سر صف بلند گو به دست ایستادم تا براشون صحبت کنم . این قولیه که امسال از اول مهر به خودم دادم که هر سه روزی که مدرسه هستم قبل صبحگاه خودم و برسونم مدرسه و سر صف برای بچه ها در مورد یه چیزی صحبت کنم . خدا رو شکر مدیر و معاون های دوست داشتنیم هم باهام همراه بودن. اولین جلسه در مورد سفری که همه پیش رو داریم یعنی سفر زندگی صحبت کردم و تموم این هشت ماه هر روز در مورد یکی از ارزشهای سفر زندگی یا ملزوماتش حرف زدم.
نگاهشون میکنم تک تکشون رو از ته قلب دوست دارم،حتی شیطن ها و شرها حتی تنبل ها و …. زندگی هاشون برام مهمه این که در أینده چه اتفاقی براشون میفته ….
فکر میکنم چه نیرویی باعث میشه تا من انقدر این دخترکان ١۶/١٧ ساله رو دوست داشته باشم ؟ جوابش عین خون زیر پوستم میدوه و وجودمو لبریز شوق میکنه نیروی عشق . عشق به شغل معلمی و به شاگردایی که هر لحظه با حضورشون باعث رشد آگاهیم میشن. حرفام تموم میشه و بوسه ای از سر عشق براشون میفرستم و صدای دست زدنهاشون قلبمو میلرزونه ……
روز تموم معلمهای عاشق مبارک