشون و میبندن به رییس مجلس و در اخر میگفت ببین اونا چقدر بدبختند که خودشون و وصل میکنند به نماینده های مجلس .
شده جریان من. وقتی داشتم از مطب میومدم بیرون گفتم من چقدر بدبخت شدم که باید بیام و از همچین ادمی مشاوره بگیرم .
.مستدام و پایدار باشید .
کاوه ( روزمرگی )
دیروز رفته بودم یه پیش یه روانشناس برای مشاوره که شرح صحبت های من و ایشون بدینشرح شد :
من : شروع به شرح مشکلم
دکی : خب
من : ادامه
دکی : خب
من : خب حالا اقای دکتر من چکار کنم
دکی : هی با دستاش ور رفت و میخواست یه چیزی رو توضیح بده که تو دهنش نمی چرخید
من : اقای دکتر منظورتون اینه که …
دکی : اها افرین . همین و میخواستم بگم .منظورم و فهمیدی ؟؟
من : کاملن
صدای موبایل دکی
دکی : سلام …..خب …….چرا؟؟؟؟ …. اوهوم ….. غلط کرده ……نه بابا …… نه بابا سگ کی باشه ….. نترس این فقط زرت و زورت میکنه
ده دقیقه بعد
دکی : خب میفرمودید .
من : چیو ؟؟
دکی : اره داشتم میگفتم که شما مشکلی ندارید و لی فردا بیاید و یه تست شخصیت بدید ضمن اینکه الانم وقتمون تموم شده .
انشالله سری بعد میریم رو حل مشکل شما .
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بابام همیشه میگفت سردمداران ایرانی برای اینکه ارج و قرب خودشون و در صحنه های سیاسی ببرن بالا میان و با بوش دهن به دهن میشن .رییس مجلس برای اینکه ارج و قرب خودش و ببره بالا میاد و خودش و وصل میکنه به رییس جمهورمون.
نماینده های مجلس برای بدست اوردن موقعیت خودشون و میبندن به رییس مجلس و در اخر میگفت ببین اونا چقدر بدبختند که خودشون و وصل میکنند به نماینده های مجلس .
شده جریان من. وقتی داشتم از مطب میومدم بیرون گفتم من چقدر بدبخت شدم که باید بیام و از همچین ادمی مشاوره بگیرم .
.مستدام و پایدار باشید .
کاوه ( روزمرگی )
دیروز رفته بودم یه پیش یه روانشناس برای مشاوره که شرح صحبت های من و ایشون بدینشرح شد :
من : شروع به شرح مشکلم
دکی : خب
من : ادامه
دکی : خب
من : خب حالا اقای دکتر من چکار کنم
دکی : هی با دستاش ور رفت و میخواست یه چیزی رو توضیح بده که تو دهنش نمی چرخید
من : اقای دکتر منظورتون اینه که …
دکی : اها افرین . همین و میخواستم بگم .منظورم و فهمیدی ؟؟
من : کاملن
صدای موبایل دکی
دکی : سلام …..خب …….چرا؟؟؟؟ …. اوهوم ….. غلط کرده ……نه بابا …… نه بابا سگ کی باشه ….. نترس این فقط زرت و زورت میکنه
ده دقیقه بعد
دکی : خب میفرمودید .
من : چیو ؟؟
دکی : اره داشتم میگفتم که شما مشکلی ندارید و لی فردا بیاید و یه تست شخصیت بدید ضمن اینکه الانم وقتمون تموم شده .
انشالله سری بعد میریم رو حل مشکل شما .
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بابام همیشه میگفت سردمداران ایرانی برای اینکه ارج و قرب خودشون و در صحنه های سیاسی ببرن بالا میان و با بوش دهن به دهن میشن .رییس مجلس برای اینکه ارج و قرب خودش و ببره بالا میاد و خودش و وصل میکنه به رییس جمهورمون.
نماینده های مجلس برای بدست اوردن موقعیت خودشون و میبندن به رییس مجلس و در اخر میگفت ببین اونا چقدر بدبختند که خودشون و وصل میکنند به نماینده های مجلس .
شده جریان من. وقتی داشتم از مطب میومدم بیرون گفتم من چقدر بدبخت شدم که باید بیام و از همچین ادمی مشاوره بگیرم .
.مستدام و پایدار باشید .
آرام
سلام
وقتی چشمان خسته ات را بر روی تمام دورنگی ها می بندی ، وقتی دست های خالی از یاریت را نگاه می کنی ، وقتی آن قدر گریه کنی که دیگر اشکی منتظر جاری شدن از چشمانت نیست و وقتی دنبال آغوشی پر از محبت می گردی ، مطمئن باش که مهربان تر از خدا نخواهی یافت . به سویش برو ، او با آغوش باز منتظر توست …
این روزا انگار اکثر پزشکا دارن اینجوری می شن . زیاد این مطلب رو می شنوم …
یاس من جوونه زده …
علی علی
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
به صبور عزیزم … عادت کردید که همیشه برای نزدیک شدن به خدا براتون از نماز و دعا و مصیبت بگن؟ اینجا اون جاییه که پایان همه اون اتفاقاته … اینجا با درست ویزیت کردن میتونی به خدا نزدیکتر شی… با کمک به فقرا .. با کمک به معتادا … با استفاده نکردن از وسائل ارزون قیمت تو مطب با … فقط کافیه که نگاهتو عوض کنی تا حضورشو تو قلبت حس کنی… به خدای من اینجوری میشه نزدیک شد…
ماهی تپله
سلام
مامان نگار
من مائده دوست نگار
خوشحال میشم بهم سر بزنید و منو لینک کنید
بابای
علی
با سلام.امیدوارم که حالتون خوب باشه.
وبلاگ جالبی دارید.موفق باشید.