توی یه اتاق از چند تا اتاقی که توی یه حیاط بود زندگی میکردن . عروس دختری بود که فرزند خونده یک خانواده فقیر بود انقدر فقیر که حتی به مدرسه هم نرفته بود. داماد که کارگر بود به خواستگاری عروس که در دهی در یکی از شهرستان های تهران زندگی میکرد رفت و عروس بی جهاز و بی عروسی وارد اتاقی در یکی از محله های فقیر نشین تهرون شد …. همون چند تکه جهاز رو با کمک شما دوستهای خوبم تهیه کردیم و عروس به خونه بخت رفت….
چند وقت پیش که دو سه روزی با شوهرش به همون ده برای دیدن مادر خونده و پدر خونده رفته بود دزد به خونه شون زد و همه چی شونو برد حتی یخچالشونو !!!
مادر شوهر بینوا که تموم جهیزیه عروس رو خودش از اینور و اونور جور کرده بود با بغض میگه خانوم قربونت برم الهی تو این تابستونی یخچالم ندارن حالا میگی چه خاکی به سرم کنم؟ با خودم فکر میکنم برای این مادر زحمتکش که همه ی زندگیش بچه هاشن و با دستفروشی و به تنهایی زندگی رو می چرخونه چقدر سخته جور کردن دوباره خنزر پنزری که با بدبختی جور کرده بود ….
ممنونم از رضوانه عزیزم ، فرشید ملکان مهربون و فاطمه دانا ی دوستداشتنی ندا قویدل عزیز برای کمک جهت خرید مواد غذایی ماه رمضون
متشکرم از دوست ندیده ام از کانادا که دلش نمیخواد اسمی ازش ببرم و با کمک به جای گلناز قانعان که دیگه در میون ما نیست گلناز رو در کمک به خانواده های نیازمندمون سهیم میکنه روح گلی عزیزم شاد
ممنونم از عذرای گلم برای کمک به خانواده های نیازمندمون
و متشکرم از سارای گلم که برای بیمارای سرطانیم هر کاری از دستش بر بیاد میکنه ممنونم سارا جونم
متشکرم از آناهیتای گل و فاطمه رضایی عزیز و علیشاه صمدی مهربان برای کمک به عروس نیازمندمون
*راستی این خانواده هم که ۵ نفر هستن و مادر خونه با فروش نون محلی تو نتور خونه اش زندگی شون رو میچرخونه ( تو همین تهرون) کولرشون سوخته و ظاهرا ١٢۵ تومن خرج تعمیر کولرشون میشه ….