نگاهی به تارهای نقره ای کنار شقیقه اش میندازم… باورم نمیشه که بیست سال عین برق گذشته… از روزی که تور رو از روی صورتم زد کنار و گردنبند زیبایی که واقعا دوستش دارمو به گردنم کرد… از لحظه هایی که اون روز قشنگ برامون ساخت.  فکر میکنم در اولین فرصت باید برم فیلم عروسیمون رو بدم سی دی کنن تا هر وقت یاد اون روزها میفتم بشینم و با تکرار لحظه لحظه اش لبریزشادی بشم.  انگار گرمی نگاه منو روی صورتش حس میکنه برمیگرده و نگاهم میکنه لبخندی میزنه و ۵ تا انگشتت دست چپشو میبره بالا . با نگاهم  اشاره میکنم که منظورتو نمیفهمم. بعد انگشتاشو میکنه ۴ تا و من باز سرم رو به علامت متوجه نشدن تکون میدم. انگشتاشو سه تا میکنه و من بازم سرم روبه علامت نفی  تکون میدم.. میگه یادت نیست؟… و یک باره میگم: وای فکر نمیکردم تو هم یادت باشه معلومه که یادمه فقط ۵ روز به سالگرد ازدواجمون مونده…

میگم رامین چه زود گذشت چند روزه دیگه میریم تو بیست سال زندگی مشترک. میگه آره این روزها خیلی هر دومون مشغول و گرفتار کارهای روزمره ایم  بچه هامون که بزرگ شن بیشتر فرصت میکنیم که به هم برسیم… چشم به هم بزنیم نگار عروس شده و من باید عین بابات که تو عروسی مون هی پول میریخت رو سرمون پول رو سر عروس و داماد بریزم…. با حرفش روحم کشیده میشه تو بیست سال پیش… ۲۴ سالم بود ورامین ۲۵ سالش … وقتی دم ظهر اومد آرایشگاه دنبالم مبهوت تغییر قیافه ام بود اون روزها واقعا عروس ها ، دیدن داشتن ، چون تا قبل عروسی ساده و بی آلایش بودن… بعد با فیلمبردار رفتیم باغ و ساعتها به خرده فرمایشهای فیلمبردار گوش دادیم و بعد هر چی فکر میکنم یادم نمیاد که نهار کی خوردیم؟ و بعد رفتیم جایی که عروسی بود و تا آخر شب بابام در حالی که لبریز عشق و شادی بود پول سرمون میریخت . اون روز زیباترین و به یادموندنی ترین روز زندگیم بود… روزی که هر بار در موردش فکر میکنم قلبم لبریز شادی میشه..

همیشه وقتی لبریز یه انرژی عظیم هستم دعا میکنم. حس میکنم اون موقع به خدا نزدیکترم. ازش بابت هر چه که دارم تشکر میکنم و تو دلم برای همه جوونها دعا میکنم. دعا میکنم که خداوند اونی رو سر راهشون قرار بده که کامل کننده شونه. کسی که باهاش احساس امنیت و آرامش کنن. کسی که تکیه گاهشون باشه و شریک واقعی غمها و شادی هاشون. دعا میکنم انتخاب هاشون درست باشه تا بعد دچار تردید و دودلی و مشکل نشن.

*مژده گلم اونا رو بفرست نمیدونم چرا اس ام اسم بهت نمیرسه کامنت دونیتم که بستی .
*یه دوست نازنین  ۷۰۰ هزارتومن ریخته به حسابم این پول بابت چیه و باید به کی بدم. فرشته های مهربونم تو رو خدا حتی اگه ۱۰۰۰ تومن هم به حسابم ریختید خبرم کنید که باید پول صرف چه کاری بشه وقتی نمیدونم کی پول رو ریخته و بابت چیه خیلی سر درگم میشم.

**ممنونم از مترومن عزیز بابت هدیه یه تلویزیون به خانواده های نیازمندمون.
**ممنونم از ملیحه گلم بابت هدیه مقداری لباس .

***این دخترک ما داره برای اولین بار مادر میشه و چون خودش هم پدر نداشته و مادرش یه ابدارچی ساده است برای تهیه سیسمونی ( در حد احتیاجات اولیه ) به مشکل خوردن. نی نیمون دختره و همین روزها به دنیا میاد.
***این دخترک هم داره عروس میشه و جهاز نداره.
*** این شرکت هم یه بازار یاب میخواد .