میگه سال ٩٢ خریدمش از گالری آن تو خیابون سئول اون سال خریدمش هشت میلیون یه برگه میزاره جلوم و میگه اینم شناسنامه اش که در واقع فاکتور خریدم هم هست . میگم چقدرم بزرگه میگه اره ١۶٠ در ١۶٠ . خیلی دوستش دارم خیلی .. امامیخوام هدیه اش کنم. میگم به کی ؟ میگه نمیدونم به هر کسی که تو فکر میکنی گرهی ازش باز میکنه . نگاه میکنم تو چشمهای مهربونش و میگم نمیفهمم چی میگی یه تابلو چطوری میتونه گره باز کنه ؟ میخنده با همه ی وجود . تو نگاهش یه جور عشق موج میزنه میگه بفروشش. میگم به کی ؟ میگه به هر کسی که دوست داره همراه من تو این دهش عشق سهیم باشه … و با پولش گره باز کن از زندگی هر کی که فکر کردی بیشتر نیاز داره مثلا همون خانومه که گفتی شوهرش دیابت داشته و مرده و خانومش مونده با یه عالم چک برگشتی که واسه درمان شوهرش داده بوده یا برا اون مادر بزرگی که پسرش تو کمپ و عروسشم طلاق گرفته رفته و مادربزرگه نکهبان توالت پارکه یا چمیدونم اضافه اش کن به صندوق قرض الحسنه ات … میگم چند ؟ میگه بزار همت عالی ببین چند میخرن اونی که با هدف دهش عشق به هم نوع اینو بخواد بخره خودش ارزش کارشو میدونه . نگاهش رو میدوزه تو چشمام انگار نگاهش روحمو میبینه وجودم از نگاه عمیق و نافذش میلرزه میگه برای یکی از همونایی که الان تو مخته خرجش کن عزیزم ….