دخترک تپل که ده ساله به نظر میرسه با حسرت نگاهی به هیکل باریک و قلمی طرف مقابلش میندازه (اونم ۱۰ ساله به نظر میاد) و با ناز میگه : بلدی با پاهات از میله بارفیکس آویزون شی؟ و لاغره با قیافه ای که انگار بندباز یکی از سیرکهای معروف دنیاست میگه: آره که بلدم تازه کلاسم نرفتم! و عین یک میمون دست آموز از میله ها سر و ته آویزون میشه… بعد پیروزمندانه می ایسته و میگه : میای با هم دوست شیم؟ و تپله با ابرو میگه نه و میره…
نیم ساعت بعد می بینمشون دست در دست هم شادی کنان دارن میدون که تاب سوار شن… یه احساس خوب و دوست داشتنی عین شوق کودکی مثل خون زیر پوستم میدوه… فکر میکنم چقدر کودکی پاک و دوست داشتنی و لذت بخشه… ای کاش هرگز حسمون بزرگ نمیشد!
—————————————————————————————————
پی نوشت برای دوست خوب مهدی کمالی: دوست خوبم در کامنت پست قبلی نوشتی: همه به خاطر خودشون تصمیم میگیرن و فکر میکنن بزار بره هر جا که دوست داره . چرا تو بندی که خودت هستی و نمیتونی بری اونم باید بمونه و بسوزه ؟
برادر و دوست خوبم مهدی جان من اگه دلتنگ رفتن برادرم هستم به خاطر این نیست که خودم نمیتونم برم! نگرانم که نتونه به چیزایی که ایده آلشه برسه و دست خالی برگرده … نگرانم که اگه نتونه بره همیشه بین زمین و آسمون آویزونه… بین رفتن و موندن که بدترین حالته… نگران روزهایی هستم که این برادر مهربون و عاطفیم از دوری دچار مشکل روحی بشه و غرورش نزاره که برگرده… نگران نگران نگران…..
کی میگه من نمیتونم برم… اصلا کی گفته من میخوام برم؟ دوست خوبم نوشته تو منو به باد روزای نوجوونیم انداخت اون موقع که یه دختر ۱۸ ساله بودم… تموم کارهامو برای رفتن کرده بودن (البته بگم این خواست پدر و مادرم بود که برم ) حتی از یکی از دانشگاههای معتبر امریکا پذیرش داشتم اما زد و اینجا دانشگاه قبول شدم و تصمیممو گرفتم که نرم. من داشتم میرفتم اونجا درس بخونم و حالا که قبول شده بودم دلیلی برای رفتن و قطع کردن ریشه ها نبود… هرگز پشیمون نشدم که چرا نرفتم چون اینجا چیزهایی رو دارم که اونجا هرگز نخواهم داشت… ۱۰ سال پیش هم رامین زمزمه های رفتن به استرالیا رو کرد با شرایطی که داشت به راحتی میتونستیم بریم خصوصا که داشتن زن پرستار (آخه من پرستاری خوندم) برای یک دامپزشک یک پوئن بود اما من متقاعدش کردم که نریم و باز هم پشیمون نیستم… من ایرانو با تموم کم و کاستی هاش دوست دارم و حاضر نیستم ولش کنم و برم و به ایرونی بودنم هم افتخار میکنم……. درست مثل مادری که بچه عقب افتاده اشو میبوسه در آغوش میگیره تمسخرهای دوست و همسایه رو به جون میخره حتی در خلوتش از نگاههای ترحم آمیز مردم اشک میریزه ولی به خاطر عشقی که به فرزندش داره حاضر نمیشه که جگر گوشه شو به مرکزی بسپاره و فراموشش کنه…
سعیده
دوباره سلام
وای یاسمن جون
این اشکان کوچولو چه مموشی شده!!!
از طرف من ۲تا بوسش کن
به نگار خانم گل عزیز هم بگو بابا دلمون واست تنگ شد … آخه کجایی پس خانمی؟؟؟
این گلها هم مال شما
شاد باشید
سانی
روزگار کودکی برنگردد دریغا. روزهای کودکی همین چیزهاش زیباست
موفق باشی
نازمنگولا
ممنون از لطفی که به من داشتی .
خانم برادر من هم پرستاره و خیل هم تو کارش موفق بود ولی نتونست دووم بیاره تو بیمارستان و اعصابش به هم ریخت.الانم دیگه کار نمی کنه و دنبال کاره ،حالا خوبه شما دبیرین.
در مورد این پستتون باید بگم منم نمی تونم از اینجا دل بکنم با اینکه می دونم اینجا به هیچ جایی نمی رسم و از درسایی که خوندمم به خوبی نمی تونم استفاده کنم ولی امیدوارم برادرت موفق بشه.
رامین- بغض خدا
سلام، ممنون که انقدر لطف دارین و مدام سر میزنین، ببخشید اگه دیر سر میزنم یا دیر آپ می کنم، به هر حال وجود دوستانی چون شماست که اشتیاق منو افزون می کنه، امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون پر انرژی و موفق باشید، به امید موفقیت شما دوستان حقیقی.
حامد
یاسمن عزیز اشتباه شما ها اینه که فکر میکنید این بچه عقب مونده مال شماست .نه این بچه عقب مونده مال همسایه است که تو با بچه خودت اشتباه گرفتی.
جدا با این مسئله مخالفم که باید ایران رو ساخت. ایران باید خراب بشه و این مفت خورهای حاکم دست از سرش بردارند تا دوباره ما بیاییم و ایرانی دگر بسازیم . ایران رو بسازم که چی بشه ؟ عمر ملا ها دراز تر بشه و گردنشون کلفت تر؟
یه بنده خدا
کاش میشد با پاک کردن شناسنامه هامون خیلی ننگ ها رو از پیشونی ایران و ایرانی پاک کنیم.
کاش…
عسل
در مورد برادرت تنها چیزی که می تونم بگم اینه که چیزهایی هست که آدم باید شخصا تجربه کنه حتی اگه به قیمت از دست دادن بعضی چیزها باشه و یا سخت باشن میشن تجربه های شخصی البته امیدوارم تو همه کارهاش موفق باشه نگرانی تو هم طبیعیه ولی خودتو ناراحت نکن چون تجربه های مفیدی بدست میاره
افسر وظیفه
ای کاش مانند کودکی صاف و صادق باقی میماندیم
آلبالو
سلام خوبی؟
خیلی قشنگ مینویسی
امید وارم هر روز موفق تر باشی
پیرمرد
درود.
حس تو یه نفر که بزرگ نشده لطف مزید کردگار….از این دورها هم کودکیت پیداست.
روشن باشی.
یار مهربان
سلام . مثل همیشه . مطالب اجتماعی و آموزنده
صبا
دلم برای خلوص کودکیم لک زده….
احمد
سلام دوست عزیز
من خیلی کوچکتر از این حرفها هستم که بخواهم نظری بدهم . اما گاهی وقتها باید تصمیماتی گرفت که سرنوشت را رقم میزند.
موفق باشید.
مولود
سلام
خوبید؟
اولین باره به وبلاگتون اومدم اونم از وبلاگ یکی از دوستاتون
میدونید چرا ا.مدم؟
جون از عنوان وبلاگتون خوشم اومد
چند قدم نزدیکتر به خدا…
برام جالب بود
نمیدونم کی هستید ولی همه جوره براتون آرزوی موفقیت میکنم
azin
سلام!
امیدوارم که حالتون خوب باشه…
به کلبه ی کو چیک و حقیره من هم سر بزن!
موفق باشی دوست ناشناس من.
مرد پرهیزکار
حس بچگی خیلی قشنگه, خوده بچگی هم خیلی قشنگه, از هر نظر…
سلام دوست عزیزم:
من آپم…
و منتظر حضورت…
مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com
خشایار
نظرات همه ی دوستان رو خوندم. با اشتیاق کامل . قبل از همه چیز صمیمانه از همه ی دوستان میخوام که برای نظرات هم احترام قائل باشیم.چرا در جواب مخالف فکریمون میگیم حرفات خنده داره! یا اینکه سطحی نگر هستی.فکر مخالف ما هم مال یه انسانه و به اندازه ی انسانیت طرف مقابلمون محترم!
اما در مورد پست شما یاسمن خانوم به اعتقاد من نوشته های شما نه زیادی آرمانگرایانه هست و نه میشه اسم شعار رو روش گذاشت . اصالت و هویت به طور مشخص در نوشته هاتون پیداست. البته معنی حرفم این نیست که اونایی که با شما مخالفن بی اصالت و بی هویت هستن.خوشحالم از اینکه میبینم همفکران من تعدادشون کم نیست.
ولی از اونجایی که تحمل من مثل شما بالا نیست دارم موقتا میرم…نمیدونم چقدر رفتنم طول میکشه اما به قصد برگشتن میرم.البته مطمئن نیستم که برمیگردم اما اگه برگشتم دلیلش شاید این نباشه که میخوام از این طفل عقب مونده مراقبت کنم . برگشتن احتمالی من به این دلیله که من به این طفل عقب افتاده نیاز دارم و بدون اون یه چیزیم کمه. حامد جان باور کن این بچه مال همسایه نیست .همسایه ی بی شرم اونو به زور از ما گرفته.شاید خیلی از بیمای هایی که طفل ما داره به خاطر سهل انگاری های همسایه باشه.این طفل قرار نیست تا ابد دست همسایه باشه. با تمام بیماری های سختی که این طفل داره(چه قبلا داشته چه براش به وجود آوردن) من هنوزم امید به بهبودش دارم و مثل خیلی ها ته رنگی از امید رو در نگاهش میبینم! چند بار این حرفا رو در جمع های مختلف دوستان (مجازی و حقیقی) گفتم و منو به تلخ ترین شکل ممکن به شعر گفتن و شعار دادن متهم کردن .نمیدونم برای چندمین بار هست که میخوام بگم اما بخدا من شعار نمیدم! هنوز امید توی چشمای خسته ی این بیمار سو سو میزنه .حتی با وجود احمدی نژاد و لشگر نظامی که برای مدیریت اجرایی و نظارتی کشور فرستاده هنوز هم امیدوارم. ( معذرت میخوام اما من وقتی غارت گران و مال مردم خوار ها رو خطاب قرار میدم دیگه ادب رو رعایت نمیکنم) : تاریخ ما خطاب به این موجودات پلیدی که در لباس شبان مردم رو پاره پاره میکنن میگه:
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این” او او” سگان شما نیز بگذرد!
ashkeguitar
تو این لحظه دلم از همه گرفته حتی خودم …که به اینجا رسیدم…..دوست دارم فقط خفه شم..
یاس
منم میگم باید موند و فرار نکرد عین خیلی ها که از هویتشون یا از زندگی های تلخی که اینجا داشتن میخوان فرار کنن. از گذشته شون .و با یه گذشته خیالی میرن اونور. حاضرن آشغالها رو جابجا کنن ولی گذشته شون پاک شه… تازه خیلی ها اونجا حتی از این که بگن ایرونی هستن هم شرم دارن. چرا؟ اگه تصویری از ایرونی تو این دنیاست کی این تصویرو ساخته خودمون.. خیلی ها اینجا طلاق میگیرن شناسنامه هاشونو عوض میکنن میرن اونجا یه پسر بخت برگشته رو تور میکنن! خودشونو جای یه دختر نازنین قالب میکنن. خیلی ها هم برای فرار از بار مسئولیت پدر و مادر حاضرن برن… فقط نزارید به حساب بیمار بودن ایران. خیلی ها خودشون میخوان از خود بیمارشون فرار کنن. تا وقتی خودمون رو باور نداریم وضع همینه.
الهام
یاس عزیز حرفت جای تفکر داره. الان مشکل ایرانی های خارج از ایران غالب کردن خودشون به یه پسر نازنین نیست عزیزم. . چه اینکه دختر هم نباشند هم مهم نیست .پس خواهش میکنم مثل اونهایی حرف نزنیم که تا اسم خارج رفتن میاد میگن اها میخواند برند لختی بگردند .به نظر من خوبه که یخورده عمیق تر به مسئله نگاه کنیم.تو خارج از کشور خیلی جاها ایرانی ها رو تروریست میشناسند و این مسئله ای بوده که حداقل من و شوهرم خیلی باهاش مواجه شدیم. و خودمون هم خیلی خوب میدونیم که واقعااینطور نیست و این برچسب ننگین رو ما برای خودمون نساختیم و تقصیر ما هم نیست .
چرا این تفکر غلط وجود داره که میگند می خواهند از هویتشون فرار کنند ؟ یعنی هر کس از ایران میره بی هویت میشه ؟ هویتی که فقط با توی ایران بودن بدست میاد اسمش هویت نیست .الماس ناب ته زباله دونی هم بیفته عزیزم الماس نابه .نه اینکه فقط پشت شیشه جواهر فروشی اسمش الماس باشه.
باید دید چه انگیزه ای اینقدر قوی بوده که ما رو مجبور میکنه بقول جنابعالی بریم آشغال جا به جا کنیم ولی تو ایران نباشیم .
من بیمار نیستم یاس عزیز .شرایط بیمار منو از ترس سرایت بیماری داره فراری میده.
خود شما ها هم که همش داد از آباد کردن ایران میزنید چکار دارید میکنید؟ هیچ کار.
فقط بلدید بگید باید موند و ساخت .انگار که این موضوع انشا باشه و ما هم تو دفتر انشامون شعار بدیم.حالا بپرسند در عمل برای ایران چه میکنید هیچ چیز تو چنته ندارید.
تو اعتراض میدون ۷ تیر برای زنان رفتی وشرکت کردی؟
تو اعتراض شرکت اتوبوس واحد چی؟ چکار کردی؟
در اعتراض به زندانیان بد بختی که دارند تو زندانها میمیرند چی؟
برای اعتراض یه وضع جوانان بیکار و معتاد ایران چی ؟
برای مبارزه با فقری که دوروبرمون هست چی؟ چکار کردید ؟
رفتی جنوب ایران رو ببینی ؟دیدی مردم کنار خط لوله های نفت بدون آب وبرق و … چجوری دارند زندگی میکنند ؟
دیدی پدری از فقر دخترشو میفروشه ؟
دیدی طنانی که برای احقاق حقشون تجمع کردند چجوری با باتوم میزدنشون ؟
من نمیزارم یه روز دخترم یا پسرم زیر ضربه باتوم کشته بشه.
شعار نمیدم . نه از هویتم فرار میکنم و نه از مسدولیتم. میرم برای زندگی بهتر در شرایط بهتر.
نمیزارم فرزندم مثل خودم اینجا ناراحتی اعصاب بگیره
زهرا ، مامان ياسين
یاسمن شماره تلفنو گم کردم
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
بابا شماها چرا به جون هم افتادید؟ من یک کلام گفتم دلم برا رفتن برادرم گرفته اینجا شد صحرای محشر! همینیم دیگه عادت نکردیم که بگیم من چه کردم! همیشه میگیم تو چه کردی! میدونی من برای مملکتم چه کردم؟ دزدی نکردم. مال مردمو نخوردم. حق کسی رو ضایع نکردم.اگه تونستم دست نیازمندی رو ( منظورم مالی نیست ) بگیرم گرفتم. اگه تونستم یاد بدم یاد دادم. اگه تونستم از فرار کردن دختری از خونه جلوگیری کنم مضایقه نکردم… اگه تونستم راه درستی رو پیش پای کسی بزارم دریغ نکردم. اگه تونستم پل ارتباطی بشم بین مادر و دختری که همین جامعه بیمار داره از هم دور و دوررترشون میکنه پل شدم. شاید این کارا خیلی بیشتر از اعتراض کردن فایده داشته باشه. اگه شاگردی داشتم که پدر معتاد داشت به انجمن های na معرفی کردم… اگه زن و شوهری داشتن از هم جدا میشدن تموم تلاشمو کردم که این اتفاق نیفته و بچه هاشون دربدر نشن.و هزاران اگه دیگه ای که ترجیح میدم ننویسم. جالبه بیشتر از ۳ ساله که دارم تو پرشین بلاگ و بلاگ اسکای و بلاگفا مینویسم هیچوقت ننوشتم شما چه کردید برای این مملکت… قرار نیست اینجا به بهترین ها کاپ بدن. این مملکت درش باز هر کس دوست داره بره به سلامت دعای خیر ما بدرقه راهش … دوست داره ایرونی بمونه دوست نداره نمونه. دوست داره مسلمون بمونه نخواست مثل خیلی ها که برای پناهنده شدن رفتن دینشون هم عوض کردن بره دینشم عوض کنه … دوست داره بمونه قدمش روی چشم بمونه. دلش میخواد کورش و داریوش و رضا شاه رو بپرسته خودش میدونه. دلش میخواد عاشق رئیس جمهورش باشه دل خودشه نمیخواد میخواد متنفر باشه بازم دل خودشه! من فقط دلم برای برادرم تنگ میشه همین!
یاس
الهام جان شما دوست داری بری حتی به قول خودت اشکای مادرت و ناراحتی پدرتو میبینی اما برای این که بچه ات یه روزی باتوم تو سرش نخوره و مثل خودت بیمار عصبی نشه اونایی رو که یه عمر برات زحمت شیدن تنها میزاری اونم درست تو روزایی که نیازمند بودنت هستن خوب لابد چیزی رو که قراره به دست بیاری ارزششو داره. من تو رو نگفتم که دنبال شوهر میری من گفتم خیلی از این خیل جمعیتی که از ایران کوچ میکنن و میرن الکی اسم ایران رو بده میکنن میرن تا کسی اونور دنیا ندونه که اینجا چه افتضاحی به بار آوردن حاضرن اونجا هم زن هر کور و کچل و زن طلاق داده و … بشن ولی تو ایرون نباشن. خیلی ها میرن تا درس بخونن میرن تا موفقیت کسب کنن اما همه اینطوری نیستن خیلی ها رو میشناسم که عشق خارج کشته بودشون برن اونجا ۴ تا عکس کنار ساحل با مایو بندازن یا به قول خودشون ازاد بگردن از دوستام میگم اونایی که اینجا هیچی نبودن. از هم شهری هام میگم اونایی که اینجا هزار کثافتکاری کردن و طلاق گرفتن و ازدواج غیابی کردن به عنوان دختر شرقی افتاب ندیده رفتن اونور آب … از فامیلام میگم که…. من هم عین تو که از واقعیت ها نوشتی واقعیت ها رو نوشتم. بعدم تو از کجا میدونی که من در اعتراضها بودم یا نه! یا برای ایران کاری میکنم یا نه. چشماتو باز کن میخوای بری برو… دیگه چرا اونایی رو که موندن خراب میکنی…
علی
آی گفتی! خداییش هیچ لذتی بالاتر از لذت کودکی نیست! شاید به خاطر اینکه خیلی چیزارو نمیفهمی!(تو بچگی!)
علی
اوه اوکی! میبینم که این اقای نیکی دوباره وطن پرستی خودشو نشون داده! خوب اصولا کسی که میخواد از وطنش فرار کنه حتما دلایلشم برای خودش منطقیه!
یک دانه شن
سلام
همیشه به این اعتقاد داشته ام که آدم باید جاهای جدید دوستان جدید زندگی جدید کارهای جدید و کلا تجربیات جدید رو تجربه کنه.
فرقی نمی کنه که تو کجا باشی. مهم اینه که راکد نمونی. مهم اینه که در حرکت باشی.
الهام
یاس عزیز این که گفتم تو چکار کردی منظورم شخص خودت نیست عزیزم .منظورم یه صحبت کلیه .وقتی کسی داره میره باید بدونی که انگیزه قوی باید برای رفتن داشته باشه.مخصوصا یکی مثل ما که باید زندگیشو بفروشه و بره اونجا از صفر شروع کنه.
شاید خیلی از خانومهای ایرانی حرکاتی میکنند که واقعا شایسته نیست که این نمونه اش رو هم خیلی دیدم .کاری که شاید خیلی از دختر های خارجی هم نمیکنند. طوری که وقتی میگفتیم ایرونی هستیم خیلی بد در موردمون فکر میکردند.
مطلبمو نوشتم که بدونی رفتن خیلی ها به قول شما برای فرار از بیماری خودشون نیست.
محمد رضا احمدي
سلام
اول فقط میتونم بهت بگم آفرین بعضی از نظرات دوستانو خوندم و ضمن احترام به همه میگم که تو ایران موندن یه چیزه و ایرانی موندن یه چیز دیگه
تو ایران بمون ولی ایرانی بمون یعنی به جای حسرت خوردن حداقل زندگی خودتو بساز که باری روی دوش میهنت نباشی اگه همه اینجوری باشن آیا ایران بعد بیست یا سی سال اوضاع خوبی پیدا نمیکنه؟ ایرانی مهربونه جلاقه باهوشه و نه فقط انسان دوست که عاشق هستی و طبیعت و … شاد باشید
مرد پرهیزکار
سلام یاسمن خانوم:
برای لینک ممنون, منم لینک شما رو گذاشتم…
موفق باشی…
مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com
طنین
کودکی هایم اتاقی ساده بود …
الهام
من رفتم .تو که ماندی این سالهای سوگوار را به خاطر بسپار که جوانی تو و میانسالی مرا با خود برد نوادگانت را اگر دیدی بر زانو بنشان و در بیخوابی های شبانه قصه وار آغاز کن که من در کشوری زیستم که گدایان معتبرخزاین ایمان را به تاراج بردند و دعاها و نفرینها نامستجاب از آسمانها رانده شدند و سفره های گرسنه بر سجاده ها شوریدند. از آنان بخواه که این خشکسال را بر من ببخشایند که در هجوم داسها و تبرها مجال کاشتن نبودو من از طوفان ،تنها پایمردی و گلیم پاره خویش را رهانیدیم.
به آنان بگو که من دست به هیچ جنایتی نیالودم نسل منقرضی بودم که عقوبتی ناخواسته را پذیرفتم و بهار در انجماد و پرواز در قفس را باور نکردم .به آنان بگو که این سالهای سوگوار را بخاطر بسپارند و ما را که در تنگنای تاریخ آسودگی را نه در زیستن که در مردن هم نیافتیم. به آنان بگو……..
ارام
یاسمن جان من خیلی وقت بود اینجا نیومدم. ولی امروز همه پستهاتو خوندم.
با ناراحتیت غمگین شدم و به شادیت خندیدم.
اما دعا میکنم برادرتون هر جا کهع هست شاد و موف قباشه. و خدا درویش رو برای شما قابل تحمل کنه.
من این دوران رو کشیدم و خوب میفهمم که چی میخوای؟؟ خدا بهتون کمک کنه (آمین)
شادباشی
شادی
باهات کاملا موافقم.هر ایرادی هم که اینجا داشته باشه مهم اینه که مال ماست و ما مال اینجا.در خارج ما و بچه هامون غریبه ایم. هر چقدر از آدمای اونجا بیشتر حالیمون باشه چون خارجی هستیم هیچوقت در اولویت قرار نمی گیریم و حقی رو قبل از آدمای اونجا به ما نمیدن و این یعنی تحقیر.چرا؟چون حاضر نشدیم با خوب و بد مملکتمون بسازیم.بعد مجبور میشیم هزار تحقیرو بخاطر اینکه قشر دست دوی جامعه اونجا میشیم تحمل کنیم.من که به این خواری تن نمیدم.
شادی
راستی این عکس جدید اشکان معرکه هست.اگه تونستی گیرش بندازی یه گاز کوچولو از طرف من بگیرش.
حامد
شادی جان یه سوال :
همینجا وقتی یه ریشو کثافت عقده ای هر چی از دهنش در میاد بهت میگه احساس شهروند درجه اول ایران بودن بهت دست میده ؟ هیچ احساس خواری نمیکنی؟
وقتی جرات نمیکنه اندیشه ات رو به زبان بیاری چون اگر مخالف باشه تو دهنی میخوری چی؟ احساس غرور میکنی لابد؟
وقتی دزدی ها و تبعیض های و …. ها رو میبینی چطور ؟ احساس شهروند درجه یک بودن بهت دست میده ؟
وقتی جرات نمیکنی رنگ لباست رو انتخاب کنی از اینکه درجه یکی خوشحالی ؟
خاطرات من و ویلچرم
سلام
منم یه ابجی دارم که چهارتا بچه داره که دوتاشون دوقلو هستند. گاهی که به کاراشون خیره می شم میگم کاش این کودکی رو برای همیشه حفظ کنند.
—————–
خانم معلم من دیگه رفتم وبسایت خودم لطف کن ادرس لینک منو تغییر بده
نازمهر
یاسمن جان منم ایرانو با همه مشکلاتش دوست دارم. نمی دونم آینده برام چی رقم زده ولی اگه به خودم باشه دوست ندارم هیچ وقت برای زندگی از ایران خارج بشم.
زهرا ، مامان ياسين
سلام یاسمن جونم . ببخشید این همه مزاحمت می شم . یاسمن جون می خوام یک چیزی بهت بگم . راستش من صبحها که سر کار هستم . شبها هم مخابرات نزدیک خونمون نیست و از توی خونه نمی تونم زنگ بزنم . دل توی دلم نیست که با داییت صحبت کنم . ممکنه آدرس ایمیلشو به من بدی . یاسی جونم ببخشید این همه پررو هستم . تو خودت بهتر می دونی چه حال و روزی دارم . قربونت برم
تارا
دلمبرات تنگ شده سر نمی زنی یاسمن جون
دست نوشته های یک روحانی
سلام..چو ایران نباشد تن من مباد…راستش رفتن به آنطرف آب ایرادی ندارد به شرطی که هر رفتن یک برگشتی هم داشته باشد…حب الوطن من الایمان…تمام این کشورهای پیشرفته زمانی..مثل ما بودند اما هیچ وقت نخبه هایشان فرار نکردند بلکه ماندند وتمام سختی ها راهم تحمل کردند وکشورشان راساختند
یه بنده ی خدا
نوشته های یاش سراسر حسرته!
حسرت به حال همون زنی که طلاق گرفت و ازدواج غیابی کرد و رفت..
حسرت به روز دختری که مایو پوشید و کنار دریا عکس انداخت…
حسرت به حال آدمی که ایران (به قول یاس)۱۰۰۰ کثافت کاری کرد و رفت اونجا زن هر کور و کچلی شد..
یاس با خودت صادق باش ،چقدر دلت میخواست جای یکی از همین ها بودی؟
نوشته هات میگن خیلی!
خیلی زیاد.
شادی
حامد جان سلام
باید بگم بله . وقتی برای باز پس گرفتن حقوق واقعیم(انتخاب رنگ لباس و…) محکم سر جام می ایستم و مقاومت میکنم و مدعی هستم که من در اینجا که کشورم هست باید احساس آزادی کنم و اصلا میتونم چنین ادعایی بکنم واقعا احساس غرور می کنم. از اینکه سر خورده از مقابله با مشکلات فرار نمی کنم و صورت مسئله رو پاک نمی کنم احساس درجه یک بودن میکنم. اختلاف نظر و بحث با یک هموطن هر چند فرسنگها دور از عقاید من به مراتب گوارا تر از تحقیر شدن توسط نوادگان وایکینگها و دزدان دریاییه ! بربرهایی که به مدد استعمار انسانهای ضعیف یا بهتر بگم ضعیف النفس که تن به حرف زور دادند امروز صاحب تکنولوژی و قدرت شده اند. از اینکه ایرانی ام و حاضر نیستم بخاطر مشکلات دوره ای آبروی خودم و وطنم رو بر باد بدم و تن به هر خفت و تحقیری بدم به خود می بالم.
شادی
راستی شما اگر در خانه با یکی از افراد خانواده ات اختلاف نظر یا حتی دعوای شدید داشته باشی شب به خانه دشمن خانوادگیت که کمترین جرمش دزدیدن با هوشترین فرد خانواده ات هست میری و از اون میخوای تحت هر شرایطی به تو پناه بده؟ پس مونده غذاشونو بهت بدن اما در خانه خودت نباشی؟ شما رو نمیدونم اما من این آدم نیستم و امیدوارم هیچ ایرانی این کارو نکنه.دنیای پیشرفته همه پیشرفتشو مدیون استعداد ها و منابع دنیای در حال توسعه هست اما همین پیشرفت به اهرمی بدل شده که با اون به غارت منابع و مغزهای ما سرعت ببخشه.جالب هست که اگر در اون کشورها بیمه نباشیم مالیات زیادی بپردازیم و برای کاریابی و استخدام در آخرین اولویتها بعد از اسراییلی ها و حتی عربها قرار بگیریم هیچ اعتراضی نمیکنیم.اگر شغلهای بی ارتباط به رشته تحصیلیمون پیدا کنیم که بی شباهت به کارگری نیست هیچ اعتراضی نمی کنیم. در عوض حوشحال خواهیم بود که هر روز با لباسی که مورد علاقه مون هست میریم کارگری!!!!
شادی
لباس زرد و قر مز می پوشیم و مو هامونو ژل می زنیم اما در صف کسانیکه نیازمند کمکهای تامین اجتماعی به بیکاران هستند می ایستیم. پایین ترین حقوق جامعه رو دریافت می کنیم اما خوشحالیم که از دستمزد مون در ایران بیشتر هست! از باهوشترین کارمندان اونها با هوشتریم اما فقط چون در خاک پر گهر ایران متولد شدیم سخت ترین موانع رو بر سر راه پیشرفت شغلیمون میگذارن. در حالیکه اگر همون زحمتو در کشور خودمون متحمل بشیم هم خودمون و هم هموطنهای دیگرو منتفع می کنیم و قدر و ارزشمونم حفظ میشه. ما اینجا در بند ظاهریم و دغدغه جوو نهامون این شده که مارک کفش کدومشون معروفتره یا بوی عطر کدوم خوشبوتر! تا بهمون میگن بالای چشت ابرو قهر می کنیم و می خواهیم فرار کنیم. این اولین گزینه ای هست که انتخابشو یاد گرفتیم.شاید چون از همه آسونتر به نظر میاد! اما واقعا فقط آسون به نظر میاد. از لحظه ای که پا در مملکت دیگه ای میگذاری برای اینکه از لحاظ روحی دچار بحران هویت نشی مجبور میشی که مدام به خودت یاد آوری کنی که وطنی به نام ایران داری.در اونجا دوستانی داری که تا بفهمن مشکلی داری بیدرنگ به کمکت میان.خانوادهای داری که بهشون افتخار می کنی. اونجا که میری برای راضی کردن دل خودت مدام از فامیل و خانواده ات و دوستانت برای دیگران تعریف میکنی. محله های شهرتو مجسم میکنی.دلت برای شلوغ ترین و بدبو ترین بازارهای میوه و مرغ و ماهی ایران تنگ میشه. میدونی چرا؟چون اونا جزیی از هویتت هستن .جایی که توش بزرگ شدی و شکل گرفتی. متاسفانه آدم تا بعضی چیزها رو خودش تجربه نکنه باور نمی کنه. خیلی ها رفتند و تجربه کردند و روی برگشت نداشتند.فامیل فکر می کنند فرزندشون در ناسا کار میکنه بعد در میاد که در مک دونالد کارش اینه که از صبح تا شب کاهو ریز میکنه!
شادی
بعضی هم میرن و می خوان برگردن نمیتونن مشکل قانونی دارن. بعضی هم شجاعتشو دارن که برگردن و اینا رو برامون تعریف کنن.معدودند کسانیکه موفق بشن.میدونی او نا کی هستن؟ کسانیکه در ایران هم مشکلی رو سر راه پیشرفتشون نمیدیدن.کسانیکه انقدر باهوش هستند که در هر جایی در کوتاهترین زمان ممکن راه سازگاری با محیطو یاد میگیرن و راه پیشرفتو در پیش می گیرن. که ایکاش اونها رو ایران از دست نمی داد .ایکاش اونهایی که رفتند همه بر گردند و همه دست به دست هم با وجود همه اختلاف نظر ها برای اعتلای نام ایران تلاش کنیم.اولین قدم اینه که روی خودمون کار کنیم که با هر سختی رنگ نبازیم و تحمل شنیدن نظرات مخالف رو داشته باشیم.یاد بگیریم که تنوع آرا رمز موفقیت ماست اگر خودخواهی و زود رنجی رو کنار بگذاریم و اجازه بدیم که ظرفیتهای وجودیمون برای ایران پاک صرف بشه. به امید آنروز…
شادی
از اینکه سر دوستانو درد آوردم معذرت میخوام. عرق ملیم بازم به جوش اومد!
حامد
بله شادی جان از پشت تریبون بیا بیرون ! شما ها فقط بلدید دم از عرق ملی بزنید .فقط بلدید یه مشت خزعبلاتی که دیگرون از خارج براتون تعریف کردند رو مثل آدامس فقط بجویید .
هیچ وقت تحلیل درستی از ماجرا ندارید چون همیشه قبل از از اینکه بخواهید به عقلتون هم رجوع کنید یه تعصب کورتون و به اصطلاح خودتون عرق ملیتون رجوع میکنید که مثل یک عینک سیاه جلوی دیدن نور حقیقت رو گرفته.
شرف و عزت و کرامت انسانی رو در تحقیر دیگران و انتصاب القاب زشت از قبیل بربر و دزدان دریایی و … به غیر هموطنتون براتون تعریف کردند.
در اولین قدم بحث با همون هموطن به قول خودت گرامیتون با توهین و کبنه و عداوت و بغض جلو میرید و تمامی این عدم تعادل روحی رو با کلمه عرق ملی پوشش میدید. و اثبات میکنید که هنوز حتی درک درستی از تعریف عرق ملی ندارید.
در اولین جملات مباحثتون از کلمه آبرو استفاده میکنید چرا که معتقدید هر کس رفت بی آبرو شد ! و به خود میبالید که آبرو مندید .
حامد
با کینه و بغض به زرد پوشان و قرمز پوشان مانده در صف کمکهای بیکاری طعنه میزنید و چشم بر سیاه پوشان و ژنده پوشان مانده در همین صفها در ایران میبندید. چشم بر زنان مانده در صف تن فروشان میبندید .چشم بر مفلوکان بی نوایی که از فقر کلیه میفروشند میبندید. چشم بر تبعیضها و نا برابری ها میبندید .چشم بر توهینها می بندید.چشم بر پدران و مادرانی که اقدام به فروش دخترکان باکره خود به شیخ نشینان میکنند که مخارج عمل فرزند مبتلای خود را ابتیاع کنند میبندید.
به خودتان مفتخرید که از باهوش ترین کارمندان بیگانه باهوش ترید و تعجب نمیکنید که ۶۰ میلیون باهوش در یک جا جمع شدید و تمدنی رو به باد دادید.که در سایه تن پروری ها و دزدی ها و عدم حس مسئولیتها کشور را به دزد بازاری تبدیل کرده اید و چشم بر ننگتان می پوشید و فریاد عرق ملی سر میدهید.
حامد
مبتکران و دانشمندان و دانشجویان موفق ایرانی را نمیبینید که به همت همان بربر ها و دزدان دریایی و … و با بورس همان ملت ها مدارج ترقی و پیشرفت را طی کرده اند و نام ایران را سربلند نگه داشته اند و با ذره بین عداوت و تنگ نظری به دنبال کاهو ریز کنندگان ایرانی در مک دونالد میگردید.
از پشت تریبون بیا پایین و سری بزن به دست نوشته های دکتر فیروز نادری .بزرگترین دانشمند ایرانی در پروژه مریخ پیما ها .برو مصاحبه های متعدد ایشوتن و تبعیض هایی که در ایران بر ایشان روا شد را عمیق مطالعه کن.
استعمار بیگانگان نیستند .در حقیقت خود شمایید که مغز های جوانان ما را به زیر یوغ افکار مبارزه با انتخاب رنگ لباس برده اید و این هدر دادن عمر و استعداد و جوانی و آینده را با کلمه عرق ملی توجیه میکنید.
خودت رو برترین نژاد دنیا میدونی و به صراحت کلمه “حتی عربها ” رو به کار میبری .مگه خودت مسلمان نیستی و مقلد افکار یک عرب نیستی؟ پس چطور خودت رو نژاد برتر میدونی؟ و در مقیاس های دیگر عربها را پست ؟چرا اگه کسی به دنبال عطر خوشبو بگرده انسان تهی مغزی میدونیم؟ چرا جوون های ما حق ندارند فکر کنند که کدام مارک بهتر است ؟چرا جوون های تمامی ملتها این حق رو دارند و در مورد ما ضد ارزش محسوب میشه ؟
چرا میخواهیم کورکورانه تکرار کنیم که اگر دیگران به جایی رسیدند ملتهای دیگه رو به یوغ کشیدند ؟نه دوست خوب من زحمت کشیدند .بجای حرف زدن و شعار دادن تلاش کردند. برای ساخت کشورشون به هر توانایی موجود در دنیا امتیاز دادند و بهای هر امتیازی رو پر داختند .
نتیجه تمام تلاشهایی که کردید و در ازای آن احساس شهروند درجه یک بودن کردید بعد از ۳۰ سال در تک تک زوایای اجتماعی ایران مشهوده !!!!!
نه هیچ تلاشی نکردید .فقط پشت تریبون ایستادی و شعار دادی و فکر کردی تلاش کردی !
به زور تحقیر و توهین و پیدا کردن نقاط کور زندگی ایرانیان خارج از کشور خواستی خودت رو قانع کنی که درست رفتار کردی .که وطن پرستی .که عرق ملی داری .و فکر کردی که تحمل شنیدن نطرات مخالف رو داری.
حامد
شما حتی تحمل دیدن زندگی بهتر برای ایرانیان دیگر در خارج از کشور رو هم نداری و در تمام نوشته هات به خودت تلقین میکنی که ایرانیان خارج از کشور همه آشغال جمع کن شدند .همه ژل زده در صف اعانه بگیران دولت هان. همه در صف کارگزان مک دونالدند .
شادی جان همان ایران بمان که خوب جاییست برای شما و هم فکرانتان