امشب با یه دنیا امید دستهای نیازمندمو به سمتت دراز میکنم. به سمت تو که انقدر مهربون و بخشنده ای که طاقت دیدن اشک بنده هاتو نداری.  به سمت تو که مهربونی و عاشق. تموم روز منتظر بودم که شب شه همه بخوابن  و من بتونم تو خلوت بدون این که کسی مزاحممون بشه بیام اینجا. جایی که محرابمه. جایی که بارها و بارها توش حاجت خیلی ها روا شده. میدونی از صبح که صداشو شنیدم که داشت تلاش میکرد دردشو پنهون کنه تا نفهمم که چقدر درد میکشه بغض گلومو گرفته . اخه یه مادر چقدر میتونه مهربون باشه؟ تموم روز به درگاهت دعا کردم اما باز دلم قرار نگرفت انگار تا نیام اینجا و برات ننویسم خیالم راحت نمیشه . پس همینجا ازت تمنا میکنم که لبخند شادی رو لبهامون بیاری و مامان زود زود کمردردش که امونشو بریده خوب شه و بتونه از جاش بلند شه. خدای قشنگم عاشقتم و ارزومو که سلامتی مامانه از همینجا برات میفرستم. میدونم که نا امیدم نمیکنی. دوستت دارم. یادتباشه که مامان مسافره و ما فرصتمون برای این که مامان خوب شه کمه. گفتم که این ارزو رو در اولویت قرار بدی  دوستت دارم یاسمن