از دور میبینمشون که دارن میان. دخترک که امسال پیش دبستانیه با اون روپوش خوش رنگ صورتی و کاپشنی که یکی از خواننده های خوبم براش داده (آی تک عزیزم) که از شانس، درست رنگ روپوششه دست راست مادر رو گرفته و مثل همیشه بی خیال و با لبخندی روی لب در حال دویدنه تا به قدم های تند مادر برسه و پسرک که امسال کلاس سومه با روپوشی که نمیدونم کدوم طراح بی سلیقه ای انقدر زشت برای این مدرسه طراحیش کرده که من هر بار میبینم افسوس میخورم برای وقتی که تلف شده و پارچه ای که حروم! تا این طرح زشت بیاد بیرون ، دست چپ مادرو گرفته و میشه حتی از دور هم هاله غم رو دور سرش دید …

نزدیک میشن و سلام می کنیم. میگم علی جان چرا تو همی؟ مادرش نگاهی بهش میکنه و میگه چیزی نیست. میگم چرا بگو ببینم چی شده؟ مادر بعد از اصرار من میگه قراره بچه ها رو ببرن اردو قلعه سحر آمیز تو پارک ارم، این نمیره…

فکر میکنم خود علی نمیخواد بره اینه که نگاهش میکنم و میگم چرا علی جان چرا نمیری ؟ حرفی نمیزنه . میشینم کنارش تا هم قد هم شیم، شاید اینطوری احساس بهتری برای گفتن حرف دلش داشته باشه ، میگم چرا نمیری پسرم؟ نگاهی با بغض به مادرش میندازه و با صدایی که می لرزه میگه چرا؟ چون ما هفت هزار تومن نداریم!… چیزی در درون من میشکنه… باور نمی کنید چه حالی میشم… علی رو در آغوش میگیرم  درحالی که قطره های اشک لعنتیم هیچ جوری بند نمیان…
تموم راه تا محل کارم رو گریه میکنم… هر چقدر به خودم میگم که دختر جون گریه تنها ارمغانش برای تو سردریه که برای رها شدن ازش باید مسکن بخوری و ممکنه چند روزی گرفتارت کنه انگار دارم با دیوار حرف میزنم…. یاد روزهایی میفتم که کنار مادرش تی به دست راهرو ها رو تمیز می کنه یا روزهایی که آستین بالا میزنه تا لیوان های چایی رو بشوره… اون نگاهش با اون جمله ای که همه دلمو لرزوند از خاطرم نمیره … یاد خیلی از ولخرجی هام میفتم … و باز یاد نگاهش …

* دوستای خوبم که محبت می کنید و به حسابم پول میریزید خواهش میکنم هر مبلغی که ریختین حتما بهم خبر بدید که این مبلغ بابت کدوم خانواده باید خرج بشه و چقدر بوده باور کنید خیلی احساس سردرگمی پیدا میکنم وقتی مبلغی تو حسابم میاد و نمیدونم کی و برای صرف چه کاری به حسابم ریخته حتی اگه دوست دارید ناشناس باقی بمونید میتونید با اسم مستعار برام کامنت بزارید . ممنونم.
*علی عزیز از امریکا مبلغی رو برام پست کرده بود که با کمال تاسف یه نفر قبل از رسیدن پاکت به دستم گوشه پاکت رو باز کرده و اون مبلغو برداشته بود !  علی جون ممنونم به قول خودت شاید اون طرف هم احتیاج داشته اما به نظر من این دلیل موجهی برای برداشتن مال دیگران نیست!  امیدوارم روزی برسه که ما آدمها به این برسیم که برداشتن مال دیگران بدون اجازه شون از حرمت و ارزشی  که داریم  کم میکنه …
*ممنونم از ملیحه عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای سونوگرافی نوزاد بیمارمون و هدیه شیر خشک و لباس برای همون نوزاد .
*دوستانی که شیر هومونا برام فرستادین این نوزاد به شیر هومونا آلرژی اره و داروخانه بغل مدرسه هم هر کاری کردم شیر رو عوض نکرد. کسی فکری به ذهنش میرسه که چطور میشه این شیرها رو عوض کرد؟
*ممنونم از پوپک عزیزم برای هدیه مقداری وسایل برای خانواده ای نیازمند.
*متشکرم از هاله عزیزم برای هدیه مبلغی پول و یک مونیتور به دانش آموزی که مونیتور نداشت.
* ممنون از لیلای گلم برای هدیه بخاری به خانواده ای که بخاری نداشتند.
*متشکرم از فاطمه غلامی عزیزم برای هدیه بخاری به خانواده نیازمندی که دزد بخاریشون رو دزدیده بود!!!!
* ممنونم از آقای جوادی عزیز برای هدیه یه بخاری برقی و مقداری لباس برای خانواده هامون.
*یه دنیا تشکر از دوستای خوبم زبنب گنجی و مریم ترکمن برای هدیه مقداری لباس به خانواد های نیازمندمون.
* از همه دوستانی که وقتی من دنبال کار برای کسی میگردم خالصانه کمکم میکنن ممنونم.

** این آقا که راننده تاکسی هستن برای شهریه ترم آخر دخترشون که داره دکترا میگیره حسابی درمونده شدن… (شهریه ۵۰۰ تومنه)
** این خانوم که شوهرش جانباز شیمیاییه و دخترش هم کولیت روده داره و خود این خانوم نون آور خانواده است تونسته با هزار قرض و قوله یه بیقوله بخره که نخوان هی با  شوهر بیمارش آلاخون والاخون شن و الان ۵ تومن به عنوان وام لازم داره. (یادمون باشه اونچه باعث شده ما الان خوش و شاد بگردیم به خاطر تلاش اوناییه که جوونشون رو تو دوران جنگ در طبق اخلاص گذاشتن … منظورم اون دسته اییه که دارن تو خلوت مثل شمع می سوزن و هرگز هم بابت  دفاعشون از خاک وطن استفاده ابزاری نکردن… )
** این دختر خانوم که ۶ تا دندونشو تو تصادف از دست داده برای این که فکش دفرمه شده و باید پودر استخوان بزارن و این صحبتها یک تومن کم داره…
** این دو تا خانواده تو این هوای سرد بخاری ندارن.
** این عروسمون که سیده جهاز نداره.
** این خانوم که نون آور خونه است و شوهر هم نداره با دو تا پسر دوقلوی ۱۵ ساله هیچ لباس گرمی تو این هوای سرد برای پسرک ها نداره، دلم گرفت وقتی دیدم  دو تا پسر شریکی یه کیف دارن! و حتی یه کاپشن هم ندارن که نوبتی بپوشن….