اونقدر فکر توی سرم هست که هیچ جوری نمیتونم بنویسم . تو این روزها ده ها بار word رو باز کردم یه خط نوشتم و بعد سیونکردم و word رو بستم. دلم میخواد بیام و راجب ماه رمضون بنویسم . هر سال قبل ماه رمضون شروع میکنم به جمع آوری اذوقه برای خانواده هامون. این روزها گوشیم هی زنگ میخوره که سلام خانوم رمضانی ما رو توماه مبارک فراموش نکنی… نمیدونم با این وضع گرونی چقدر میتونم آذوقه براشون جمع کنم. صدای ربنا تو گشوم میپیچه و باخودم میگم یعنی با این شرایطی که هست برای افطارشون چی میخورن یا سحر چی میخورن که بتونن تا افطار طاقت بیارن…. خیال دارم برای ۴۵ تا خانواده مون مرغ، گوشت اگه بشه برنج و خرما و قند و چای و شکر و کره پنیر یا چیزهای مقوی دیگه بخرم. دعا کنید که شرمنده نگاه پر تمناشون نشم تا اونا هم لا اقل این ماه که ماه برکت هست خجالت زده بچه هاشون نشن….

*** برای عمل جراحی این بچه ۷ ساله و مخارج شیمی درمانیش نیازمند کمکیم.

** الان مسافرتم و تشکر از دوستانی که برام پول ریختن باشه وقتی اومدم تهرون اما جا داره اینجا از یه دوست اینترنتی عزیز  به نام سعید تشکر ویژه کنم که در عرض دو روز مبلغ زیادی رو جهت گره گشایی از دو خانواده نیازمند به حسابم ریختن آقا سعید براتون بهترین ها رو تو این روزها آرزو میکنم.