وارد یه پارکینگ میشیم گوشه پارکینگ پشت یه پرده یه یخچال درب و داغونه میگه از این طرف خانوم … و بعد پرده رو کنار میزنه و پشتش یه دره، در رو باز میکنه یه اتاق مستطیل شکل که کفش چهار دست رختخواب پهنه… و سه نفر خوابیدن. با انگشت به مردی که موهای سفید ی داره اشاره میکنه وآروم میگه این شوهرمه ۷۶ سالشه تا شب تو همین رختخواب میخوابه! اون یکی هم دخترمه و شوهرش ، دیشب اومدن خونه مون دیروقت بود چون وسیله نداشتن شب موندن آخه خونه شون شهریاره. تنها دری که توی اون سالن کوچیک وجود داره رو باز میکنه و میگه اینم حموم! حمم تشکیل شده از یه دستشویی که کنارش روی زمین یه سری ظرفه و گوشه اش هم یه دوش … شیر دست شویی رو باز میکنه ، ازش آب نمیاد شیر دوش رو باز میکنه چند قطره آب زرد رنگ ازش میریزه و قطع میشه. میگه ما آبمون الان یک ساله که قطعه… میگم آشپزخونه چی؟؟ میگه دیگه ظاهر و باطن همینه اینجا آشپزخونه نداره!!! یه اتاقه و یه حموم، توالت هم تو پارکینگه! میگم خوب پس کجا غذا می پذی؟ به گاز پیک نیکی گوشه اتاق اشاره میکنه و میگه رو این اول پلو رو میپذم بعد میزارم رو المنت دم بکشه… بعد رو گاز پیک نیکی خورشت رو درست میکنم! خودم معمولا غذا نمیخورم الکی میگم کار دارم یا دندون ندارم تا بچه ها بخورن سیر شن! گوشه اتاق رو دو تا آجر یه المنت سرخ خودنمایی میکنه! میگه آخه گازمون هم قطعه واسه همین برا گرم کردن خونه مجبوریم از المنت استفاه کنیم. احساس میکنم فضای اتاق داره خفه ام میکنه ، نمیتونم نفس بکشم، انگار اینجا به جای هوا فقط غمه غم… میگم بریم بیرون… تو پارکینگ یه فرقونه که توش چند تا دبه ۴ لیتریه… میگه شبها حدودا یک و دو نصفه شب که همه خوابن میرم پارک سر خیابون و این دبه ها رو از آب پر میکنم … میگم چرا آب و گازتون رو قطع کردن؟ میگه ما سرایدار اینجاییم اما چون شوهرم دیگه پیر شده و کار نمیکنه خیلی هم بداخلاقه بهمون گفتن باید بلند شیم ما هم که پولی برای اجاره خونه نداشتیم بلند نشدیم اونا هم با حکم شهرداری یک ساله آب و گازمون رو قطع کردن البته من کارهای تمیز کردن ساختمون رو انجام می دم و اگه از همسایه ها بپرسی میگن فقط به خاطر منه که دیگه برق رو قطع نکردن… میگم در آمدتون از کجاست با لبخند شیرین میگه خودم خانوم جون! خونه آدمهای خوبی عین شما کار میکنم… از در پارکینگ میام بیرون نگاهی به آسمون میکنم هوا ابریه و نم نم بارون روی گونه هام میریزه حالا می فهمم چرا این شاگردم انقدر سر کلاس بی قراره… تو دلم میگم اگه منم تو همچین خونه ای زندگی میکردم صد بار بدتر از اون می شدم.. فکر میکنم ای کاش همه معلمها به جای این که هی شاگردهاشونو به خاطر درس نخوندن و بی توجهی به درس مواخذه کنن فقط کمی بتونن خودشونو جای اونا بزارن…. دلم میخواد داد بزنم بگم آهای معلمهای خوب معلمی فقط درس دادن و پس گرفتن درسی که سر کلاس دادی نیست یادت باشه وقتی معلم شدی رسالت بزرگی رو به عهده گرفتی آموزش بدون پرورش ذره ای ارزش نداره و برای پرورش باید اول روح شاگردتو ببینی ….

** بچه ها من یه قاب ساز خیلی خوب میخوام که برای تابلوهای رنگ و روغنم قاب چوبی قشنگ درست کنه کسی قابساز کار درست می شناسه؟
*نویسنده وبلاگ تاکسی تاکسی من همچنان منتظر تماس شما هستم.
*آقای دریاباری امید که حال خانوم بهتر شده باشه قولتون رو که فراموش نکردین؟
*دوستای خوبی که بهتون وام داده شده اگه سر تاریخ قسطهاتونو بریزین میشه باهاش گره از کار یه نفر دیگه مثل شما باز کرد.

* ممنونم از خانوم جوادی نازنین برای هدیه یه عالمه وسایل به خانواده های نیازمندمون.
*متشکرم از رهگذر عزیز برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
*ممنونم از ندای گل و دوستاش که هر دو ماه یک بار مبلغی پول برای تهیه مواد غذایی برای ۷ خانواده بی سرپرست به ما هدیه میدن.
*ممنونم از خانوم صادق نژاد عزیز برای هدیه یک تلویزیون و میزش به خانواده ای که تلویزیون نداشتن.
*متشکرم از ساحل گلم برای هدیه مبلغی پول برای عروس سیدمون.
*ممنونم از سپند عزیز برای هدیه مبلغی پول برای عروسمون در شمال.

** من همچنان نمیدونم ۲۰ و ۳۰ تومنی که در تاریخ ۵ آبان به حسابم ریخته شده باید به کی داده بشه…
*این خانوم که شوهر نداره با دو تا پسر بچه ، آبدارچیه و فقط چند واحدش مونده که بتونه دیپلم بگیره ، اگه دیپلم بگیره شرایط حقوقیش تغییر میکنه برای دیپلم باید ۱۵۰ تومن پول بده چون رشته اش مهارتیه (الان حقوقش با کسر مالیات ۲۰۰ و خورده ایه و با این گرونی وحشتناک خودشم بکشه نمیتونه ۱۵۰ تومن پس انداز کنه!!! این مبلغو باید تا دی ماه پرداخت کنه) ….