دو تا چایی ریخته بودیم و داشتیم میخوردیم. گاهی اوقات  صدای فنرخراب  یه تخت در اثر تکون بیمار روش  یا صدای قیژ قیژ در یه اتاق  سکوت بخش رو به هم میزد.  با نگاه مهربونش چشم دوخت تو چشمامو گفت باور کن یاسمن معلمی خیلی بهتر از پرستاریه… الان که من هم زمان دو تا شغل رو دارم میفهمم که معلمی هیچ کدوم از استرس های پرستاری رو نداره. بیا یکی از این روزها برو آموزش پرورش ، الان پرستارها رو استخدام میکن

اون شب وقتی کنار هم تو استیشن پرستاری بیمارستان شریعتی نشسته بودیم انگاری یه جورایی سرنوشتم رقم خورد که یه معلم بشم…  شبهای بیمارستان خیلی طولانی ان ، انگار که نمیخواد صبح شه، اما همین که نوبت خوابت میشه و میری بخوابی چشم که به هم بزنی سه ساعت تایم خوابت تموم شده و باید بیای تو بخش….

ن میتونی کمکهای اولیه یا زیست شناسی درس بدی… گفتم باشه بهش فکر میکنم.

سه نیمه شب  رفتم تو اون اتاقک که حتی یه پنجره کوچولو هم نداشت و گوشه اش انبار سرم بود ، ملافه ام رو پهن کردم روی برانکاردی  که مثلا تختخوابمون بود! بالشت روکش نایلونی که عین سنگ بود رو گذاشتم زیر سرم و دراز کشیدم ، همه ذهنم درگیر شغل معلمی بود… یعنی ممکن بود؟ ۴ سال تجربه پرستاری و روزها و شبهای سختی که تجربه کرده بودم عین یه فیلم از جلوی چشمام می گذشتند…. درست عین یه فیلم .. تموم لحظه هایی که به خاطر بیمارهای از دنیا رفته اشک ریخته بودم…  شبهایی که از بی جایی کف اتاق کنفرانس روی یه مقوا ملافه انداخته بودم تا سه ساعت خواب نیمه شبم رو با زمین سرد و سفت قسمت کنم!…….
با خودم زمزمه میکردم…یعنی  میشه برم سر کلاس و تدریس کنم… آخه من عاشق تدریس بودم وقتی دانشجوها میومدن و هد نرس بخش، مسئولیتشون رو میسپرد به من ، کیف دنیا رو میکردم….

تا ساعت شش صبح پلک نزدم ، و صبح تو رختکن ، تو همون دو تا چشم مهربون نگاه کردم و گفتم: بیتا من تصمیمو گرفتم من میرم آموزش و پرورش…

حالا بیست ساله که معلمم… و هر روزش برام یه خاطره است… حتی تلخ ترین روزهاش برام لذت بخشه… من عاشق شغلمم و عاشق تموم دخترکانی که دغدغه شون  هر چیزی هست جز درس!!! اما من عاشقشونم…. و هر بار که به هردلیلی میرم بیمارستان عیادت کسی میگم بیتا ممنونم که اون شب توی استیشن وقتی داشتیم  چایی میخوردیم منو وسوسه کردی که معلم شم…   روز معلم به همه معلمهایی که عاشق شغلشون هستن مبارک

·         این آقا که ریه هاش از کار افتاده باید یه میلیون و دویست بابت دستگاه اکسیژن بده تا بتونه تازه یه ذره شبیه به ما نفس بکشه. (شرایط مالیش خوب نیست و پول این دستگاه کامل جور نشده)

·         *این خانواده که تو آتش سوزی  خونه شون سوختن و الان تو بیمارستان بستری هستند به همه چی احتیاح دارن از وسایل خونه گرفته تا مواد غذایی و رخت و لباس و پول ….

·         * این آقا که در اثر یک حادثه قطع نخاع شده در شرایط مالی بدی به سر میبره و جهت عمل جراحیش پولی  نداره.

·         این دخترک ما همین روزها عروسیشه و جهازی هم نداره.

**ممنونم از برادر خوبم مرتضی  که بازم یه کمک بزرگ به صندوق قرض الحسنه مون کرد. مرتضی جان هر جای دنیا که هستی برای قلب پاک و دستهای بخشنده ات  بهترینها رو آرزو میکنم…

**متشکرم از الهام عزیز و ندا (ن) گلم  بابت کمک جهت تهیه سیسمونی مون. (این نی نی مون خیلی با برکت بود کلی براش چیز جمع شد.
** ممنونم از ندا، آزیتا و غزال عزیز بابت کمک به خانواده های نیازمندمون.