بعضی ها تکالیفشون رو نیاوردن. میگم کتابهاتونو ببندین و شروع میکنم به صحبت در مورد تعهد و مسئولیتی که هر کدوم ار ما آدمها در جایگاهی که هستیم، داریم. راجع به بهونه هایی که همیشه خلق میکنیم تا از زیر بار تعهداتمون شونه خالی کنیم . حرفام که تموم میشه بچه ها میگن خانوم رمضانی …. داره گریه میکنه انگار از دست شما دلخور شده . میرم کنارش دستمو میزارم رو شونه اش میگم از دست من ؟ من که در مورد تو حرف نزدم … اشک میغلطه رو گونه اش و میگه نه خانوم من از دست شما ناراحت نشدم فقط مسئولیتهامو دیدم و تعهداتی که بهش عمل نکردم … دلم میخواد دستهاشو ببوسم و بگم دونه دونه شما تو کلاس مربی های من هستین که هر لحظه به من درس میدین … عاشقتونم . شما که باعث پویایی من هستین. خدای مهربونم از این که شغل پویای معلمی رو بهم هدیه دادی همیشه قدردانتم
ای کاش همه آدمها انقدر مسئولانه خودشون رو میدیدین ای کاش