دخترک تپل که ده ساله به نظر میرسه با حسرت نگاهی به هیکل باریک و قلمی طرف مقابلش میندازه (اونم ۱۰ ساله به نظر میاد) و با ناز میگه : بلدی با پاهات از میله بارفیکس آویزون شی؟ و لاغره با قیافه ای که انگار بندباز یکی از سیرکهای معروف دنیاست میگه: آره که بلدم تازه کلاسم نرفتم! و عین یک میمون دست آموز از میله ها سر و ته آویزون میشه… بعد پیروزمندانه می ایسته و میگه : میای با هم دوست شیم؟ و تپله با ابرو میگه نه و میره…
نیم ساعت بعد می بینمشون دست در دست هم شادی کنان دارن میدون که تاب سوار شن… یه احساس خوب و دوست داشتنی عین شوق کودکی مثل خون زیر پوستم میدوه… فکر میکنم چقدر کودکی پاک و دوست داشتنی و لذت بخشه… ای کاش هرگز حسمون بزرگ نمیشد!
—————————————————————————————————
پی نوشت برای دوست خوب مهدی کمالی: دوست خوبم در کامنت پست قبلی نوشتی: همه به خاطر خودشون تصمیم میگیرن و فکر میکنن بزار بره هر جا که دوست داره . چرا تو بندی که خودت هستی و نمیتونی بری اونم باید بمونه و بسوزه ؟
برادر و دوست خوبم مهدی جان من اگه دلتنگ رفتن برادرم هستم به خاطر این نیست که خودم نمیتونم برم! نگرانم که نتونه به چیزایی که ایده آلشه برسه و دست خالی برگرده … نگرانم که اگه نتونه بره همیشه بین زمین و آسمون آویزونه… بین رفتن و موندن که بدترین حالته… نگران روزهایی هستم که این برادر مهربون و عاطفیم از دوری دچار مشکل روحی بشه و غرورش نزاره که برگرده… نگران نگران نگران…..
کی میگه من نمیتونم برم… اصلا کی گفته من میخوام برم؟ دوست خوبم نوشته تو منو به باد روزای نوجوونیم انداخت اون موقع که یه دختر ۱۸ ساله بودم… تموم کارهامو برای رفتن کرده بودن (البته بگم این خواست پدر و مادرم بود که برم ) حتی از یکی از دانشگاههای معتبر امریکا پذیرش داشتم اما زد و اینجا دانشگاه قبول شدم و تصمیممو گرفتم که نرم. من داشتم میرفتم اونجا درس بخونم و حالا که قبول شده بودم دلیلی برای رفتن و قطع کردن ریشه ها نبود… هرگز پشیمون نشدم که چرا نرفتم چون اینجا چیزهایی رو دارم که اونجا هرگز نخواهم داشت… ۱۰ سال پیش هم رامین زمزمه های رفتن به استرالیا رو کرد با شرایطی که داشت به راحتی میتونستیم بریم خصوصا که داشتن زن پرستار (آخه من پرستاری خوندم) برای یک دامپزشک یک پوئن بود اما من متقاعدش کردم که نریم و باز هم پشیمون نیستم… من ایرانو با تموم کم و کاستی هاش دوست دارم و حاضر نیستم ولش کنم و برم و به ایرونی بودنم هم افتخار میکنم……. درست مثل مادری که بچه عقب افتاده اشو میبوسه در آغوش میگیره تمسخرهای دوست و همسایه رو به جون میخره حتی در خلوتش از نگاههای ترحم آمیز مردم اشک میریزه ولی به خاطر عشقی که به فرزندش داره حاضر نمیشه که جگر گوشه شو به مرکزی بسپاره و فراموشش کنه…
شادی
حامد جان
شما معمولا همه نوشته ها رو اینطوری می خونی؟ آیا من از پیشرفت بعضی ایرانی ها در خارج از کشور نگفتم و اونرو رد کردم!؟ اما چند درصد از ایرانی های مقیم خارج از کشور به این موفقیتها رسیدند؟خبر موفقیتهای این جمع اونقدر چشم و گوش جوونها رو پر کرده که در توهم فکر میکنند هر که رفت برد! آیا خبر شکستها رو هم شنیدی؟ یا چون همه از بازگویی اون شرم دارن مخفی می مونه؟ آیا در خارج از ایران نشنیدی که کسی تن به تن فروشی بده؟ همه مشکلات رو فقط در ایران می بینی؟ چرا آمار قتل و گروگانگیری رو در خارج دنبال نمی کنی؟ چرا از لاک یک جانبه نگری خودت رو رها نمی کنی؟ آیا رشوه و دزدی فقط در ایرانه؟ آیا اعتراضات مردم همون دنیای رویایی خودت رو علیه مشکلات موجودشون نمی خونی؟ نمی شنوی که هرچند وقت مردم آلمان و فرانسه و امریکا و… به خیابونها میان و علیه حضور مهاجرها در کشورشون تظاهرات می کنن؟
شادی
کسی از نژاد پرستی حرفی زد؟ یا صحبت از این بود که ما ملتی مستعدیم که استثمار شدیم و علتش هم اینه که اتحاد نداریم و بمحض روبرویی با مشکلات وطنمون رو ترک می کنیم و دل به کمکهای مالی کشورهای دیگه می بندیم. در حالیکه سابقه تمدن ما از همه اونهایی که بهشون پناه می بریم بیشتره. قدیمی ترین و دقیقترین تقویمها ساعتها رصدخونه هاو مظاهر پیشرفت مال ما بوده واین درست زمانی بود که اجداد اونها بربر بودند.ما علم و فلسفه و اخلاق داشتیم اما اونها مشغول غارت و خونریزی بودند.هنوز اونها از کتاب ابن سینای ما در علم پزشکیشون استفاده میکنن و جالب اینه که یافته هاشونو به ما می فروشند. و باز شما معتقدی که جوو نهای ما باید دل به بورسهای تحصیلی خارجیها بدن؟! اونها کتابهای بابا طاهر مولانا و حافظ و سعدی رو می خونن تا به تمدنی که ما در اون دوران داشتیم پی ببرن وما مدام در حال خوار شمردن خودمون و کشورمون هستیم.
شادی
و اما مسلمانی و تقلید: اینکه آیا من مسلمان هستم یا مسیحی یا زرتشتی هیچ ربطی به بحث ما نداشت. عبارت “حتی عربها” رو از این رو بکار بردم که اونها هم سابقه تمدنی ندارند. هنوز هم در بسیاری از این کشورها زن موجود دنباله رویی هست که حق رای دادن و رانندگی نداره. هنوز عقاید قبیله ای دارن واگر در حضور شما با عرب دیگری روبرو بشن با بی توجهی و بی ادبی خاصی شما رو از خودشون می رنجونن چون فقط یک هم قبیله ایشونو دیدن! اما ما در عوض به بیگانه پرستی و خوار شمردن وطنمون عادت کردیم. اگر بعضی از ما “حتی عربها” رو الگوی خودشون قرار بدن حداقل حرمت کشورمون و هم وطنهامون بیشتر حفظ میشه.
شادی
و اما جواب خزعبلات: جویدن ادامس پس مونده دیگران کار اونهایی هست که حاضرن با بستن چشمشون به نیمی از واقعیت جیره خور سیستمی باشن که ملیتشونو به سخره می گیره اما زندگی فردیشونو با اما و اگر های فراوون به پیش می بره. تعصب کور رو شمایی دارید که شبگردهای کارتون خواب خارج رو نمی بینید. و جالب اینه که اون کشورها نه تنها با نفرات خودشون که با جذب مغزهای ما هم نتونستن این معضلات رو حل کنن.اما اگر نیروهای مستعد ما نمیرفتند بی شک وضع ما از این بهتر بود.اگر اسم یاد آوری این حقیقت که ما باید برای کشور خودمون انرژی صرف کنیم پشت تریبون رفتنه من به این کار ایمان دارم و ادامه میدم.معلومه که ایران میمونم.با همه سختیهاش. اما این رو بدونین اگر روزی مشکلات ایران با زحمتهای اونها که موندن حل شد اونها که رفتند هیچ سهمی از اون نخواهند داشت.نه خودشون و نه فرزندانشون.ایران وطن اونهایی هست که دل به اون بستن. بقیه اصلا ایرانی محسوب نمیشن تا جایی برای بحث با اونها وجود داشته باشه.
حامد
شادی جان فکر میکنم بهتره که چشمات رو به روی حقیقت باز کنی .اونقدر باز کنی که ببینی تو ایران یا باید اونقدر پول داشته باشی که به قدرت پول پدرت دانشگاه آزاد بری یا اینکه حسرت زده در پشت درهای کنکور در طلب دانش بیشتر بمانی و به فرموده شما بری کتاب مولانا و ابوعلی سینا رو بخونی وگلستان سعدی رو حفظ کنی که خوب امتیازیست برای یافتن کار مناسب و امرار معاش .
نه شادی جان اینجا کسی تن به تن فروشی نمیده چون رابطه ها اونقدر آزاده که کسی نیاز به خرید تن بی عشق من و تو نداره .چرا تن فروشی رو دیدم .تو دبی . زنانی ایرانی رو که مستقیم از فرودگاه به این مراکز میرند و بعد از کاسبی مناسب برمیگردند .
شادی جان دست آوردهای پزشکی اینجا اونقدر مترقی است که نیازی به خوندن کتاب بوعلی سینا برای راه حل یافتن برای طب جدید ندارند . اونا مدتهاست که درمان بیماری قلنج بوعلی سینا رو پیدا کرده اند. دارند دنبال تازه هایی برای درمان انواع سرطان و ایدز میگردند.
اگر هم میبینی که کتابهای بوعلی سینا رو مولانا و …. رو میخونند برای اینکه خیلی از دانشگاهها محققین شرق شناس و … دارند و کتابها و دست نوشته های تمامی ملتها رو میخونند و نه فقط حافظ و سعدی رو .پس بدون که همین محققین هم بودند که تونستند تمدن ما رو کشف کنند .خانم خبرنگار برو ببین که هزاران لوح گلی ایرانی برای کشف نوشته ها و اسرارشان با دانشگاه شیکاگو فرستاده شد. و اونها بودند که خیلی چیزها رو در رابطه با تمدن ما از لوح های گلی بجا مانده کشف کردند ما که عرضه همونش رو هم نداشتیم.و بدون که خیلی چیزها رو از کتابها ی دانشمندان یونانی و … هم اونها دارند کشف میکنند.
شما نمیتونی منکر پیشرفت ایرانیان خارج از کشور بشی .فقط داری همه تلاشت رو بکار میبری که با الفاظ طوری بازی کنی که اونها رو حداقل ” به تعداد معدودی ” کاهش بدی.نه عزیزم چیزی که ما اینجا داریم لمس میکنیم چیزی غیر از اینهاست. اینجا هم آدم موفق وجود داره و ناموفق هم وجود داره. ولی درصد که بگیری آمار موفق ها به طور قابل توجهی بالاست .البته ببخشید که خوشایند دل شما نیست .
شاید هم بهتر باشه در صد جوونهای تحصیل کرده موفق داخل ایران رو با درصد جوونهای ناموفق تحصیلکرده تو خود ایران مقایسه کنی ونتیجه اش رو هم جایی ثبت نکنی فقط برای خودت محفوظ نگهش داری.
حامد
و اما آمار قتل و گروگان گیری .خیلی خنده داره که شما در جایی از آمار قتل صحبت میکنید که خود دولتتان سابقه ننگینی در قتل های زنجیره ای روشنفکرانتان را دارد. کشورتان بزرگترین آمار اعدام در دنیا بعد از چین دارد و اگر مقایسه بکنی جمعیت کشور چین و کشور خودت را اولین کشور از نظر تعداد اعدام در دنیا .زندانهایتان پر از آزاد اندیشان است و خبرنگارانی که به طلب خبر بیشتر چون زهرا کاظمی ها سر از زندان و بعد بیمارستان و بعد گورستان در می آورند . جوانهای مملکت را در ۱۸ تیر به زیر باتوم و رگبار میگیرید و کردهای هموطنتان را دد منشانه شکنجه میکنید . خانوم خبر نگار عکسهای جسد شکنجه شده شوانه سید قادری تو کل دنیا منتشر شده جای کتمانی وجود نداره و گروه تحقیق در این رابطه منتشر میکند که ایشان شکنجه نشده اند بلکه جسد را برای دفن با آب جوش شسته اند !!!!!!!! و اونوقت دم از گروگان گیری و قتل در خارج از ایران میزنید ؟
در جواب تمام اعمال غیر انسانیمان رجوع میکنیم به گذشتگانمان که ما متمدن بودیم
راست هم میگی چون چیز دیگه ای تو چنته ندارید .جمله ما متمدن بودیم جمله درستی نیست .بهتره بگی ایرانیان در گذشته متمدن بودند !
قسمتی از کامنت یکی از دوستان رو در همینجا دوباره برای شما مینویسم :
ایا واقعا باید به اینکه ما وارثان کورش و داریوش هستیم افتخار کنیم ؟ ایا ما کار بزرگی انجام دادیم که اون تمدن رو اینجوری به فنا دادیم ؟ یا امریکا که هیچ تاریخی نداره و امروز آقای دنیاست ؟ یا استرالیا که قدمت همون میدون نقش جهان اصفهان ما از تاریخ کل کشورشون بیشتره ؟ ایا ما هنر کردیم که الان به اینجا رسیدیم یا اونا از هیچ کشورشون رو ساختن و الان خیلی ها در آرزوی رفتن به اونجا هستند؟ اصلا ما رو چه به داریوش و کورش ؟
حامد
و باز هم شادی جان شما نه در مقامی هستی که تعیین کنی که کی باید بره از ایران و کی باید برگرده . و ایران مال کیه و مال کی نیست . تشخیص اینکه کی باید ایرانی بمونه هم خوشبختانه با شما نیست .اگر هم روزی ایران بخواد برگرده به دوران با شکوهش به تخصص هزاران هزار مثل من خارج از کشور برای بازسازیش نیازه که شما حداقل ندارید .
افکارتان همان منعکس کننده فرهنگ تفکر جمهوری اسلامیست که در طول سالیان سال اثر خودش را گذاشته است .
که سهمیه دانشگاه برای خانواده هاش شهداست. اولویت استخدام برای خانواده شهداست و مثلا خانواده ای که پسر برای کشته شدن نداشته حق اعتراض نداره. چون ایران در درجه اول ما خانواده شهداست . گور پدر کسانی که در تمام این سالهای جنگ زجر کشیده اند.
نه اگر روزی لازم باشه به ایران بر میگردم که اون ایرانی رو که دلم بخواد بسازم و اجازه ندم چونانی چون شما با بستن چشمهایشان بر تمام واقعیات و نه حداقل مثل ما نیمی از واقعت افکار پر از بغض خودشون رو بر ایران جدید حاکم کنند و ۳۰ سال دیگه ایرانی بسازند بد تر از امروز.
من جیره خور هیچ سیستمی نیستم .تخصص دارم و از تخصصم استفاده میکنم و بهایش را هم میگیرم. همون تخصصی که تو کشور تو تره هم برایش خورد نکردند.
حامد
و این رو هم بدون که اینجا ملاک برتری به تفکر و تخصص و انسانیت است و نه عرب بودن و عجم بودن و … .شمایید که برای خودتون معیارهای خودخواهانه از برتری پیدا کرده اید. به خود میبالید که حق رانندگی و رای دارید و چشم بر قانون ننگین کشورتان بسته اید که دیه زنان کشورتان برابر دیگه یک تخم مردتان است. ( اگه خواستی برو اینو درست تحقیق کن ) .که در دادگاههایتان شهادت یک زن به تنهایی ملاک نمی باشد.
شادی
از همون اول می شد فهمید که شما که هستید و در کجا زندگی می کنید.خوشحالم که خودتون گفتید تا دوستان دیگه متوجه بشن. شما حق دارید از موقعیتی که در اون هستید دفاع کنید . اما حق ندارید با نوشته هاتون جوونها رو به کاری که کردید تشویق کنید. کسی که از ایران دفاع می کنه داره از هویتش دفاع می کنه و این ربطی به حکومت نداره. دولتها خیلی کارها می کنن که ما می تونیم به عنوان مردم این کشورها انتقاد کنیم کما اینکه می کنیم . اما مگه زندان گوآنتانامو دسته گل جمهوری اسلامیه ؟! پس همه جا این بساط هست اما سیستم اطلاعاتی و امنیتی اونها به حدی قویه که به ندرت دسته گلهایی که به آب میدن فاش میشه..همه کشورها زندانهای مخفی و مخوف دارن.در همه جا نویسنده های آزاد با جونشون بازی می کنن. اما ما فقط مشکلات ایران رو می بینیم. به فرض که بدترین ایرادها به ایران عزیز وارد باشه آیا باید همه از اینجا برن؟!پس کی بمونه که اوضاع رو درست کنه؟ هر کی بره فقط زندگی خودشو نجات بده؟ این خیلی راحته اما آیا مردم هیچ کشوری اندازه ما منفعت طلبند؟ شما کجایید وقتی دخترها زنها و حتی آقایون برای اعتراض به همین موضوع دیه با شدیدترین برخوردها مواجه میشن؟ آیا اونها هم نمی تونستن برن؟ اینکه خیلی راحت تر از موندن و اعتراض کردن بود؟
شادی
بله من تعیین کننده نیستم که کی از ایران میره و کی بر می گرده اما هر کسی در زندگی با تصمیماتی که می گیره تعیین کننده شخصیت علایق و دلمشغولی هاش هست.وابستگی ها و دلمشغولی اونهایی که میتونن برن و نمیرن فراتر از زندگی فردی خودشون و در نهایت خانواده شون هست. اونها به چیزهایی فراتر و با اهمیت تر فکر میکنن. گاهی ثابت ماندن از صد حرکت پر معنا تر هست. باز هم معتقدم کسیکه قلبش برای اعتلای اسم ایران در دنیا نمیزنه ایرانی نیست. اگر چه که با این اعتقاد من متاسفانه اسم باشکوه ایران از جایی که محل تولد رو در پاسپورت و شناسنامه شون درج می کنن پاک نمیشه و اونها یا فرزندانشون میتونن از دسترنج کسانیکه موندن و تلاش کردن در آینده استفاده کنن. اما تاریخ همه اینها رو ثبت می کنه و آیندگان در باره همه ما قضاوت می کنن. امیدوارم همه سربلند بشیم.
حامد
بله من شادی جان حامد هستم. دو تا تخصص مختلف دارم. رو پروژه های مختلف تحقیقاتی هم کار میکنم.به مدرکم به تخصصم به تلاشی هم کردم افتخار میکنم.
شادی جان باز هم تاکید میکنم شما اصلا در جایگاهی نیستی که برای کسی یا برای سرنوشتی جز سرنوشت خودت “حق ” تعیین کنی. چنان کینه و نفرت و عداوت بر وجودت مستولی شده که دلت می خواهد هر کس که خارج از ایران زندگی میکنه و ایرانیه و اسم ایران تو پاسپورت و شناسنامه اش حک شده به گناه اینکه روزی تو ایران رو میسازی و اون از دست رنج تو استفاده میکنه بدری.حق رو فقط به خودت میدی و هموطنانت رو اونجوری میخوای که خودت فکر میکنی. هر کس مثل تو فکر کرد اندیشه اش رو فراتر و برتر از بقیه میدونی و وای به حال فردای ایران که کینه ورزانی چون شما تعیین کننده سرنوشتش باشند. .
شادی عزیز اگر کسی از من در مورد اینجا اطلاعات بخواد بهش واقعیات رو میگم.مثل شما به کسی دروغ نمیگم .واقعیات کشورم رو کمرنگ و مشکلات کشورهای دیگر رو پررنگ نمیکنم.هر کس هر سوالی که بپرسه اونچه رو که هست بهش میگم چون زندگی در کنار همین به قول شما دزدان دریایی و بربرها احترام به عقاید و آزادی های فردی رو یاد گرفتم به زور به کسی نمیگم بیا .هر کس که دوست داشت بیاد هر کس که دوست داشت بمونه.به اونی که اومد خوش آمد میگم و اونی رو هم که موند احمق خطاب نمیکنم.اینجا هم هر وقت کسی در مورد زادگاهم ( و نه اجبارا وطنم) حرف نادرستی بزنه سعی میکنم از اشتباه درش بیارم.
هویت هر آدمی رو در انسانیتش و شرافتش و آدمیتش میبینم نه کشوری که توش متولد شد عرب برای من فرقی با عجم نداره.
نه همه کشورها زندانهای مخوف ندارند. اگر از تو چهار دیواری که توش خودت رو محبوس کردی بیای بیرون میبینی که از این خبر ها هم نیست. اگر هم اینجا زندان باشه توش تروریست ها و دزدان و … رو نگه میدارند .روزنامه نگاران و اساتید و وکلای معروف رو توش نگه نمیدارند.اینجا مردم میتونند به راحتی از رئیس جمهورشون انتقاد کنند بدون اینکه برند اوین. ولی چون شما در جایی زندگی کردی که همیشه غیر از این بوده معتقدی آزادی خواهان همیشه در خطر زندان هستند و غیر از این رو اصلا نمیتونی تصور کنی و افسانه میدونی.
حامد
اگر کسی در قبال فرزند و همسرش و خانواده اش احساس مسئولیت کنه و بخواد بره از طرف امثال تو به بدترین الفاظ که کمترینش بی آبروست متهم میشه .بعد تویی که به گفته خودت در مقابل حکومت اعتراضی میکنی نژاد برتر و اندیشه برتر و وطن پرست و شریفی و به خودت اجازه میدی برای زندگی دیگران به زور انواع تهمت و …. نسخه بپیچی.
اگه یه نفر اندیشه تو رو نخواد باید چکار کنه ؟من خارج هستم و به همین دلیل به گفته شما دروغگو و … یه سری بزن به کامنت های پست بالا ببین چند نفر رو به حرفهای نسنجیده ات رنجوندی ؟
حالا قضاوت رو به عهده خوانندگان میزاریم .
یه بنده خدا
حامد باهات کاملا مواففم که وجود این خانم شادی سرشار از کینه-نفرت و حسرته.
باز گلی به جمال و وجودت که مثل خودش باهاش حرف نمیزنی و از نوشته هات خلق خوشت رو میشه حس کرد.
همونطور که از نوشته های اون بغض و کینه و حسادت و حسرت رو میشه حس کرد.
مهدی کمالی
عجب سر و صدایی کرده این پست که من غایب بودم .
مرسی که جواب کامنت رو دادی .
از اینکه دیر اومدم شرمنده ام . شرایط به گونه ای بود که اصلا آمادگی به اینترنت کانکت شدنم رو نداشتم و این وضعیت تا ۱۸ این ماه ادامه پیدا میکنه .
من میدونم که شما نگران بردارت هم هستی و تنها به خاطر خودت نیست که ناراحتی . شرایطی که شما در ۱۸ سالگی داشتی رو من امسال داشتم . اونهم با توجه به سه سال تلاشی که برای رفتن از خودم به خرج دادم و آخر هم پذیرش رو گرفتم ولی با شرایطی روبرو شدم که مجبورم کرد به انصراف . یکی از اصول مهم زندگی اصل حمایته . که کم کم به اعتماد به نفس و عدم اتکا منجر میشه . بذار از خودم مایع بذارم :
تا زمانی که در تکاپوی رفتن و تلاش بودم هیچ کس بهم نگفت بهتره نری .. به هیچ جا نمیرسی . وطن یه چیز دیگه است . پس پدر و مادرنت چی میشن . اونجا غریبی و … همه تو دلشون فکر میکردن که خب سرش به سنگ میخوره و کارش درست نمیشه ! به محض اینکه کارم درست شد همه شروع کردن به زدن ساز مخالف و هر کس به دلیلی که این شرایط پیش آمده کنونی که باعث شده من دیر به دیر کانکت شم هم محصول یکی از همون مخالفتهاست .
چرا ما نباید از تصمیم درست دیگری تنها به خاطر احساسی نگاه کردن به مسایل حمایت نکنیم .؟
مگه تحصیل یا زندگی تو خارج از کشور امکان موفقیت بیشتر رو برای ما جوونای ایرانی که خیلی ها بهمون میگن نسل سوخته فراهم نمیکنه ؟
مگه درصد موفقیت کسی که واقعا شایسته زندگی کردنه تو اروپا و آمریکا بالا نمیره ؟
چرا به مسایل منطقی نگاه نشه ؟
منم مثل شما یه ایرانیم .
من ایران رو از ته قلبم دوست دارم . اگه از شما بیشتر نباشه کمتر نیست .
منم دلم واسه همون بچه عقب مونده میزنه .
ولی یادمون باشه که برای بچه های عقب مونده آسایشگاه ساختن که اونجا هم واسه اونا بهتره و هم واسه مادر اونا . تازه مادرشون هر وقت که بخواد میتونه ببینتشون و اصلا وقتی سالم شدن بیارتشون خونه . چون مداوای اون بچه تنها کار دکترای متخصصه . نه مادرایی که از سر احساسات ممکنه بچشون رو تا مرگ هم بکشونن .
مرسی از توجتون
مهدی کمالی
یه غلط املایی : مایه . نه مایع . شرمنده . عجله داشتم
شادی
حامد جان
امروز تدریس دارم و دیرم شده. وقت بحث با امثال شما رو ندارم. باید برم تخصصی رو که شما انقدر بهش می بالین صرف دانشجوهای این مرز و بوم کنم. وجودم سرشار از عشق به اونهاست و تا حالا خیلی هاشونو از رفتن منصرف کردم. از نفرت و کینه ای که شما ازش صحبت می کنید چیزی نمی دونم .اما در مورد تبعات سختی های مهاجرت روی اعصاب و رفتار و شخصیت بعضی افراد زیاد دیدم و شنیدم و در این چند روزه دشمنی دیرینه شما با ایرانی هایی که در ایران موندن رو به عینه دیدم احتمالا این بنده خدا هم یکی مثل خودته. من دارم به اونچه معتقدم با تمام قوا عمل می کنم و چه در دانشگاه چه روزنامه و در جمع دوستان تا جایی که بتونم عزیزان رو از رفتن و ماندن در خارج منصرف می کنم. بعضی میرن و با کوله باری پر بر می گردن تا آموخته هاشونو صرف وطنشون کنن که این با هر معیاری اقدامی پسندیده هست. اما رفتن و خود باختگی معضلیه که گریبان خیلی ها رو می گیره. شما هم راه خودت رو ادامه بده .بیشتر از این اعصابتو بهم نمی ریزم چون فکر می کنم وقت خوردن قرصهات شده و دیگه داری قاطی می کنی.
حامد
شادی عزیز
از کینه و نفرت چیزی نمیدونی چون با خونت عجین شده و لذا نباید اونو چیز غریبی برای کشف بدونی !
با خوندن آخرین متن جوابیه ات و مخصوصا جمله :وقت خوردن قرصهات شده و دیگه داری قاطی می کنی کاملا مشخصه که از خانواده بسیار فرهنگی و با سطح شعور و ادب بالایی هستی و رو تربیتت کاملا کارشده و واقعا حیفه که این این منبع عظیم ادب و شعور رو از دانشجوهای این مرز و بوم دریغ کنی.پس اوضاع در ایران از اونی هم که من فکر میکردم خراب تره. استادش که شما باشی شاگردانش …
در ثانی به عنوان پیام آخر:
اونی که منطق کم آورده و عصبانیت کاملا از جملات و ادبی که خرج جملاتش میکنه معلوم و محرزه خود شما هستی. هر جوابی که منبعد برام بنویسی جوابیه ای از طرف من نخواهد داشت چون تا الان تصورم از شما زنی تا این اندازه عامی با ادبیات گفتاری چنین سطح پایین نبود تصور زنی تحصیل کرده و خبر نگار با قوه درک و تحلیل بالا بود که ظاهرا راه رو به خطا رفتم.آرزوی رهایی و فرج برای دانشجویانت دارم که با داشتن چنین استادی برایشان پیامی جز تاسف ندارم چرا که از کوزه همان تراود که در اوست.
یک هموطن
سلام آقا حامد
باور کنید اوضاع تو ایران اونقدر ها هم که شما تصور میکنید بد نیست. ذهنیتتون رو کمی عوض کنید.امثال خانم شادی که قبول دارم به قول شما ادبیات گفتاری جالبی نداره تو جامعه دانشگاهی ما خیلی هم نیستند. قرار نیست که هر کس اومد مثل ایشون در جواب منطق فحاشی کرد بشه سمبل اساتید ایران.البته باید بگم واقعا متاسفم که ایشون که تو وبلاگ خودشون دم از تحقیقات و مطالعات روانشناسی میزنند ظاهرا خودشون کمی در زمینه روانشناسی مشکل دارند.
ما هم متخصصان خوبی داریم و اساتید خوبی که با وجود همه کاستی های این مرز و بوم که غیر قابل کتمان است مانده اند و کمک به ساخت ایران میکنند و امیدوارم که شما هم روزی به این قطار بپیوندید.
رضا
میدونید بچه ها شادی میخواهد ادای یاسمن رو در بیاره و سعی میکنه به زور به خودش تلقین کنه که وجودش سرشار از عشقه …. .
خوبه که آخرش هم معلوم شد کسی که ماها رو بی آبرو میدونه خودش هنوز در مقام یه استاد آخرش بلده چاله میدونی حرف بزنه .
امید
خانم شادی شما فکر کردی که رسالت داری همه جوونها رو از رفتن منصرف کنی؟ در حقیقت داری به زور تو زندگی دیگران مداخله میکنی و عقیده ات رو به اونها تحمیل میکنی.هر کس که دلش بخواد میره هر کس هم که دلش بخواد میمونه .اونی هم که بخواد بره به حرف شما اینجا نمیمونه. بهتره بجای اینکار به عقیده و تصمیم دیگران احترام بزاریم .خودمون رو فکر مثبت مطلق ندونیم. ایران مال همه است . چه منی که تو ایران زندگی میکنه و چه برای اونی که خارج از ایران زندگی میکنه .ممکنه مشارکت ما در آبادی ایران به یه اندازه نباشه ولی این چیزی از هویتمون کم نمیکنه . فعلا دارم تو ایران زندگی میکنم ولی اگز روزی به این نتیجه برسم که باید برای آینده فرزندانم برم قطعا میرم .چون به عنوان یک پدر اول در قبال زندگی فرزندم خودم رو مسئول میدونم.
کامران دهقان
هموطن عزیز :
پدر من سی سال تو ایران تدریس کرد. ده ها کتاب تالیف کرده .خیلی از شاگردهاش آدمهای موفقی و بزرگی شدند که پدرم به وجودشون افتخار میکنه.اما نسل جدید اساتید رو که میبینم افسوس میخورم .نمونه اش همین خانم شادی .آیا واقعا آیا شایسته نیست در مقام یک استاد اول حرفهامون رو بسنجیم و به اصطلاح سبک سنگین کنیم بعد به زبون بیاریم ؟ یه استاد رسالت بزرگی بدوش داره .میتونه رفتارش گفتارش و کردارش الگوی خیلی های دیگه باشه. فرض کن کل مباحثات بالا سر کلاس ایشون انجام گرفته بود و در نهایت با این جمله خاتمه پیدا میکرد که برو قرصها تو بخور ! خوب به نظر شما چه تاثیری تو ذهنیت شاگردهای دیگه میزاشت ؟ اونها چی برداشت میکردند ؟خوب مثلما همون برداشتی که من و شما الان داریم.آیا چنین کسی میتونه مدعی وجودی سرشار از عشق بشه ؟ ادعای اینکه وجود ایشون سرشار از کینه است استنباط درستی نیست ولی مثلما وصله سرشار از عشق هم به ایشون نمیچسبه .
يك دوست
اشکال اکثر ما ایرانیها چه در داخل چه در خارج (من جمله خود بنده) این است که در بحث کردن، وقتی نظر مخالف نظر خودمان میشنویم عصبانی میشویم. خوب است در این محیطهای مجازی این تمرین را بکنیم که شنونده خوبی باشیم. حتما اساتیدی که اینجا حضور دارند با مفهوم work shop آشنایی دارند. در work shop کسی یک تئوری یا عقیده را مطرح میکند و همه حاضرین هم نظرشان را، چه موافق و چه مخالف ایراد میکنند و در خاتمه قرار نیست کسی دیگری را متقاعد کند. همه شرکت کنندگان در این بحث گروهی برداشت خودشان را از قضیه خواهند داشت. کسی برنده یا بازنده بحث نیست. خوب است در زندگی عادی work shopای زندگی کنیم. نخواهیم همه ما را تایید کنند و خودمان را مجبور به متقاعد کردن دیگری نکنیم.
به نظر من اتفاقا نباید از اینجور بحثها در حالت عادی جلوگیری کرد چون شنیدن دیدگاههای مختلف برای خوانندگان بیطرف آموزنده است فقط در صورتی که حالت جبههگیری و توهین پیدا نکند.
به هر حال از یاسمن هم ممنونیم که این بحث را باز نگاه داشت و اول از همه خودش عصبانی نشد
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
راستش منم با نظر یک دوست موافقم. توهین کردن به هم دیگه کار درستی نیست مثل همون دوستی که نوشت شما جزو کسانی هستید که روی ماشینها خط میکشید. خوب هر کسی یه نظری داره و حتما نظرش برای خودش محترمه. ما حتی توی خونه مون به برادرم نگفتیم نرو. یعنی این خواسته پدرم بود گفت اچازه ندارید بگید نرو. در حالی که اگه دو روز پدرم علیرضا رو نبینه از دلتنگی میزنه زیر گریه. من احساس قلبیمو برای رفتن برادرم نوشتم دوست داشتم دلداری بشنوم! راهنمایی بشم.نه اینکه برم زیر اخیه! اینجا برای من عین یه محرابه. بانوشتن توش احساس ارامش میکنم. هر بار یه غمی داشتم و اینجا نوشتم راهنمایی ها و دلداریهای شما بود که باعث شد بتونم از اون غم بگذرم یا تحملش کنم. اتفاقا بحث کردن سر یه موضوع میتونه خیلی چیزا رو به خواننده ها یاد بده به شرطی که توش تلخی زبون و توهین نباشه. راستش بعد از ۳ سال و اندی وبلاگ نویسی این اولین بار بود که حس میکردم اومدن اینجا به جای ارامش بهم اضطراب میده. نه به خاطر مخالف بودن نظرات به خاطر این که انگار خیلی ها یه چوب دستشون گرفتن و بعد نظر دادن!… انگار این صفحه کامنتا پر از انرژی منفی بود. اما خوب هر اتفاقی یه تجربه است… راستش بدم نشد ما باید یاد بگیریم که در عین این که عقیده مون رو میگیم به عقاید هم احترام بزاریم چون هیچ معلوم نیست که ما درست بگیم … ضمن این یادمون باشه که تحصیلکرده بودن یا نبودن… ایران بودن یا خارج از ایران بودن …پست مهمی داشتن یا نداشتن…. دلیلی بر همیشه درست گفتن نیست من خیلی از اوقات چیزایی رو از شاگردای کلاسم یاد میگیرم که ازم سالها کوچکترن… خوب البته اینجا برای برادرم هم بد نشد چون میاد و پستامو میخونه غیر مستقیم خیلی چیزا رو فهمید ….موفق باشید و پر از عشق… و در راهی که قدم برداشتید موفق…
یه بنده ی خدا
حامد جان گلی به جمالت.
دستت درد نکنه.
با آرامش و متانت و شخصیت و از همه مهم تر منطق و اصول این خانم رو که سرشار از عقده حقارت و حسادت و حسرت و نفرت هست سرجاش نشوندی.
هر چقدر از وجود هم وطن شریفی مثل شما خرسندم و به خودم میبالم از وجود امثال این خانم به اصطلاح استاد!!! متاسف و شرمنده ام.
خداوند هر جا که هستی همواره و همواره پشت و پناهت باشه و در تمام مراحل زندگی ات موفق باشی.
انسان شریفی هستی.شریف و اصیل.
حق یارت.
مهدی کمالی
یاسمن عزیز . امیدوارم منظورت از بعضیا که چوب میگیرن و بعد حرف میزنم من نباشم .اگه میبینی لحن تندی تو واژه هام بود به خاطر روحیه سرکشیه که دارم . و از جهاتی هم شرایط خاصی که تو جامعه دارم میبینم و خودم دارم کاملا لمسش میکنم . تو زندگی خوبی داری و خوشبختی . البته منم خوشبختم ولی شرایط امثال من با شرایط امثال تو خیلی متفاوته . افسوس که خیلی مسایل رو نمیشه عنوان کرد . لال مونی هم به درد همچین وقتایی میخوره .
شاد باشی
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
مهدی جان من ابدا منظورم به تو نبود من منظورم به اونایی بود که تو کمنتاشون دعوا داشتن.
ذوست
یاسمن جان وقتی یکی میاد مینویسه من از ایران نمیرم خودم رو بی آبرو نمیکنم و تو هم ذوق میکنی و میگی به به چه حرف خوبی باید هم انتظار داشته باشی بقیه با چوب که سهله با قمه بیان دیگه .
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
من منظورم به اون حرفش نبود…
مهدی کمالی
مرسی از توجهت . من فکر کردم سربسته به من گفتی .
شاد باشی
رضا 16 ساله از آذربایجان غربی
سلام خوبی
وبلاگت عایه
خیلی قشنگه
قالبتم زیباست خوشحال میشم به منم سر بزنی
منم یه تنهام
راستی اگه شما با تبادل لینک موافق هستین
میتونی تو قسمت نظرات بهم بگی
تا من لینکت کنم
راستی نوشته های وبلاگت خیلی زیباست
من که عشق میکنم وقتی میخونمش
اینقد آدمای که به دوستی حساس هستن دوست دارم
یادت نره بهم سر بزنی
من منتظر حضور شما هستم
چشم من گریه نکن داغه دلو تازه نکن
دیگه فایده ای نداره اینجوری گریه نکن
تیک تیک ساعت قلبم اسمتو فریاد میزنه
توی اسمونه قبلم پرنده پر نمیزنه
آرزوی من همینه که فقط با تو بمونم
حالا من تورو ندارم عشق تو بسته به جونم
اون نگاه عاشقونت هرگز از یادم نمیره
توی ذهنه خسته ی من خاطراتت نمیمیره
فدات عزیزم
بای
سجاد
سلام واقعا کاش بزرگ نمیشدیم .میگم خدا بچه هاتونو براتون نگه داره ..راستی چرا رفتید دبیر شدید مگه پرستاری بد بود؟ ما پشت کنکوری هستیم دوست داشتید پیش ما بیاید یا علی