میگه پدرم تو امین حضور کار میکرد یه روز گفت برای گسترش کار به پول احتیاج دارم شوهرم هم کلی بدو بدو کرد تا براش دویست میلیون وام جور کرد. خودشم ضامنش شد اما بابام یه دفعه ناپدید شد انگار روغن شد رفت تو زمین. همه جا رو گشتیم حتی سرد خونه هارو . تو روزنامه آگهی دادیم اما خبری نشد که نشد. الان دو ساله که رفته . بیشتر حقوق شوهرم میره بابت وامی که برای بابام ضامن شد. مادرم از غصه داره دق میکنه از همه بدتر بی پولیه. من که جلوی شوهرم سرم رو نمیتونم بالا نگه دارم مادرم افتاد به کارکردن تو خونه های مردم اما دیگه کمردرد نمیزاره کار کنه پدرم که ولش کرد و رفت مادرم کمرش شکست خانوم جان.
میگم حالا چه کاری از دست من برمیاد ؟ میگه یه چرخ خیاطی از اون قدیمی ها یه سمسار داره میفروشه ٢۵٠ هزار تومن مامان میگه اونو بخریم تو خونه دستگیره و … بدوزم بفروشم بلکه بتونم اجاره خونه مو جور کنم و شکم خودمو و بچه ها رو سیر کنم . میگم باشه عزیزم من مینویسم امید به خدا جور میشه ….