صدای دلنواز پیانو اتاق رو لبریز آرامش کرده ، اونقدر غرق نقاشی ام که متوجه اومدنش نمیشم ، از پشت منو تو آغوش میگیره و گونه هامو می بوسه و میگه یعنی مامان عاشقتم… خیلی این درو قشنگ در آوردی.. بر میگردم. روبروی هم میشینیم تو چشمهای خسته اش نگاه میکنم ۱۵ روز دیگه روز سرنوشتشه و کنکور داره… دلم میخواد میتونستم یه کم فقط یه کم از بار سنگینی رو که رو دوششه بردارم اما این بار از اون بارهاییه که نمیشه از رو دوش کسی برداری… باز یه نگاه به در قدیمی میکنه و میگه مامان تو این دو سالی که نقاشی میکنی هیچ وقت تو دلت نگفتی کاش به جای پرستاری نقاشی خونده بودم.؟ …

میگم نه مامان من هیچوقت از هیچ تصمیمی تو زندگیم پشیمون نشدم. حتی با این که الان معلمم اما هرگز نگفتم کاش از اول تربیت معلم رفته بودم. من دوست داشتم که اول پرستاری  بخونم بعدیه مدت تو بیمارستان کار کنم و سختی های یه پرستارو تجربه کنم تا وقتی  معلم شدم قدر روزهای معلمی رو بدونم. اما در مورد نقاشی ، اگه از اول نقاشی خونده بودم برام می شد یه شغل اما الان برام نقاشی یه عشق، یه جور عبادته … گاهی قلم میشه مهرت و بوم میشه سجاده ات…. و تو بارها و بارها به روی سجاده ات عبادت میکنی … وقتی قلم رو توی رنگ میزنم احساس میکنم دارم وضو میگیرم و با هر باری که قلم روی بوم میخوره خدا رو سجده میکنم. تا حالا انقدر به جزئیات آفریده هاش دقت نکرده بودم اما الان برای این که زیبایی آفریده هاشو به تصویر بکشم باید دقیق شم باید هیچ چیزی از قلم نیفته تک تک برگ ها، دونه دونه ی مژه ها، رنگ رنگ پرها و خلاصه وقتی به خودم میام ساعت هاست که دارم عبادتش میکنم….

راستی یه مشکلی تو اینباکس اینجا پیش اومده که نمیتونم جواب کامنتهای خصوصی تون رو بدم صبوری کنید تا مشکل برطرف شه.

*این خانواده بسیار نیازمند برای هزینه تحصیلات دو تا دانشجوشون نیاز به کمک دارن.
* این دخترک دانشجو که شهرستانه ۱۰۰ و خورده ای از شهریه اش مونده ..
*دو تا خانواده دارم که هر دو تلویزیون ندارن. فکرشو کنین تو تعطیلات که بچه های این خانواده ها هیچ تفریحی ندارن حتی از دیدن یه کارتون هم محرومن.
**ممنونم از پوپک گلم برای هدیه وسایل خونه به خانواده های نیازمندمون.
** ممنونم از سارینای گلم برای هدیه مبلغی به خانواده های نیازمندمون.
** متشکرم از مریم و سوسن عزیزم برای هدیه ی مبلغی برای عروس نیازمندمون.
**سهیلای عزیزم از کانادا مبلغی رو برای تهیه ی گوشت برای خانواده های نیازمندمون هدیه داده ممنونم ازت عزیزم.
**مردی از متروی نازنین هر بار بهم زنگ میزنه میگم آخ جون باز علیرضا یا داره گوسفند هدیه میده یا پول ریخته حسابم و این بار همینطور… ممنون علیرضا جان .. (همچین میگم آخ جون انگار پول رو میده به خودم ، اما باور کنید اگه شما هم جای من بودید و این پول ها و مواد غذایی رو به دست نیازمندها می رسوندید و خوشحالی و شوق رو تو چشمهاشون می دیدید انقدر لبریز انرژی میشدید که مثل من ذوق می کردید)

نمایشگاه نقاشی رنگ و روغن یاسمن رمضانی

دهم تیر نمایشگاهی دارم از کارهای این دو سال، از همینجا همه ی خواننده های وبسایتم رو دعوت میکنم . خوشحال میشم که اونجا فرشته هایی که تو این هشت سال همراهم بودن رو از نزدیک ببینم. پس تا اون روز….

*پی نوشت : مریم عزیزم می دونم که شوخی کردی اما لازم میدونم اضافه کنم که همه ی کسانی که این جا قدم میزارن برای من عزیزن …. پس بهتره اینطوری بنویسم همه ی کسانی که این پست رو میخونن  برای افتتاحیه دعوتن .شنبه ۱۰ تیر از ساعت ۵ الی ۸ شب . بلوار کشاورز نبش خ ۱۶ اذر نگارخانه کمال الدین بهزاد….